از آغاز تاسیس، جمهوری اسلامی بهدنبال تسخیر دانشگاههای موجود و ایجاد دانشگاههای مورد نظر خود بوده است. یکی از راههای این تسخیر علاوهبر وضع قوانین و ایجاد برنامههای گزینشی، تغییر اساتید دانشگاهی بود. در این راستا، نهادهای حکومتی برخی از اساتید را اخراج کردند، نیروهای وفادار به خود را پرورش دادند و یا آنها را وارد سیستم دانشگاهی کردند. برخی از این اساتید، امروز بلندگوهایی برای نفرتپراکنی هستند.
یکی از این اساتید دانشگاهی که در بزنگاههای مختلف از توهین و تحقیر نسبت به جریانهای فکری و سیاسی مختلف پرهیز نکرده و آزادی انسانها برای حق پوشش را به رسمیت نشناخته و علیه مخالفان نظام نفرتپراکنی کرده، «محسن ردادی» است.
***
ردادی، متولد سال ۱۳۶۰ و دکتری علوم سیاسی است. او پرورشیافته دانشگاه امام صادق است و رساله دکتری خود را در مورد «سرمایه اجتماعی عدالتمحور در اندیشه امام خمینی و امام خامنهای و کاربست آن در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» نوشته است که نشاندهنده زاویه فکری او است.
او در نوشتهها و مصاحبههای خود بهطور مدام از نظام جمهوری اسلامی حمایت کرده و به رهبر این نظام و سخنانش ارجاع میدهد. حتی در یکی از مصاحبههایش میگوید نباید سخنی گفت که فراتر از حرفهای رهبر باشد که اگر چنین شود، «یک مسیری را باز میکنیم که بهمثابه میدان مین است.»
دشمن در جنبش زن زندگی آزادی شکست خورد
بیشتر سخنان محسن ردادی در مورد مفهوم «دشمن» است. او از زبان رهبر جمهوری اسلامی میگوید: «هرکس بخواهد مردم را دو پاره کند و وحدت مردم را بر هم بزند و تفرقه ایجاد کند، دشمن است.» البته از نظر او غرب و غربزدههای ایران هم دشمنانی هستند که بهدنبال تضعیف قدرت جمهوری اسلامیاند.
این استاد دانشگاه امام صادق معتقد است دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران بهدنبال نفوذ، ایجاد شکاف و تضعیف هویت انقلابی نظام هستند. او بر این باور است که این تلاشها از طریق برنامهریزی دقیق و بهرهگیری از گسلهای اجتماعی صورت میگیرد و «دشمنان از وضعیت آشفته مردم سوءاستفاده میکنند» تا اهداف خود را پیش ببرند.
مهمترین لحظه تاریخی که او عمل دشمن را مییابد، اعتراضات ۱۴۰۱ است. او در مورد رابطه دشمن و جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگوید: «افراد کف خیابان براساس فضاسازی رسانهها به خیابان آمدند و حتی بالاتر از آن، اغتشاشات در رسانهها رقم خورد و در عالم واقع و خیابانها خبر زیادی نبود.»
او تاکید دارد «شعار آزادی میدادند و در عین حال وحشیانه به افراد دگراندیش حمله میکردند.» او در حالی معترضان را به وحشیگری در خیابان متهم میکند که نظام مورد حمایتش حداقل صدها تن از شهروندان ایرانی را کشته و چشمان صدها معترض را بهشکل سیستماتیک هدف شلیک قرار داده است.
ردادی این جنبش را جنبشی حقیر میداند. او میگوید «جنبش زن، زندگی، آزادی نقطهای بود و سپس هیچ نبود. اغتشاشهای سال ۱۴۰۱ همانطور که ناگهانی و غیرمترقبه رخ داد، بهسرعت و به یکباره محو شد. این روزها دیگر هیچکس به این جنبش فکر هم نمیکند.» او بر آن است که در این جنبش «جریان معارض تمام زور و قدرت خود را به میدان آورد تا نظام جمهوری اسلامی را ساقط کند که موفق نشد.»
او تاکید دارد که «دشمنان در اغتشاشات اخیر برای جذب اقشار مختلف مردم، رهبران اپوزیسیون متنوعی به وجود آوردند. چهرههای قدیمی را هم برجستهتر کردند. آنها از بین حوزههایی که طرفدار بسیاری دارد همچون فوتبال و سینما، افرادی را جذب کردند و علیه نظام به کار گرفتند.» ولی از نظر او، «دشمنان علیرغم اینکه برنامهریزی دقیقی داشتند، اما نتوانستند بدنه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی را فرو بریزند و مردم را از نظام جدا کنند.»
در شرایطی که بسیاری در اعتراض ۱۴۰۱ و پس از تلاش خود برای به دست آوردن «یک زندگی معمولی» میگفتند، ردادی معتقد است «مردم ایران میخواهند زندگی کنند؛ اما جنبش زن، زندگی، آزادی با زندگی سر ستیز دارد. هرچند این افراد هشتگ زندگی-نرمال میزنند، اما دستورالعملهای ریز و درشت آنها با جریان زندگی عادی مردم ایران در تعارض است.»
در واقع او میکوشد به همه بگوید زندگی تنها در چهارچوب ارزشهای جمهوری اسلامی مطلوب است و جدا از این ارزشها، زندگی کردن گمراهی است.
