close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
صفحه‌های ویژه

روزهای پر امید و پر استرس؛ روایت شهروندان از اعتراضات سراسری

۲ آبان ۱۴۰۱
شما در ایران وایر
خواندن در ۶ دقیقه
روزهای پر امید و پر استرس؛ روایت شهروندان از اعتراضات سراسری

«نگرانم و دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رود.» این جمله‌ای‌ است که این روزها از خیلی‌ها می‌شنوی. انگار همه سردرگم میان امیدواری و نگرانی غوطه‌ورند؛ امیدوار به آینده و دلواپس از اتفاقاتی که هر روز می‌افتد و جان‌های عزیزی که گرفته می‌شود و تن‌هایی که به حبس فرستاده می‌شوند.

گشتی در خیابان‌های بالا و پایین شهر و جویا شدن از حال دل و احوال این روزهای زندگی مردم، نشان از انتظار برای وقوع تحول دارند. هرچه جوان‌تر، پر امیدتر و هرچه میان‌سال‌تر و مسن‌تر، نگران‌تر. اما اغلب، خواسته‌‌هایشان یکی است. منتظر تغییر و رفتن به سوی آزادی و رها شدن از فشارهای اقتصادی و اجتماعی هستند.

این گزارش، گفت‌وگویی است با شهروندان مختلف تهرانی؛ آدم‌های امیدوار، نگران و منتظر. 

***

«سیروس» گرافیست است و برای شرکت‌های تبلیغاتی کار می‌کند. مشتریانش بیشتر از طریق اینستاگرام او را پیدا کرده و سفارش کار می‌دادند و از این طریق امرار معاش می‌کرد اما این روزها کار و کاسبی سیروس خوابیده و بازار کار او و خیلی‌های دیگر کساد شده است.  

این شهروند که به شدت صدایش گرفته است و به سختی صحبت می‌کند، می‌گوید: «من و سایر اهالی محل هر شب روی پشت بام‌ها رفته و با سردادن شعار، اعتراض و نارضایتی‌ خود را نشان می‌دهیم. این هم نوعی مشارکت در مبارزه با رژیمی است که بی‌رحمانه می‌گیرد، می‌برد و می‌کُشد. با این که خیلی نگرانم و اوضاع معیشتی اصلا خوب نیست، بسیاری از مشتریان سفارش‌های خود را لغو کرده‌اند و تقریبا این روزها هیچ درآمدی ندارم اما می‌دانم اگر پا پس بکشیم و این حکومت ادامه پیدا کند، اوضاع روز به روز از این که هست، بدتر و بدتر می‌شود. همه منتظر آن اتفاق بزرگ هستیم. هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم، اول اخبار را دنبال می‌کنم و از این که مردم در بیشتر شهرهای کشور به شیوه‌های مختلف به اعتراض‌ خود ادامه می‌دهند و نشانه‌های استیصال را در حاکمیت می‌بینم، امیدوارتر می‌شوم. کسی نمی‌داند، شاید ما اول راه باشیم اما نباید دلسرد شویم.»

امیدواری به آینده نسبت به خیزشی که در کشور به وجود آمده است، تنها به جوانان محدود نمی‌شود. «حسن»، مدیر یک اداره دولتی که حدود ۵۰ سال سن دارد، در این رابطه می‌گوید: «شور و حال و شجاعت این جوانان را که می‌بینم، از خودم شرمم می‌آید. به عنوان یک مسوول دولتی می‌گویم، منصب داشتن در سیستم دولتی فعلی ایران جز خفت و خواری چیزی به همراه ندارد. نظام دولتی به شدت ناسالم، بیمار، فامیلی و ناکارآمد است. آن‌چه در اخبار و جلوی دوربین‌های تلویزیونی نشان می‌دهیم، چیزی نیست جز طبل تو خالی.» 

او با اشاره به این که همسر و دخترش هم مانند خیلی‌های دیگر، از این همه فشار و تحمیل حجاب اجباری به تنگ آمده و همگی خواستار آزادی هستند، می‌افزاید: «زندگی واقعا غیر قابل تحمل شده است. اوضاع اقتصادی همه را زمین‌گیر کرده است. به عنوان یک مدیر دولتی مجبورم صورتم را با سیلی سرخ نگه دارم اما زیر بار هزینه‌ها و مخارج زندگی له شده‌ام. کاش شر این حکومت فاسد و مزدور هر چه زودتر از سرمان کم شود.»

اما زنان که به واسطه خون‌خواهی از هم‌نوع‌خود حرکت تحول‌خواهی را آغاز کرده‌اند، امید بیشتری به  ادامه دادن مبارزه دارند و تداوم انقلاب‌شان را تنها محدود به تجمعات خیابانی نمی‌دانند. 

«مهسا» در حال رانندگی، شال از سرش افتاده است و روی شانه‌هایش قرار دارد. او که از چند سال پیش به دنبال ورشکستگی همسرش در اثر شرایط اقتصادی کشور و تورم افسار گسیخته مجبور شد به عنوان راننده «اسنپ»، کمک خرج خانواده باشد، می‌گوید: «بیش از ۴۰ سال از زندگی من رفته است و در اوج جوانی مجبور بودم مقنعه سر کنم و در گرمای تابستان حجاب داشته باشم و دم هم نزنم. حالا که به میان‌سالی رسیده‌ام، واقعا دغدغه‌ام حجاب اجباری نیست بلکه همراهی با دیگر زنان و گرفتن انتقام خون هم‌نام خود، مهسا امینی باعث شده است حجاب از سر بردارم.» 

