close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
صفحه‌های ویژه

شاهد عینی خیزش ۱۴۰۱: بازگشت به دوران یا روسری یا توسری؟

۱۶ آذر ۱۴۰۱
خواندن در ۵ دقیقه
شاهد عینی خیزش ۱۴۰۱: بازگشت به دوران یا روسری یا توسری؟

سیمین فرهمند، شهروندخبرنگار، تهران

 در روزهایی که رسانه‌های وابسته به حکومت اسلامی تلاش دارند حرف‌های دادستان کل کشور در مورد «تعطیلی گشت ارشاد» را برجسته کنند، خیابان‌های ایران شاهد نوع دیگری از خشونت سیستماتیک علیه مردم هستند. در چند روز اخیر، موارد مختلفی از حمله افراد لباس‌شخصی به زنان تنها (خارج از تجمعات) گزارش شده که یادآور دوران سیاه تحمیل حجاب به جامعه ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ شده‌اند؛ زمانی که «حزب‌اللهی‌ها» با قلدری و شعار «یا روسری یا توسری»، خیابان‌ها را ناامن و با تیغ کاتر یا پونز، سر و صورت زنان را زخمی می‌کردند. 

«ش»، زن ۳۰ ساله، فوق‌لیسانس ادبیات و ساکن شرق تهران است. او پنج‌شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱، هنگامی که می‌خواسته وارد ایستگاه متروی [...] شود، مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفته و زخمی شده است. ماجرا را از زبان خودش بشنویم؛ هرچند می‌گوید بار روانی این اتفاق چنان سنگین بوده است که ترجیح می‌دهد در حاشیه امن بماند ولی می‌داند که سکوت فقط به بدتر شدن اوضاع کمک می‌کند: «واقعاً هنوز ترس در وجودم است اما به خاطر زن، زندگی و آزادی نمی‌توانم سکوت کنم.»

***

«ش» می‌گوید از فرصت آخرهفته استفاده کرده و برای ترمیم ناخن، به آرایشگاه رفته بوده است: «ساعت شش عصر از خانه بیرون زدم، حدود ساعت هشت کارم در آرایشگاه تمام شد. در راه برگشت، نزدیک ورودی مترو بودم که یک زن جوان چادری جلویم سبز شد و گفت خانمم، موهات رو بکن تو لطفاً!»

حجاب نداشتی؟ لباس خاصی تنت بود؟

- نه؛ موهایم بلند نیست و نبسته بودم. شال هم داشتم اما نصفه نیمه انداخته بودم. یک مانتوی کبریتی تنم بود که تا بالای زانو است و کوتاه نیست. با هندزفری موزیک گوش می‌دادم. سرخوش داشتم ناخن‌هایم را نگاه می‌کردم و از حس خوبِ بعد از آرایشگاه و با موزیک حالم خوب بود. اول تذکر زن را نشنیده گرفتم و اهمیت ندادم، فکر می‌کنم همین باعث شد جَری بشود و جلویم را بگیرد. بعد دیدم دو مرد آمدند سمت من که به لحاظ فیزیکی رسماً قلچماق حساب می‌شدند!

«ش» ظاهر مردان را این‌طور توصیف می‌کند: «ریش داشتند، با پیراهن مردانه و شلوار پارچه‌ای ساده. یکی‌ از آن‌ها از این کاپشن‌های احمدی‌نژادی تنش بود. از نظر جثه هم قدبلند و هیکلی بودند. نفهمیدم آن‌جا کمین کرده بودند یا عبوری به تورشان خوردم. اول ایستادند و وقتی دیدند من با زن بحث می‌کنم، خودشان را قاطی کردند. من بی‌احترامی نمی‌کردم ولی از ترس و شوک، تمام سناریوهای احتمالی را در ذهنم مرور کردم که ممکن است الان من را سوار ماشین کنند و ببرند یا مثلاً سرم بخورد به لبه جدول و… .»

مردم دورتان جمع نشدند؟

- چون شب جمعه بود، رفت‌وآمد وجود داشت ولی شلوغ نبود. عابرین رد می‌شدند و فقط نگاه می‌کردند. این قسمتش دردناک بود که من از مردم انتظار دفاع و حمایت داشتم. شاید از هیکل آن مردها می‌ترسیدند و صرفاً نگاه می‌کردند.

