معمولا رسانهها، روزنامهنگاران و نویسندگان از تاکتیک «قصهگویی» یا «Storytelling» برای بیان تجربههای پیچیده فردی استفاده میکنند تا مخاطب بهتر و راحتتر بتواند ماجرا را در ذهن خود تجسم و جزییات بیشتری از آن را درک کند.
داستانگویی علاوه بر منافع شخصی که برای گوینده و شنونده دارد، زمانی که در سطح جامعه تکرار میشود، به درک مشترک میان اعضای جامعه میانجامد و یک همدلی عمومی ایجاد میکند و میتواند مسبب «تغییرات اجتماعی» نیز باشد؛ چرا که داستانگویی پنجره جدیدی به روی ما باز میکند تا دریابیم زندگی تنها آن چیزی نیست که ما به آن باور داریم.
رسانههای حرفهای وقتی از فن داستانگویی برای بیان یک رویداد استفاده میکنند، معمولا شخصیت داستان آنها یک قهرمان، یک شرور، یک قربانی و یا یک ناجی است، زیرا این شخصیتها قادرند توجه مخاطب را جلب و یک همدلی را با مخاطب ایجاد کنند.
اما وقتی دستگاه پروپاگاندا از تاکتیک قصهگویی برای دستکاری افکار عمومی استفاده میکند، نه تنها داستان و روایت آنها نمیتواند بر جامعه اثر مثبت بگذارد بلکه اعتماد عمومی را نسبت به رسانه راوی و جریان فکری منتفع از داستان را تخریب میکند.
برای روشن شدن مساله، به این گزارش خبرگزاری «مهر» که روز ۲۳ آذر ۱۴۰۱ با عنوان «زیر گلویم چاقو گذاشتند و گفتند به نظام فحش بده!» منتشر کرد، توجه کنید؛ روایتی به نقل از یک بسیجی به نام «محمدامین بختیاری».
خبرگزاری مهر داستان این بسیجی را این گونه روایت کرده است: «در اولین روزهای آشوبها، در خیابان ولیعصر، تعدادی از اغتشاشگران را دیدم که به سمت ماشینهای آتش نشانی و آمبولانس کوکتل مولوتف پرتاب میکردند. من و تعدادی از نیروهای بسیج به سمت آنها رفتیم اما به دلیل مسدود کردن راه توسط اغتشاشگران، تعدادی از نیروها جا ماندند. دو نفر از اغتشاشگران که به داخل یک حسینیه فرار کرده بودند را دستگیر و به قرارگاه منتقل کردیم. فرمانده گردان تا انتهای کوچه رفت تا اغتشاشگران باقی مانده را پیدا و دستگیر کند.من در کوچه تنها منتظر ماندم تا فرمانده گردان برگردد. در همین لحظه چند نفر از اغتشاشگران که داخل خانهها مخفی شده بودند، از پشت سر به من حمله کردند. آنها دستها و پاهای من را گرفتند، با چوب کتک زدند و الفاظ رکیک به کار میبردند. یکی از اغتشاشگران با گوشی شروع به فیلمبرداری کرد و یکی دیگر از آنها با قرار دادن چاقو در زیر گلوی من خواست که به نظام فحشهای رکیک بدهم. در همین لحظه نگاهم به پرچم یاحسین افتاد. به امام حسین توکل کردم و چشمانم را بستم و سکوت کردم. بعد فرمانده گردان از انتهای کوچه به سمت ما دوید که منجر به فرار اغتشاشگران شد. تعدادی از نیروهای بسیج من را با موتور به نزدیکی نیروهای انتظامی بردند تا به بیمارستان منتقل کنند. زمانی که به نیروهای انتظامی رسیدم، چند نفر شروع به پرتاب سنگ کردند. در همین لحظه بیهوش شدم و ادامه داستان را دوستان برای من تعریف کردند. بچههای نیروهای انتظامی سپرهای خود را روبهروی من گرفتند تا سنگ به من برخورد نکند و چند دقیقه بعد من را به بیمارستان منتقل کردند. در بیمارستان چند نفر که از اغتشاشگران بودند، وقتی متوجه ماجرا شدند، آنها هم شروع به کتک زدن کردند و ما مجبور به ترک بیمارستان شدیم و به بیمارستان دیگری منتقل شدم. اغتشاشگران از تجهیزاتی مانند باتون و شوکر استفاده میکردند و به دلیل ضرباتی که به من وارد شده بود، چند نقطه از بدنم دچار آسیب شد. علاوه بر پا، فک و تعدادی از دندانهایم نیز شکست. یک ماه بعد از این ماجرا، من با عصا و پای شکسته در تجمعات حاضر شدم و عدهای به سمت ما وسایلی پرتاب میکردند که به من در آنجا هم آسیب وارد شد.»
چرا این روایت، جعلی و پروپاگاندا است؟
خبرگزاری مهر این داستان را روایت یک بسیجی فعال تهران به نام محمد امین بختیاری عنوان کرده ولی آیا این بسیجی، شناخته شده است؟ آیا او هیچ سند قابل قبولی برای صحت ادعاهای خود ارایه کرده است؟ آیا هیچ عکس یا فیلمی از این فرد و اتفاقاتی که بر او رفته، منتشر شده است؟ آیا خبرگزاری مهر بیطرفانه داستان را روایت کرده و رسانهای مستقل و بیطرف است؟
جواب همه این پرسشها، «خیر» است. بنابراین وقتی هیچ ادلهای برای صحت این اظهارات وجود ندارد. مخاطب چرا باید به چنین روایتی اعتماد و آن را باور کند؟ نویسنده حتی برای باورپذیری داستان، هیچ نبوغ و خلاقیتی به خرج نداده و حتی به خود کمترین زحمتی نداده است که به این سوال پاسخ دهد که مخاطب چرا این داستان را باید بپذیرد؟ تنها نام فرد بسیجی را محمد امین انتخاب کرده است تا شاید تاثیر سمبلیک داشته باشد.