او اضافه می‌کند: «این فرصت به وجود آمده است تا انتقام همه فشارها و ظلمی که در تمام این سال‌ها به همه، به‌ویژه بر ما زنان تحمیل شده‌اند را بگیریم. نباید فرصت را از دست بدهیم، شاید اگر همراه نشویم و اوضاع به قبل برگردد، باقی عمر پشیمان شویم و در حسرت بمانیم. شاید هم‌نسل‌های من و نسل‌های قبل‌تر کمی محافظه‌کارتر باشیم اما باید راهی پیدا کنیم و اعتراض و نارضایتی‌ خود را نشان دهیم. با این که از اضطراب و نگرانی شب‌ها خوابم نمی‌برد و مرتب فکر می‌کنم فردا چه می‌شود اما ته دلم امیدوارم که این دفعه با همه دفعات قبلی متفاوت است و تغییر اتفاق می‌افتد.» 

مهسا که به قول خودش فشار اقتصادی و ناامیدی از آینده فرزندانش در کشور باعث شده بود به مهاجرت و پناهندگی در یکی از کشورهای اروپایی فکر کند، می‌گوید: «از حدود یک‌سال پیش مرتب پی‌گیر این موضوع بودم. با افراد زیادی صحبت کردم و خواستم قبل از هر اقدامی، از تجربه آن‌ها استفاده کنم. با این که همه آن‌ها تجربه تلخی در زمان مهاجرت و دوران انتظار برای پذیرفته شدن به عنوان پناه‌جو داشتند، باز هم برایم قابل تحمل‌تر از ادامه زندگی در ایران، با این اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی می‌آمد. اما حالا که این حرکت انقلابی آغاز شده است، خیلی امیدوار شده‌ام به این که شاید دیگر نیاز نباشد مهاجرت کنیم. فعلا باید ماند و به تلاش‌ خود برای تغییر ادامه داد.»

«هلیا» ۱۸ساله امسال در «دانشگاه تهران» پذیرفته شده اما هنوز تجربه رفتن سر کلاس‌های دانشگاه را به دست نیاورده، زیرا  از اول مهر در همراهی با سایر دانشجویان در اعتصاب بوده‌ است. 

او حال و هوای این روزهایش را توام با حس امیدواری به گذراندن روزهای دانشجویی در فضایی منهای جمهوری اسلامی و آزادتر توصیف می‌کند و می‌گوید: «ما مصصم هستیم تا تلاش‌های دوستان‌مان در مبارزات قبلی – از ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۸ را به ثمر بنشانیم. این دفعه با همه دفعات فرق دارد، دیگر محدود به این شهر و آن شهر و قشر خاصی نیست. ما همه رهایی و آینده می‌خواهیم. من و خیلی‌های دیگر در جمهوری اسلامی برای خودمان هیچ آینده‌ای متصور نیستیم، تنها راه نجات‌مان ادامه مبارزه و مقاومت است.»

اگرچه بسیاری از مردم این روزها به وقوع انقلاب در آینده‌ای نه چندان دور امیدوار هستند اما کسانی هم هستند که درباره ترس از سوریه و عراق شدن حرف می‌زنند و از هر تغییری واهمه دارند.

«محمود» کارمند حراست یک اداره دولتی در کرمان است. می‌گوید: «مردم انگار جنگ و ناامنی در سوریه و عراق را فراموش کرده‌اند و نمی‌دانند اگر اوضاع به هم بریزد و آن روی حکومت بالا بیایید، چه اتفاقی خواهد افتاد. آن وقت است که همه مجبورند تاوان سنگینی بپردازند. ما هم از شرایط اقتصادی و فشار تورمی کشور خسته شده‌ایم اما حاضر نیستیم امنیتی که داریم را از دست بدهیم. این جوانان که در کوچه و خیابان هستند، هیجان‌زده‌اند و هیچ از جنگ و ناامن شدن شهرها و محله‌های خود نمی‌دانند. آن‌ها فقط زندگی و خوشی‌های جوانان غربی را دیده‌اند و همان را می‌خواهند. هیچ تجربه و درکی از آشوب و به‌هم ریختگی کشور ندارند.» 

روزهای ملتهبی که از ۲۵ شهریور امسال در کشور آغاز شده، برای خیلی‌ها آغاز دورانی منهای جمهوری اسلامی هستند و به شدت به این آرمان پایبندند. اگرچه بعضی روزها پرامیدتر و روزهایی هم بیمناک می‌شوند اما آن‌چه بر سر آن اتحاد دارند، این است که از وضعیت موجود ناراضی و خواهان تحول هستند. 

«مهدی» ۴۵ ساله است و یک مغازه لباس فروشی در «بازار رضا» تهران دارد. می‌گوید: «قرار بود یک خانه نقلی بخرم اما دست نگه داشته‌ام تا شاید فردای روز آزادی قیمت‌ها هم پایین بیاید. من امیدوارم.» 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

اخبار

علی کریمی: خودم و خانواده‌ام بارها غیرمستقیم تهدید شده‌ایم

۲ آبان ۱۴۰۱
خواندن در ۲ دقیقه
علی کریمی: خودم و خانواده‌ام بارها غیرمستقیم تهدید شده‌ایم