چه‌طور زخمی شدی؟

- من که اصلاً شالم افتاد و تلاشی برای سر کردن آن نمی‌کردم. فقط تلاش می‌کردم تا مدام به من دست نزنند، چون زن شانه و بازویم را می‌گرفت و مثلاً می‌خواست از در صحبت دوستانه وارد شود. اما لحنش دستوری بود. می‌گفت خانمم، موهات رو بکن تو! شالت رو درست سرت کن! اولین حمله‌ آن‌ها هم وقتی بود که گفت این قانونه و ما ملزم به رعایتش هستیم، لطفاً بحث نکن! خانمم و عزیزم را می‌گفت و انگشتش را توی هوا تکان می‌داد و برای این که فرار نکنم، هی شانه‌ام را می‌گرفت. من فقط می‌گفتم به شما ارتباطی ندارد، من هیچ حرفی با شما ندارم. این وضع سه چهار دقیقه طول کشید تا این که یک‌دفعه در عرض ۱۵ ثانیه درگیری اتفاق افتاد و نفهمیدم چه‌طور من را زدند. پهلوی سمت چپم، پایین سینه مجروح شد.

با چه زدند؟

باتوم یا سلاح دست‌شان ندیدم. تاریک بود و شاید زن زیر چادرش چیزی داشت یا آن که کاپشن تنش بود. بعداً هرچه فکر کردم که چه‌طور پهلویم این‌جور زخمی شد، نفهمیدم. مردها می‌گفتند خواهرم، قانون مملکته، بحث نکن! سعی می‌کردند که من و زن کارمان به درگیری نکشد و جدای‌مان کنند. فکر می‌کنم به من دست نزدند ولی در آن لحظه به شدت شوکه بودم و درست نفهمیدم، شاید هم آن‌ها زدند. آن وقت بود که فهمیدم لباس زیر مانتویم سوراخ شده است. ناچار شدم شالم را بکشم جلو و موهایم را بپوشانم. می‌ترسیدم من را ببرند و داد می‌زدم به من دست نزنید! وقتی ظاهرم آن چیزی شد که مطابق میل‌شان بود، غائله ختم شد و ولم کردند. تازه متوجه شدم که پهلویم می‌سوزد اما نمی‌توانستم بدنم را چک کنم. تا خود خانه ندیدم که زخمی شده‌ام.

بعد هم کسی کمکت نکرد؟

- توی مترو بی‌توجه به مردم گریه می‌کردم. خلوت بود و پشت به جمعیت ایستادم که جلب توجه نکنم. رفتم خانه، تازه آن‌جا هم یک دور دعوایم کردند که چرا با مامورها بحث کرده‌ای. از ترس این که انگ اغتشاش‌گر به من نزنند، ترسیدم و درمانگاه هم نرفتم. خوش‌بختانه زخمم عمیق نیست.

چه حسی داشتی؟

- قطعاً حس خشم. فکر می‌کنم من که زیاد آسیب ندیدم و آن لحظه مغزم یاری نکرد تا درست از خودم دفاع کنم، این طور خشم دارم، بیچاره آن‌هایی که در این مدت عزیزی را از دست داده‌اند.

قبلاً از این که حجاب سر نمی‌کردی، نمی‌ترسیدی؟

- من توی خیابان بی‌حجاب نبودم، فقط در کوه، پارک‌های «کوهسار» و «جمشیدیه»، دریاچه «چیتگر» یا مثلاً داخل پاساژها حجاب نداشتم. نمی‌ترسیدم چون آن‌جاها همه بی‌حجاب بودند. همیشه تا مامور می‌دیدم، ناخودآگاه شالم را می‌کشیدم جلو، اصلاً نمی‌توانم تحمل کنم که کسی به حجابم گیر بدهد.

بعد از این اتفاق چه‌طور؟ از بیرون رفتن نمی‌ترسی؟

- صد در صد. امشب که سه روز گذشته است هم نتوانستم تنها بروم بیرون، با مادرم رفتم. شنبه و یک‌شنبه را از محل کارم مرخصی گرفتم و نمی‌دانم از فردا چه‌طور می‌خواهم تنها بیرون باشم. آن‌قدر در خبرها دیده‌ام که زن ساده‌ای مثل «مهسا» (امینی) با پای خودش بیرون رفته و جسدش را تحویل خانواده‌اش دادند کع از قبل ذهنم به شدت ترسیده بود. حالا بعد از این اتفاق، حتی می‌ترسم به آن شب فکر کنم. وقتی بروم سر کار، تازه خودش را نشان می‌دهد. آثار روانی‌ آن برخورد به شدت سنگین است و حتی روی کیفیت خوابم هم اثر گذاشته است. زخمم را در خانه پانسمان کردیم ولی باید مدتی بگذرد تا بتوانم پیش روان‌شناس بروم. فعلاً که به هیچ‌کس اعتماد ندارم.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

اخبار

به رغم شواهد گوناگون سازمان زندان‌ها تعرض به زندانیان زن را تکذیب...

۱۶ آذر ۱۴۰۱
خواندن در ۲ دقیقه
به رغم شواهد گوناگون سازمان زندان‌ها تعرض به زندانیان زن را تکذیب کرد