تارا اورامی، شهروندخبرنگار، سقز
بعد از دو روز اعتصاب، ساعتهای پایانی پاییز هیچچیز در شهر سقز شبیه شب «یلدا» نبود. نه جنبوجوشی در بازار بود و نه کسی خندهای به لب داشت. طولانیترین شب سال در آرامگاه «آیچی»، محل خاکسپاری «مهسا امینی» و دیگر کشتههای اعتراضات سراسری، در سکوت به عزا و یادمان گذشت و اهالی سقز یلدایی متفاوت را تجربه کردند؛ همانطور که یکی از شهروندان این شهر میگوید: «افسردگی از سر و روی این شهر میبارد.»
***
«افسردگی از سر و روی این شهر میبارد. ما که هر سال در چنین شبی در خانه پدری خود جمع میشدیم، امسال حتی پشت تلفن هم صحبت از آن دورهمیها نشد. انگار نهانگار شب چله است.»
این حالت را میتوان با گذری در سطح شهر دریافت. شب چلههای سالهای گذشته، آجیلفروشیها، میوهفروشیها و شیرینیپزیها مملو از جمعیت بودند و سروصدای هندوانهفروشها و انارفروشها برای فروش باقیمانده محصولات خود، رهگذران را فرا میخواندند. اما اینبار مغازهدار جلوی مغازه ایستاده است تا شاید سر اتفاق، یک مشتری راه خود را برای خرید به سمت او کج کند.
یکی از همین مغازهدارها به شهروند خبرنگار «ایرانوایر» میگوید: «تعجب من از این است که دو روز مغازه را بسته بودیم و امروز که باز کردیم، انتظار داشتیم در این شب خاص فروشی داشته باشیم. اگرچه مسایل اقتصادی، گران شدن آجیل و تنقلات هم مطرح است اما مهم خود مردم هستند که دلی خوش برای شادی کردن ندارند.»
دستفروش یک گونی گردو در گوشهای از پیادهرو گذاشته است و با تعریف و تمجید از گردوهایش، سعی در جلب نظر مشتریان را دارد. اما برخی از شهروندان، عصبانی و غمزده از کنارش رد میشوند و میگویند: «نکند میخواهی به عشق همه خوشیهایی که جمهوری اسلامی برایمان فراهم کرده است، امشب گردو هم بشکنیم؟»
خشم، غمزدگی و عزا را میتوان در خیابانهای شهر به خوبی مشاهده کرد. انگار شب یلدا در سقز، محل تولد و زندگی «مهسا امینی» و آغاز اعتراضات سراسری فرا نرسیده است.
یکی از دوستان مهسا امینی درباره این شب یلدا به شهروندخبرنگار «ایرانوایر» میگوید: «سالهای گذشته بیشتر شبهای ما در پاییز و زمستان، شب یلدا بودند؛ یعنی از قبل هماهنگ میکردیم که فلان شب در منزل فلان خانواده از فامیل جمع شویم و تا پاسی از شب دور هم باشیم. اما امسال و پس از سه ماه، هنوز غم از دست دادن مهسا روی دوشمان سنگینی میکند و هیچکداممان دستهای حلقه شده را از دور زانوهای خود باز نکردهایم.»
او درباره خانواده مهسا میگوید: «وضعیت روحی پدر، مادر و برادر مهسا نسبت به روزهای نخست حادثه تغییری نکرده است و ما هم هنوز جرات عادی انگاشتن اوضاع را به خودمان ندادهایم. برای همین، امشب هم یک شب یلدای عادی برای ما نخواهد بود.»
این وضعیت بسیاری از خانوادهها در سقز است. برخی خود عزادار هستند، برخی دیگر عزیزشان حالا زندانی سیاسی است و برخی هم در همدردی با خانوادههای آنها، به جای برگزاری شب یلدا، به دیدارشان رفتهاند.
اگرچه خانوادههایی هم هستند که شب یلدا را برگزار کردهاند؛ شاید نه به سبک سابق. یکی از این شهروندان سقزی به شهروند خبرنگار «ایرانوایر» میگوید: «اینجا نیز مانند شبهای گذشته از هر طریق ممکن، از جمله ماهواره و فضای مجازی پیگیر اخبار هستیم. اتفاقا چون همه جمع شده بودیم، از برخی اخبار که خبر نداشتیم، باخبر شدیم. یکی از دوستان خبر بازداشت عزیزی را داد که اصلا فکرش را نمیکردیم یا مثلا درباره فیلترشکنهایی که کار میکند، اطلاعاتی ردوبدل کردیم. این روزها اینترنت یک نیاز اصلی زندگی همه شده است.»
اینجا، در سقز، یلدا نبود بلکه نود و پنجمین شب کشته شدن مهسا امینی، نود و سومین شب قتل «فریدون محمودی»، پنجاهو چهارمین شب از دست دادن «فریدون فرجی» و سی و پنجمین شب بعد از کشته شدن «دانیال پابندی» و «عبدالرحمان بختیاری» بود. شب چله امسال برای سقزیها، یلدایی متفاوت بود که به عزا گذشت.
ثبت نظر