تارا اورامی
آنچه این روزها بر سر کردستان میآید یک جنبه تراژیک و یک یک جنبه غرورآمیز دارد؛ تراژیک از این جهت که تنها در عرض ۵ روز دست کم بیش از ۴۰ نفر در شهرهای کردستان به دست نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شدند و غرورآفرین از این جهت که علیرغم سرکوب گسترده، کردستان همچنان پرچمدار خیزش ۷۰ روز اخیر در ایران است و این جدا از ظلم و ستمی است که در تمامی ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در این ۴۳ سال بر مردم کردستان روا داشته شده است، شاید از همین روست که جمهوری اسلامی بیشتر عصبانیت خود را چه در داخل با سرکوب گسترده و چه در خارج از مرزهایش با حمله به مقر احزاب اپوزیسیون بر سر کُردها فریاد میزند. اما شهرهای مختلف کردستان با هر روش ممکن از جمله اعتصاب و اعتراض از خیزش موجود محفاظت کردهاند.
***
در شهر سقز محل تولد و زندگی مهسا امینی از روز سهشنبه ۲۴ آبان تا به امروز پنجشنبه سوم آذرماه، کرکره مغازهها به استثنای یک روز (چهارشنبه دوم آبان به دلیل تهیه و توزیع مایحتاج مردم) پایین بوده که مجموع اعتصابهای اخیر به ۹ روز رسیده و با اعتصابهایی که در شنبهها و چهارشنبههای گذشته انجام شده به بیش از ۲۰ روز میرسد که یک رکورد در نوع خود محسوب میشود.
همین موضوع شاید مشکلاتی را به لحاظ مالی و اقتصادی متوجه برخی شهروندان کرده باشد. مکالمه دو بازاری در راسته بازار اردلان سقز که صبح دوشنبه (حوالی ساعت ۹ و نیم) در جلو مغازه خود ایستاده بودند و منتظر بودند تکلیف اعتصاب روشن شود شاید موضوع را بیشتر روشن کند:
+ سلام، به نظرت امروز تکلیف چیه؟
- سلام، واللا چه عرض کنم، شواهد که نشون میده اعتصاب پابرجاست.
+ آره مشخصه، ولی اینجوری فشار رو دوش ما بیشتر میشه.
- چارهای نیست، باید همراهی کنیم، نمیشه که بقیه نیان و ما مغازه رو باز کنیم. جالبه دیروز رفتم خونه، خانواده گفتن، چیه؟ باز حتما اعتصابه که برگشتی؟ چی میتونستم بگم!
+ خوب تو هم میگفتی آره، ولی شاهنامه آخرش خوشه. اگه این تلاش ما به یه نتیجه روشن و مشخص برسه معلومه که به نفع همهست.
بازاری دیگری در مورد این اعتصابها میگوید:«در تمام این سالها فشار روی ما بوده و هر بار به نحوی؛ بستن مرزهای پیلهوری، کاهش ارزش ریال، تحریم، افزایش اجاره بها و... نمونههایی از آن است، اما در این شرایط و موقعیت صاحبان خانه و مغازه میتوانند با بخشیدن بخشی از اجاره این دو ماه یاریگر اعتصاب کنندگان باشند.»
جوانی سقزی در یکی از محلههای حاشیهای شهر که شغلش آرایشگری است در مورد چرایی ۹ روز تعطیلی پیاپی میگوید: «کسانی را میشناسم که تا پیش از این شاید دو روز یک بار برای آرایش و پیرایش به مغازهام میآمدند و اگر یک یا دو روز به خاطر مسافرت مغازه را باز نمیکردنم فورا با من تماس میگرفتند و میخواستند که زودتر برگردم، چون یا مراسمی میرفتند یا مهمانیای یا... و نیاز بود دستی سر و روی خود بکشند، اما در این ۸ روز کمترین تماس را برای باز کردن مغازهام داشتهام و اگر تماس و اصراری بوده حتما برای یک کار ضروری بوده که من در یکی دو مورد این کار را انجام دادم، ولی به شیوهای که تنها همان یک نفر را در مغازه راه میدادم و کرکره را پایین میکشیدم تا مشخص نشود که در مغازه هستم، مشخص است که همگی وضعیت را درک کردهاند و برای همین تا این لحظه با اعتصابلت همراه بودهاند.»
البته کنشها به همین موضوعات ختم نمیشود، اگرچه تعطیلی بازار برخی از شهروندان را در تهیه برخی اقلام با مشکل مواجه کرده، اما رفتارهای معنیدار نیز کم نیستند، مثلا مردم خود برخی کالاها و برخی فروشگاهها را تحریم کردهاند و اگرچه فروشگاههای مواد غذایی از این تعطیلی تا حدودی مستثنی هستند اما برخی از آنها از ترس فشار مردم دست به خود تعطیلی زدهاند، ازجمله شعبههای فروشگاههای زنجیرهای کوروش.
به این ترتیب میتوان گفت چرخه فعالیتهای اقتصادی در این شهر شاید متوقف نشده اما به شدت کند شده است. یک کارمند بانک در این مورد میگوید: «خیلی از مشتریان ما را بازاریان تشکیل میدهند، سابق بر این یک بازاری به طور متوسط هر چند روز یک بار یک مبلغ مشخصی را نقدا به حساب پس انداز خود واریز میکرد، اما در این دو ماه گذشته رفت و آمد این قبیل مشتریان به بانکها به شدت کم شده است. از طرفی نگهداری پول نقد در بانک بسیار کم شده و فعالیت خودپردازها به عملیات انتقال وجه بین حسابها و یا دریافت قبوض و ...خلاصه شده است و این نیز شهروندان را با مشکل مواجه کرده است.»
ماجرا به همینجا ختم نمیشود، همزمان با اعتصاب ۸ روزه، اعتراض ۸ روزه نیز در بیشتر شهرهای کردستان پابرجا بوده است. حکومت سرکوب با انگ تجزیهطلبی به عنوان توجیه به کاربست و با خشونت تمام عیار به میدان آمده است. همپای آن با بازداشتهای فلهای معترضان و فعالان مدنی صحنههایی را خلق کرده که قلب هر انسانی را از درون تهی میکند.
در تمامی این روزها شهرهای مختلف کردستان در هر چهار استان (آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام) ازجمله مهاباد، بوکان، پیرانشهر، دهگلان، سنندج، کامیاران، جوانرود، آبدانان، سرابله و ... صحنه درگیریهای خشونتباری بودهاند. در سقز نیز اگرچه درگیریهای شدیدی صورت نگرفته اما هفته قبل و همزمان با اعتصابات سراسری ایران دو شهروند (یک کودک ۱۶ ساله با هویت دانیال پابندی و یک معلم بازنشسته با هویت عبدالرحمن بختیاری) با شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی کشته شدهاند و علاوه بر این تجمعات معترضان تا به امروز (پنجشنبه سوم آذر) در محلههایی همچون کریمآباد، بهارستان، سنگبران، صالحآباد، حاجیآباد و... ادامه داشته است. همچنین نیروهای سرکوبگر با بازداشت فلهای شهروندان، مانور نیروهای سرکوب در محلهها و حتی به پرواز درآوردن بالگرد در آسمان سقز به ناامنیهای روحی و روانی دامن زده است.
فردی که خود در یکی از این شبها شاهد بازداشت چند نفر از اعضای یک خانواده بوده میگوید: «حوالی ساعت ۸ شب بود که معترضان در چند نقطه آتش روشن کردند، بلافاصله نیروهای سرکوب در چند ماشین به محل رسیدند و بدون هیچ معطلی درب یکی از خانهها را زدند، جوابی نشنیدند، بلافاصله اقدام به شلیک به پنجرههای ساختمان در هر سه طبقه کردند و درب اصلی ساختمان که باز شد بیش از ۱۰ نفر از ماموران به داخل هجوم برده و هرآنکس که در خانه بود، با زور و کتک پایین آوردند، زن و مرد. صدای فریاد زنی که عجز و ناله میکرد و میگفت ما هیچ کاری نکردهایم هنوز و پس از ۴۸ ساعت در گوشم میپیچد، ماموران بدون هیچ ملاحظهای زنان را کشان کشان و مردان را با مشت و لگد سوار ماشین کردند. نیروهای سرکوب برای جلوگیری از بیرون آمدن همسایهها، با شلیک چندین گلوله و استفاده از گاز اشکآور سعی در ایجاد رعب و وحشت کردند و اینگونه در مقابل چشمان مات و مبهوت ما این خانواده را ربودند. پس از آن حادثه من تا ۲۴ ساعت نه تنها بیرون نیامدم، حتی توان نگاه به بیرون از پنجره و مسیری را که آن زن را کشان کشان بردند نداشتم.»
