در میان آسیبدیدگان از ناحیه چشم طی اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، به هر دو چشم بسیاری از معترضان شلیک شد. نزدیکان و خانوادههای برخی از آنها در پاسخ به پیگیریهای «ایرانوایر»، از شرایط افسردگی و سکوت مداوم آسیبدیدهها گفتند و برخی دیگر، نگران وضعیت امنیتی عزیزان خود هستند. در این میان، تعدادی از نزدیکان آسیبدیدهها، مدارک عزیزان خود را برای «ایرانوایر» ارسال کردهاند و تعدادی دیگر هم، در شبکههای اجتماعی حضور دارند و از وضعیتشان نوشتند.
«علی طاحونه» یکی از آسیب دیدگان از ناحیه چشم است؛ مرد جوانی که نیروهای سرکوب در شهر «کرج» او را هدف شلیکهای پیاپی قرار دادند و وقتی خیال کردند که علی کشته شده است، آن بنبست خونین را ترک کردند. علی اما زنده ماند و بعد از نزدیک به شش ماه، نور بر تاریکی دو چشمش تابید.
***
«یادته میگفتی کاش چشم آدم غم پاککن داشت؟ عین برف پاککن؟ اونوقت هر دقیقه روشنش میکردیم روی دور تند. مثل برف پاککن، بیاد و بره. گفتم مگر غم آدم توی چشاشه؟ گفتی مگر میشه دیدش و نشد دیدهتر؟»
دکلمه این متن از رادیو «چهرازی»، نزدیک به چهار ماه بعد از آسیب دیدن چشمهای علی، در صفحه اینستاگرامش منتشر شد.
۳۴ سال زندگی او که اصالتا اهوازی است و ساکن کرج، در کار و نانآوری برای مادر و خواهرش خلاصه شده بود. یعنی تا پیش از شلیک به چشمهایش، و از دست دادن کار و خانهنشینی.
پدرش سالها پیش در پی بیماری درگذشت، و علی از همان دوران بیماری پدرش، میانه سال تحصیلی اول راهنمایی، تحصیل را رها کرد و در کودکی قدم به بازار کار گذاشت.
اهواز، تابستانها گرمایی بالای ۶۰ درجه دارد و زمستانهایی سخت. برای کودکیهای علی، روزها مکانیکی بود و عصرها خالی کردن بار. بدن کودکانهاش باید دبههای روغن ۱۸ کیلویی یا گونیهای پسته ۷۰ کیلویی را جابهجا میکرد و روح کودکانهاش، زمختی نابرابری را طاقت میآورد.
بزرگتر که شد سربازی رفت و کار یاد گرفت. وارد تعمیرات جلوبندی خودرو با تخصص فرمان هیدرولیک شد و مکانی را برای کاسبیاش اجاره کرد. مشتریهایش میگویند در میانه تورم و گرانی، دلرحم بود و نزدیکانش میگویند به اندازه اجاره تعمیراتی، مالیات، حق عضویت در اتحادیه، حق شهرداری و پول برق و خورد و خوراک خانوادهاش را که در میآورد، به مشتریهایش تخفیف میداد یا رایگان برایشان کار میکرد.
تعمیراتیاش تازه داشت جان میگرفت و شروع به پرداخت بدهیهایش کرده بود که اعتراضات سراسری در پی کشته شدن «مهسا [ژینا] امینی» آغاز شد.
علی همان هفته نخست، ۳۱ شهریور در اعتراضات شهر کرج هدف شلیک سرکوبگران قرار گرفت. هم از ناحیه دو چشم آسیب دید و هم بدنش پر از جای ساچمه و گلوله شد.

زدند که بکشند
در یکی از منطقههای کرج که از همان هفته نخست اعتراضات، تجمعات مردمی شکل میگرفت، علی هم بههمراه دوستانش شرکت داشت. نیروهای سرکوب در گروههای چند ده نفره، سراپا مسلح مقابل مردمی که شعار زندگی سر میدادند، سواره و پیاده سر برمیآوردند. آن شب، علی در یکی از کوچههای بنبست تنها ماند.
در خانهای باز شد و علی در آن پناه گرفت. وقتی سرکوبگران از آن بنبست دور شدند، علی هم از پارکینگ آن خانه خارج شد. سر کوچه، پیرمردی غرق در خون روی زمین افتاده بود. میخواست به او کمک کند که سرکوبگران شروع به فحاشی و به او شلیک کردند. تعدادی از ساچمهها در سرش قرار گرفت و تعدادی در دستش. علی دوباره به سمت بنبست فرار کرد و مردمی که به کمک میخواستند بیایند، در پی شلیک گازهای اشکآور پراکنده شدند.
از ابتدای سرکوبها، یکی از روشهای پراکنده کردن معترضان، شلیک گازهای اشکآور بوده است. اشکآور فضا را گرفت. صورت و دستهای علی خونآلود بود. چشم که باز کرد، ته بنبست تنها مانده بود. چشمهایش به ماموری خیره ماند که تفنگش را به سمت علی نشانه رفته بود. نور سبز لیزر، چشمهایش را اذیت کرد و شلیک. همه چیز سیاه شد. دستش را به دیوار گرفت که بلند شود، از پشت به او شلیک کردند.

علی روی زمین افتاد، هیچ نمیدید. سرکوبگران بالای سرش رسیدند. او هم، نفس خود را حبس کرد. صدای مردم معترض نزدیک میشد. ماموران رفتند. همسایهای در آن بنبست، به داد علی رسید.
مراجعه به بیمارستان؛ دو روز بعد از شلیک
در گزارش مفصل پزشکی که «ایرانوایر» پیشتر منتشر کرده است، یکی از مهمترین مسائل در خصوص آسیبهای چشم، مراجعه زودهنگام به بیمارستان و برخورداری از درمان مناسب است. اما آنچه از ابتدای اعتراضات تاکنون در روایتهای آسیبدیدهها مشهود بوده است، عدم پذیرش آسیبدیده در بسیاری از بیمارستانها، کمبود امکانات در شهرستانها و البته حضور نیروهای امنیتی در بیمارستانها بوده است.
به شهادت گروهی از معترضان، نیروهای امنیتی در بیمارستانهای مختلف در شهرهای گوناگون، بالای تخت آنها ظاهر شدهاند و اقدام به ثبت شماره ملی و هویت آنها کردهاند. همچنین شهادتهای مختلفی وجود دارد که کادر درمان در بیمارستانهای مختلف، تهدید شدهاند که حق اظهارنظر درباره آسیب به معترضان از سوی حکومت را ندارند.
از آن شبی که علی هدف شلیک ماموران قرار گرفت تا وقتی به بیمارستان مراجعه کرد، ۴۸ ساعت گذشت. از طرفی مادر او نیز تا آن زمان، بیخبر از وضعیت پسرش بود. یکی از چشمهای مادر علی سالها پیش نابینا شده بود.
یکی از نزدیکان علی برای «ایرانوایر» روایت میکند که وقتی مادر و خواهر او متوجه حقیقت شدند، به مکانی رفتند که علی آنجا نگهداری میشد: «هیچ صدایی نمیآمد. صدای علی بود که در اتاق میپیچید: مامان کجایی؟ و دست میچرخاند. بهت و بغض و اشک، قدرت کلام از مادر را گرفته بود.»
بالاخره چند نفر از دوستان علی، او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند. طی ۱۰ روز سه عمل جراحی روی چشمهای علی انجام شد. اتاقهای بیمارستان پر از زخمیهایی از ناحیه چشم بود. یکی از دوستان علی میگوید: «در آن مدت چند کودک چند ماهه و چند ساله دیدیم که در اعتراضات چشمهایشان ساچمه خورده بود. بیتابی میکردند. چشمهایشان تخلیه شد.»
پزشکان به علی گفته بودند که چشمهای او هم تخلیه میشود. اما او نپذیرفت و تحت جراحی قرار گرفت. لنز چشم راست علی را درآوردند. شبکیه همان چشمش آسیب دید و پزشکان روغن تزریق کردند و لیزر زدند تا شبکیه جدا نشود. ساچمه، سفیدی چشم چپ علی را پاره کرد و بخیه خورد.
او پنج ماه در اتاقی تاریک به شکم خوابید و نزدیک به ۱۰ کیلوگرم وزن کم کرد. برای سه ماه، همه جهان برای علی تاریک بود. تا بالاخره نور به چشمهایش تابید. پزشکان به او گفتهاند که پنج ماه به شکم خوابیدن، گریه کردن، تلاش برای نداشتن استرس و دور ماندن از فضای بیرون از آن تاریکی، به بازگشت نور به چشمهایش کمک کرده است.
دکتر «روزبه اسفندیاری»، پزشک سابق اورژانس تهران، برای «ایرانوایر» توضیح میدهد: «بعد از جراحی شبکیه، بیمار باید روی شکم بخوابد. به اینخاطر که مانع از پیشرفت بیشتر جداشدگی شبکیه شود. وقتی هم سفیدی چشم یا همان اسکلرا بهطور سطحی پاره میشود، امکان افت سطحی دید وجود دارد، یعنی اگر آسیب جدیتری وارد نشده باشد، بعد از مدتی، دید برمیگردد.»
این پزشک همچنین توضیح میدهد: «بعد از جراحی یا لیزر، بینایی فرد آسیبدیده بهخاطر التهابات ایجاد شده ممکن است از بین برود، اما وقتی التهابها از بین برود، در صورتیکه آسیب غیر قابل جبران نباشد، بینایی باز میگردد.»
با این وجود، علی، خانوادهاش و دوستانش میگویند «معجزه» شده است. یکی از دوستان علی میگوید او از همان روزی که آسیب دید، باور نداشت که چشمهایش را از دست خواهد داد و همیشه میگفت، بالاخره دید به چشمانش برخواهد گشت.
صداهای ماندگار
علی بارها از سوی حکومت مورد خشونت قرار گرفته بود. یکی از دوستانش میگوید که در سال ۱۳۹۸ وقتی طرح «جمعآوری اراذلواوباش» جریان داشت، علی را بهخاطر موهای بلند و شلوار گشادش، بازداشت کردند و در بازداشتگاههای اهواز مورد شکنجه قرار دادند.
وقتی هم که سرباز بود، بارها بهخاطر اعتراضهایش در نسبت با اعمال خشونت فرماندهان به سربازان، در بازداشتگاه «شیراز» نگهداری شد و مورد توهین قرار گرفت.
اینبار هم که در اعتراضات، هدفمند مورد شلیک سرکوبگران قرار گرفت. حالا، روز و شب عینک دودی به چشم میزند و بعد از نزدیک به شش ماه، هر دو چشمش تار میبیند و نوشتههای شبکههای اجتماعی و پیغامهایش را تلاش میکند تا با عینک ذرهبینی که از پدرش به یادگار مانده، بخواند.
اما بعضی صداها هنوز او را همراهی میکند؛ از صدای شکنجههای بازداشتگاه تا گریه کودکانی که تیر خورده بودند و در بیمارستان چشمهایشان تخلیه شد، یا همان شب آسیب، وقتی چشمهای علی نمیدید، صدای دختری را شنید که بعد از برخاستن صدای تیراندازی، ناگهان خاموش شد، گاهی هم صدای مادر «محسن شکاری» در سرش میپیچد که روز اعدام فرزندش، در کوچه نام پسرش را که از معترضان بود، فریاد میزد و اشک میریخت.
ثبت نظر