این گزارش بیش از آن که هنر روزنامهنگار برای استفاده از فن قصهگویی برای تسهیل ارتباط مخاطب با عمق داستان و جزییات رویدادی واقعی باشد، یک مصداق پروپاگاندا با تاکتیک «حمله به مخالفان» است.
حمله به مخالفان یکی از تاکتیکهای شناخته شده پروپاگاندا است. در این تاکتیک، فعالان رسانهای و تبلیغی میکوشند مشروعیت، اعتبار، دقت و شخصیت مخالفان را زائل کنند و عقاید آنها را زیر سوال ببرند.
در این تاکتیک، هدف از ایجاد درگیری و دوقطبیسازی جامعه، سرکوب و سانسور ایدهها و اطلاعات پیچیدهتر و جلوگیری از ورود رسانههای مستقل به کشف حقیقت است؛ یعنی دستگاه پروپاگاندا با حمله به مخالفان و طرح ایده انحرافی، میکوشد حواس عموم را از پرداختن به اصل ماجرا منحرف و ذهن آنها را درگیر و مشوش سازند تا حقیقت پنهان بماند؛ دقیقا شبیه آنچه در گزارش خبرگزاری مهر میتوان مشاهده کرد.
فضای مجازی پر است از داستانهای تخیلی با شخصیتهای خیالی که توسط کاربران به عنوان روایتهای حقیقی به مخاطب عرضه میشوند.
مخاطبانی که تفکر انتقادی دارند و در پی حقیقت هستند، معمولا برای ارزیابی صحت این روایتها، به رسانههای حرفهای و بیطرف مراجعه میکنند تا ببینند آیا این روایتها در رسانههای معتبر نیز بازتاب یافتهاند یا خیر. چراکه رسانههای معتبر و خوشنام متر خوبی برای ارزیابی و سنجش درستی و صحت هر ادعایی هستند. اما وقتی رسانههای حرفهای خود به داستانپردازیهایی روی میآورند که مخاطب نمیتواند آنها را باور کند، یعنی مخاطب با یک فضای رسانهای مشوش روبهرو است، پس ناچار است به منابعی غیر از منابع داخلی و نزدیک به حکومت مراجعه کند.
رسانهها و روزنامهنگاران در پروسه انتخاب و پوشش اخبار و اطلاعات، تصمیمگیر هستند؛ یعنی از میان انبوه اطلاعات، تصمیم میگیرند چه داستانی و چه بخشی از داستان را روایت کنند. در این پروسه، یک قاعده حرفهای وجود دارد و آن این است که رسانهها اولا توجه ویژه به منابع معتبر دارند، یعنی داستانی را روایت میکنند که از یک منبع معتبر نشات گرفته است و دوما میکوشند با رعایت اصل پوشش عادلانه، متعادل و متوازن اطلاعات، اعتماد مخاطب را جلب کنند. به این معنا که وقتی روایت و داستان جنبهها و طرفهای متفاوت دارد، میکوشند به همه صداها، به طور عادلانه فرصت بیان دهند تا بیطرفی خود را حفظ کنند.
شما یک وکیل دادگستری را در نظر بگیرید؛ او در اولین ملاقات با موکل خود در بازداشتگاه یا خارج از محیط زندان، وقتی از او میشنود که مورد شکنجه واقع شده است، بلافاصله نسبت به شکایت از شکنجهگر اقدام نمیکند یا فوری آن را در دادگاه نقل نمیکند بلکه اول میکوشد ادلههای محکمهپسند برای اثبات شکنجه پیدا کند. روزنامهنگار هم درست در چنین موقعیتی است و به صرف ادعای یک فرد، نمیتواند روایت او را دقیق و عین حقیقت بداند و آن را منتشر کند بلکه میکوشد با بررسی اسناد و شواهدی که مدعی ارایه میکند، اول ابهامها را برطرف کرده و به حداقلی از اعتماد نسبت به صحت ادعا دست یابد، بعد با گفتوگو با سایر ذینفعان، شاهدان و طرفهای داستان، روایتی قابل ارایه برای انتشار تهیه کند.
وقتی روزنامهنگار بدون انجام این تحقیقات، یک روایت، آن هم از سوی یک فرد ناشناس یا کمتر شناخته شده را روایت میکند، باید نسبت به درستی آن تردید و آن را در ردیف گزارشهای جعلی ارزیابی کند.
این در حالی است که هدف پروپاگاندا، دستکاری افکار عمومی و جهتدهی به باور مردم است. آنها با حمله به مخالفان، بازی با احساسات، ساده کردن اطلاعات و پاسخ به نیاز مخاطبان میکوشند فضای فکری جامعه را کنترل و در تصرف خود داشته باشند. داشتن تفکر انتقادی و نپذیرفتن هر ادعایی، راه مقابله با رسانههای حکومتی و روایتهای جعلی آنها است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر