پادکست رنگینکمانی «زیر سقف آسمان» در «ایرانوایر» مجموعهای است از داستانهای زندگی اعضای جامعه رنگینکمانی فارسیزبان به روایت «شایا گلدوست»، زن ترنس و کنشگر مسایل جنسی و جنسیتی.
در اپیزود ششم این پادکست، داستان زندگی «یاسمین» را میشنویم؛ زن ترنسی که در برزخ پناهندگی در ترکیه، روزها را برای رسیدن به مقصدی امن میشمارد با چمدانی از درد و خاطراتی تلخ که توشه سفر او هستند. روایت یاسمین، قصه «هجرت» است: «من یک زن ترنس ۲۸ ساله اهل شیراز، در حال حاضر در ترکیه پناهجو هستم. همیشه به دیگران میگفتم برای هر چیز که میخواهید، بجنگید اما از زمانی که به ترکیه آمدهام آنقدر در برابر فشارها ضعیف شدهام که بارها به خودکشی فکر کردهام.»
***
ترنس یا ترنسجندر یک واژه چتری است و در واقع به شخصی گفته میشود که هویت جنسیتی خود را مغایر با جنسیتی که در بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به او نسبت داده شده است، تعریف میکند.
به زبانه سادهتر، زن ترنس به شخصی گفته میشود که با جسم و اندام جنسی منتسب به مردانه متولد شده است و جنسیت مردانه به او نسبت داده میشود، در صورتی که او خودش را یک زن میداند و هویت جنسیتی خویش را زنانه تعریف میکند.
مرد ترنس به شخصی گفته میشود که با جسم و اندام جنسی منتسب به زنانه به دنیا آمده و جنسیت زنانه به او نسبت داده میشود، در حالی که او هویت جنسیتی خود را مردانه تعریف میکند و خویش را یک مرد میداند.
البته ترنسها میتوانند هویت جنسیتی «غیردوگانه» یا «نانباینری» نیز داشته باشند و با وجودی که جنسیت نسبت داده شده به خود را نمیپذیرند اما خودشان را متعلق به هیچکدام از دو قالب زنانه و مردانه ندانند.
یاسمین در بخشی از این پادکست میگوید: «از ۱۲ سالگی خودم را شناختم. سالها خودم و هویت جنسیتیام را پنهان کردم، چون در یک روستای کوچک در اطراف شیراز زندگی میکردم؛ فضایی بسیار سنتی و دوگانه که جسارت ابراز وجود را از من میگرفت. حتی مجبور شدم که به خدمت سربازی بروم. تصور این که برای من در آن محیط چه سختیهایی وجود داشت، کار سادهای نیست. اما از آن جا که تمام سعی من این بود کسی متوجه ترنس بودنم نشود، به سربازی رفتم. خانواده میخواستند برایم زن بگیرند و مجبور شدم به خواستگاری هم بروم. واقعا خندهدار بود. در اتاق با دختری که به خواستگاری او رفته بودیم، صحبت میکردم. دختر از خودش و از انتظاراتش از شوهر آیندهاش میگفت و من احساس میکردم که چهقدر تمایلات و خواستههایم شبیه به او هستند. من هم با او احساس مشترک داشتم اما میترسیدم به زبان بیاورم.»
یاسمین میگوید از بچگی هرگز فکر نمیکرده که پسر است و جسم پسرانهای دارد: «همبازیهایم دخترها بودند و با آنها بازی میکردم اما از سوی خانواده تنبیه میشدم و کتک میخوردم. نمیدانستم چرا!»
او اولین باری را که از یک روانشناس شنیده یک زن ترنس است را به یاد میآورد: «اولین باری که از یک روانشناس شنیدم یک زن ترنس هستم، خیلی خوشحال شدم. چون از خود واقعی من برایم گفت؛ از چیزی که سالها سعی میکردم از آن فرار کنم. با برادرم آن را در میان گذاشتم اما همه چیز بدتر شد. برادر و پدرم قصد جانم را کردند و میخواستند مرا بکشند. مجبور شدم به ترکیه فرار کنم. یک کولهپشتی و مقداری پول تنها چیزیهایی بود که همراه خود برداشته بودم.»
ترکیه برای یاسمین نه امن است و نه آزاد و چه بیشمارند افرادی مانند او که به امید فردایی بهتر صبح را به شب و شب را به صبح میرسانند. او درباره زندگی در ترکیه میگوید: «بارها در ترکیه مورد تعرض و خشونت قرار گرفتم. مردم در کوچه و خیابان به ما حمله میکنند و با خشونت و تمسخر با ما برخورد میکنند. بارها به دلیل شرایطی که دارم، مورد ضرب و شتم قرار گرفتهام و دستم هم به جایی بند نبوده است. تنها توانستهام جانم را بردارم و فرار کنم. این روزها زندگی برایم خیلی سخت است؛ به سختی از خانه بیرون میروم و سعی میکنم ماسک به صورت بزنم و زیاد دیده نشوم. از بچه کوچک گرفته تا افراد بزرگسال در خیابان با انگشت نشانم میدهند و تمسخر میکنند و میخندند. دیگر میترسم که پا به خیابان بگذارم. احساس میکنم از چاله ایران به چاه ترکیه افتادهام. این همه سختی را حتی در ایران هم تجربه نکرده بودم. این روزهای سیاه، سیاهتر از روزهای زندگی در ایران است.»
قصه «هجرت» را میتوانید از اینجا گوش کنید.
ثبت نظر