وضعیت خانودههایی که یک یا چند نفر از اعضای آنها در بازداشت به سر میبرد دست کمی از خانواده کشته شدگان ندارد، چون هر لحظه احتمال دارد بازجویان بلایی سر آنها بیاورند.
خانوادهای که جوانشان در یکی از این روزها بازداشت شده روایت خود از نحوه اطلاع از بازداشت عضو خانواده و روند پیگیری وضعیت او را اینگونه بیان میکنند: «عصر یکی از همین روزها برادرم از خانه بیرون رفت، آن شب تا دیر هنگام منتظر او بودیم و او نه تنها تماسها را پاسخ نمیداد بلکه شب نیز به خانه نیامد، به هر کسی که میشناختیم و احتمال میدادیم دیشب را با او باشد تماس گرفتیم اما بی فایده بود. صبح را با استرس بیدار شدیم و پیگیریهای خود را ادامه دادیم اما نتیجهای نگرفتیم. تا اینکه ظهر از نهاد امنیتی تماس گرفتند و گفتند پسر شما بازداشت شده است و باید به اینجا مراجعه کنید. اما مراجعه ما بیفایده بود و تنها بر آزار روانی ما افزود چون هیچ جوابی به ما ندادند. صبح روز بعد مجددا تماس گرفتند و همان ماجرا. ظهر مجددا پیگیر شدیم و اعلام کردند که به زندان تحویل داده شده است، به واسطه آشناها پیگیری کردیم ولی گفتند تنها چند ساعت اینجا بوده و مجددا جهت بازجویی به اطلاعات برگردانده شده، برای بار چندم به اطلاعات مراجعه کردیم و گفتند به سنندج فرستاده شده، باز هم به واسطه از سنندج جویای او شدیم ولی آنها نیز اظهار بیاطلاعی کردند و اکنون پس از چند روز برادرم حتی یک تماس نیز با ما نداشته است.»
نمونههای اینچنینی زیاد است، فردی که خود هر از گاهی در اعتراضات شرکت میکند و در فضای مجازی نیز فعالیتهایی دارد به ایرانوایر میگوید: «شبها گوشی خود را با این احتمال که ممکن است هر آن به سراغم بیایند زیر بالشتم قرار میدهم، گاهی اوقات هرآنچه را در فضای مجازی در طول روز انجام دادهام پاک میکنم و گالری گوشیام را هم از عکس و فیلمهای دانلود شده مربوط به اعتراضات خالی میکنم، حتی چند بار اکانتهایم را در همین فضای مجازی غیر فعال و پس از چند روز مجددا فعال کردهام و همه اینها در جهت حفظ امنیتم است.»
مادری که به جد پیگیر اخبار در فضای مجازی و یا شبکههای ماهوارهای است برای دور نگه داشتن فرزند ۷ سالهاش از دیدن صحنههای وحشتناک سرکوبهای این روزها میگوید: «هر بار که احتمال دهم یک ویدیوی حاوی خشونت از درگیریها منتشر شده دوست ندارم تنهایی آن را ببینم، صبر میکنم با همسرم و یا یکی دیگر از اعضای خانوادهام آن را ببینم، اما وقتی در کنار هم یککلیپ حاوی خشونت را میبینیم فرزندم کنجکاو میشود و اصرار دارد که آن را ببیند، ما نیز مجبور میشویم ویدیوی دیگری مثلا بازی یا هرچیزی که خشونت در آن نباشد را به او نشان دهیم، ولی او فورا متوجه میشود که به او دروغ گفتهایم چون رفتار قبلیمان را دیده است، من واقعا نمیدانم چگونه با این موضوع کنار بیایم، بدتر آنکه نحوه مواجهه با بحرانی اینچنینی همیشه در سیستم آموزشی ما خالی بوده است.»
این وضعیتی است که جمهوری اسلامی در این سالها برای کردستان درست کرده و این روزها بر شدت آن افزوده است.
ثبت نظر