منبع: موزه یادبود هولوکاست در ایالات متحده آمریکا، واشنگتن
پیشینه تاریخی
اول سپتامبر ۱۹۳۹ نیرویهای آلمان نازی وارد خاک لهستان شدند و ارتش این کشور را ظرف چند هفته شکست دادند. بخش اعظم مناطق غربی لهستان بلافاصله ضمیمه خاک رایش شد و مناطق باقیمانده نیز بر اساس پیمان «مولوتف–ریبنتروپ» که بین اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی امضا شده بود، تحت عنوان «حکومت عمومی» (Generalgouvernement) به اشغالگران آلمانی واگذار شد.
همانطور که در پروتکلهای محرمانه این پیمان آمده بود، اتحاد شوروی بخش عمدهای از شرق لهستان را، پس از شکست این کشور تصرف کرد. در نتیجه، میلیونها لهستانی که یا در این مناطق زندگی میکردند و یا از مناطقِ تحتِ اشغالِ نازیها فرار کرده و به شرق پناه آورده بودند، تحت سلطه حکومت شوروی درآمدند.
تبعید به اتحاد جماهیر شوروی
نیروهای شوروی در دو سالی که شرقِ لهستان را تحتِ اشغال خود داشتند، حدود یک میلیون و ۲۵۰ هزار لهستانی را به مناطق مختلف اتحاد جماهیر شوروی تبعید کردند. تعداد دقیق آنها مشخص نیست؛ زیرا بسیاری، پس از دستگیری، بهدست نیروهای «ارتش سرخ» در جنگل «کاتین» و سایر مناطق شوروی به قتل رسیدند.
تقریباً نیم میلیون تن از اتباع لهستان را با اَنگ «تهدید برای جامعه» و «عنصر ضد شوروی» به زور از خانههای خود اخراج کردند و با کامیونهای حمل حیوانات به اردوگاههای کار اجباری در سیبری و قزاقستان منتقل کردند. از آن جمله میتوان به این طبقات اجتماعی اشاره کرد: کارمندان دولت، مقامات محلی، قضات، نیروهای پلیس، جنگلبانان، کشاورزان، بازرگانان، مهاجران، پناهجویانِ مناطق غربی لهستان، کودکانی که در اردوگاههای تابستانی یا در یتیمخانهها بودند و همچنین بستگان آنهایی که قبلاً بازداشت شده یا فراری و مفقودالاثر بودند.
آنهایی که به اتحاد جماهیر شوروی تبعید شدند، اغلب، در شرایط اسفناکی زندگی میکردند. در اکثر اردوگاهها، زندانیان، صرفنظر از سن یا وضعیت جسمانی، مجبور به کار بودند. وظیفه کودکان جمعآوری هیزم و تهیه آب و غذا بود. کار طاقتفرسا و آب و هوای نامساعد زندگی در اردوگاهها را تحملناپذیر میکرد و کمبود مواد غذایی و امکانات بهداشتی، روزانه جان بسیاری را میگرفت.
استقرار مجدد حکومت در لهستان
در ژوئیه ۱۹۴۱، آلمان به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد و شوروی را بر آن داشت که به متفقین بپیوندد. در ۳۰ ژوئیه ۱۹۴۱، نخست وزیر لهستان در تبعید، ژنرال «ووادیسواف سیکورسکی» و سفیر شوروی در بریتانیا، «ایوان مایسکی»، پیمان «سیکورسکی-مایسکی» را امضا کردند که عملاً بسیاری از مفاد پیمان «مولوتف–ریبنتروپ» را باطل میکرد.
استقرار دوباره دولتِ لهستان، عفو زندانیان جنگی لهستانی در شوروی و تشکیل ارتشی از لهستانیها در خاکِ شوروی از جمله مفاد این قرارداد جدید بود. ژنرال «ووادیسواف آندرس» که در اوت ۱۹۴۱ از زندان بدنام «لوبیانکا» در مسکو آزاد شده بود، مسئول جمعآوری «نیروهای مسلح لهستان در شرق» (معروف به «ارتش آندرس») شد تا مبارزه علیه نازیها سازماندهی شود.
با این حال، تشکیلِ ارتشِ جدید کار آسانی نبود. بسیاری از اسرای جنگی در اردوگاههای کار اجباری اتحاد شوروی جان باخته بودند. بسیاری از جانبهدربردهها نیز به دلیل شرایط بدِ زندگی در اردوگاهها و سوءتغذیه، به شدت ضعیف و ناتوان شده بودند و همزمان، از آنجا که شوروی درگیر جنگ با آلمان بود، مایحتاج اولیه و مواد غذایی لازم، آنطور که میبایست، در اختیار ارتش لهستان قرار نمیگرفت. در نتیجه، وقتی که بریتانیا و شوروی ایران را در سال ۱۹۴۱ اشغال کردند، شوروی پذیرفت که بخشی از نیروهای لهستانی را به این کشور منتقل کند. علاوه بر این، پناهجویانِ غیرنظامی که عمدتاً زن و کودک بودند، نیز از طریق دریای خزر به ایران منتقل شدند.
ایران در پی اشغال به دست انگلستان و شوروی
در این مدت، ایران دچار مشکلات اقتصادی فراوانی بود. در پی اشغال، شوروی ارسالِ برنج به مناطق مرکزی و جنوبی ایران را ممنوع کرد و این امر کمبود مواد غذایی را تشدید کرد و موجب قحطی و افزایش تورم شد. متفقین کنترل راهآهن ایران و دیگر امکانات حملونقل کشور، همچنین صنایع تولیدی و منابع لازم در امور جنگی را در اختیار گرفتند.
بهرغم این مشکلات، ایران پناهجویان لهستانی را پذیرفت، دولت ایران ورود آنها به کشور را تسهیل کرد و کوشید مایحتاج اولیه آنها را برطرف کند. مدارس، موسسات فرهنگی و آموزشی، فروشگاهها، نانواییها، کاروکاسبیها و نیز مطبوعات لهستانی در ایران شکل گرفتند تا پناهجویان کمتر احساس غربت کنند.
پناهجویان لهستانی در ایران
از سال ۱۹۴۲، بندر پهلوی (بندر انزلی کنونی) محلِ اصلی ورود پناهجویان لهستانی از شوروی به ایران بود؛ هر روز حدود ۲ هزار و ۵۰۰ پناهجوی لهستانی وارد ایران میشدند. ژنرال «آندرس» ۷۴ هزار تن از نیرویهای خود را (از جمله حدود ۴۱ هزار غیرنظامی و کودک) به ایران فرستاد. مجموعاً بیش از ۱۱۶ هزار پناهجوی لهستانی در ایران مستقر شدند. بین ۵ تا ۶ هزار تن از آنها یهودی بودند.
این پناهجویان که دستکم دو سال بدرفتاری و گرسنگی را متحمل شده بودند، از لحاظ جسمی بسیار ضعیف شده و از مالاریا، تیفوس، تب و بیماریهای تنفسی و غیره که از سوءتغذیه ناشی میشد، رنج میبردند. آنها پس از تحمل مدتها گرسنگی، با حجم زیادی غذا روبهرو شدند که آن هم پیامدهای فاجعهباری بههمراه داشت. صدها لهستانی، اکثراً کودکان، به دلیل پرخوری به اسهال خونی حاد مبتلا شدند و جان باختند. بسیاری از پناهجویان نیز، اندکی پس از ورود به ایران بر اثر بیماری و سوءتغذیه ناشی از زندگی در اردوگاهها جان باختند. بیشتر آنها در قبرستان ارامنه در «بندر پهلوی» دفن شدند.
پناهجویان، پس از گذراندن چند روز در قرنطینه، در انبارهایی در نزدیکی بندر پهلوی، به تهران میرفتند. بسیاری از آنها در ساختمانها و مراکز دولتی اسکان یافتند. نظامیان را به مراکز آموزشی در نزدیکی موصل و کرکوک در عراق فرستادند و اکثراً پس از دوران آموزشی، به جبهه ایتالیا اعزام شده و به نیروهای متفقین پیوستند.
هزاران تن از کودکانی که به ایران آمدند، والدین خود را در جریان تبعید از لهستان به شوروی از دست داده بودند و مدتی را در یتیمخانههای شوروی سپری کرده بودند. بیشترشان به یتیمخانههای اصفهان فرستاده شدند که از شرایط و امکانات مناسبتری برخوردار بودند و میتوانستند کودکانی را که در یتیمخانههای شوروی بیمار شده بودند، تحت مراقبت قرار دهند. بین سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵، تقریباً ۲ هزار کودک به اصفهان رفتند. اصفهان در آن زمان به «شهر کودکان لهستانی» معروف شده بود. بقیه کودکان به یتیمخانههای مشهد فرستاده شدند. مدارس متعددی برای آموزش زبان لهستانی، ریاضیات و سایر علوم تاسیس شد. در برخی از این مدارس، زبان فارسی و همچنین تاریخ و جغرافیای ایران و لهستان نیز تدریس میشد.
اما با توجه به اینکه ایران قادر به مراقبت از خیل روزافزون پناهجویان نبود، از تابستان ۱۹۴۲ به بعد، سایر کشورهای تحت مستعمره بریتانیا نیز شروع به پذیرش لهستانیهای ساکن ایران کردند. پناهجویانی که تا پایان جنگ جهانی دوم در ایران نماندند، به هند، اوگاندا، کنیا، آفریقای جنوبی و برخی کشورهای دیگر منتقل شدند. دولت مکزیک نیز چندین هزار تن از آنها را پذیرا شد. تعدادی از پناهجویان لهستانی برای همیشه در ایران ماندند، برخی با ایرانیها ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند.
نشانههای اندکی از روزمره زندگی لهستانیها در ایرانِ آن سالها بهجا مانده است. تقریباً ۳ هزار تن از آنها ظرف چند ماه اولِ زندگی در ایران جان باختند و در گورستانها دفن شدند؛ گورستانهایی که همچنان حفظ شدهاند. قبرستان لهستانیها در تهران با ۱۹۳۷ قبر، مهمترین و بزرگترین گورستان پناهجویان در ایران است. در این قبرستان بخش مستقلی نیز به جامعه یهودی تهران اختصاص یافته است. بر روی سنگ هر یک از ۵۶ قبر یهودی، نشان ستاره داوود و نام فرد متوفی به زبان لهستانی حک شده است.
ثبت نظر