مصباح یزدی سلاحی در برابر غربگرایی
ردادی یکی از آفتهای وضع موجود در ایران که ارزشهای کشور را به خطر انداخته،غربگرایی روشنفکران و جریانهای سیاسی میداند. او میگوید: «انتظار میرفت پس از انقلاب، جریان غربزدگی به حداقل خود برسد، اما باز هم شاهد آن هستیم که این جریان سربرآورده است.»
این نویسنده کتاب «منابع قدرت نرم» بر آن است که غربگرایان ایرانی مورد حمایت کشورهای غربی قرار گرفتهاند «در یک دورهای غربزدگان مورد حمایتهای مادی و معنوی قابل توجهی قرار گرفتند و همین امر موجب شد تا خود را بتوانند پس از انقلاب احیا کرده و بسط و گسترش دهند.»
از نظر او، این حمایتهای غرب سمتوسوی تخریب فرهنگ اسلامی و ایرانی دارد و در لوای بزکهایی مانند «حقوقبشر» عرضه میشود. اما او سمتوسوی اتهام خود را مشخص نمیکند و اینگونه به بخش بزرگی از جامعه ایران، نفرت پراکنی میکند.
در مقابل ایدههای غرب گرایانه، او میگوید که باید به افرادی مانند «محمدتقی مصباح یزدی» و «مرتضی مطهری» بازگردیم. او معتقد است که این دو نفر به «میدان عمل» وارد شدند تا تحولی در فرهنگ و اندیشه جامعه ایجاد کنند. او بهویژه مصباح را کسی میداند که از آرای وی، مکتبی جدید برای اداره کشور به وجود آورد. از نظر ردادی، اهمیت مصباحیزدی نهتنها در علم و دانش او، بلکه در ایدههای پیشرویش بود که میتوانست تاثیرات مهمی در حوزههای مختلف حقوقی، اقتصادی، سیاسی و اخلاقی داشته باشد.
او که عقاید مصباح را سلاحی در برابر غربگرایی خواص میاند، افسوس میخورد از اینکه عقاید این مرد ضد دموکراسی نادیده گرفته شده است. او تاکید دارد «دشمنان تلاش کردند افکار او را به گزارههای نادرست تقلیل دهند و او را مخالف جمهوریت و حاکمیت مردم معرفی کنند. با روشهای ناجوانمردانه، سعی داشتند مردم را از تفکر او دور نگه دارند و تصویری غیرواقعی از او ارائه دهند. این تخریبها نشان از تاثیرگذاری و اهمیت واقعی او در جامعه داشت، اما در واقعیت، آیتالله مصباح یزدی همواره به حاکمیت مردم و بهبود وضعیت فرهنگی و فکری جامعه اعتقاد داشت.»
این درحالیست که مصباح، دموکراسی را «ارمغان شوم» و «دیکتاتوری بیدینان» دانسته است.
همه بیحجابها برانداز نیستند
این استاد دانشگاه امام صادق، بر آن است که یکی از جلوههای نفوذ دشمن در ایران، تلاشهایی است که برای بیحجابی صورت میگیرد. او معتقد است که این وضعیت در زمان پهلوی بیشتر بود: «در زمان شاه پهلوی، در بسیاری از شهرها بیحجابی و بیعفتی موج میزد و در مکانهای تفریحی و خیابانهای شهرهای بزرگ بیحجابی خیلی فراوان بود. با انقلاب اسلامی اما همان افرادی که بیحجاب بودند، تحتتاثیر انقلاب و بازگشت مردم به دین محجبه شدند.»
اکنون اما او دلواپس است که مردم این دستاورد مهم انقلاب را نادیده گرفتهاند: «الان هم مردم تحتتاثیر عواملی بهسمت بیحجابی رفتند و از حجاب و دین فاصله گرفتند، در عین حال که شرایط اصلا قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست.»
ردادی از این وضعیت اما استفاده خود را میبرد و با اشاره به نارضایتی مردمی به وجود آمده از سیاست حجاب اجباری میگوید: «برخلاف تصور ضدانقلابها، همه بیحجابها برانداز نیستند. رسانههای ضدانقلاب تصور میکردند که بیحجابها شریک استراتژیک آنها در اهداف سیاسی هستند.»
در واقع تلاش ردادی آن است که بگوید جمهوری اسلامی میتواند باورمندان به حجاب اختیاری را ولو بهزور به رعایت حجاب دعوت کند. او میگوید برای این امر باید کار فرهنگی کرده و با آنها گفتوگو کرد: «اگر این گفتوگوها شکل بگیرد، جامعه درک بهتری از موضوع حجاب پیدا میکند و وقتی این درک تقویت شود، منجر به رشد و گسترش حجاب و اقبال مردم به حجاب خواهد شد. در غیاب این گفتوگو ما فقط شاهد برخوردهای احساسی و کینهتوزانه مبتنیبر هیجان هستیم که هیچکدام از اینها منجر به حجاب نخواهد شد.»
او در مقوله حجاب نیز غربزدگی را عامل مهمی میداند و بر آن است که این تفکر بههمراه «تهاجم فرهنگی و روند سکولار شدن در جهان»، برخی از ایرانیان را به بیحجابی کشانده است. ردادی با نادیده گرفتن اراده افراد، مساله تقابل فرهنگی را برجسته کرده و به هر آن کسی که به دلخواه خود لباس میپوشد، انگ «غرب زده» میچسباند تا او را راحتتر در معرض نفرتپراکنی و تهدید قرار دهد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر