تجربه نشان داده سانسور جزء ذاتی و جداییناپذیر حکومتهای ایدئولوژیک است. حکومتهایی که هنر و ادبیات را تنها در ترویج نگاه و اندیشه ایدئولوژیک حاکم، به رسمیت میشناسند. از این رو است که هنرمندان مستقل از قدرت، در چنین نظامهایی میکوشند با ادبیات و شگردهای هنری، سانسور را دور و یا کلا قید کار هنری را بزنند. اما به نظر میرسد برای خبرنگاران در چنین نظامهایی مفری نیست جز «خودسانسوری». یکی از اصول دروازهبانی خبر در رسانهها، تطابق محتوای تولیدی با معیارهای تعیین شده سانسورکنندگان در چنین نظامهایی است. آنها برای مصون نگه داشتن خود و رسانهای که مدیریت آن را برعهده دارند، آنقدر چارچوبهای تنگ و مضیق برای خبرنگاران ترسیم میکنند که خودسانسوری به عادت آنها تبدیل میشود.
معمولا در رسانهها وقتی دبیر یا سردبیر سوژهای به خبرنگاری پیشنهاد میکند، خبرنگاران به خود اجازه میدهند در مورد آن سوژه اظهارنظر کنند و گاهی حتی سردبیر را متقاعد میسازند که بهتر است قید این سوژه را بزند، ولی وقتی مقام اول حکومت حرفی زده که رسانه مکلف به تبیین آن است، جایی برای بحث باقی نمیماند، کار خبرنگار در این حالت، تهیه گزارشی است با هر درجهای از خودسانسوری.
برای روشن شدن موضوع لطفا این گزارش روزنامه جام جم را ببینید:
«رمزگشایی از یک خیانت داخلی به نخبهها»
برای کسانی که اخبار سیاسی را دنبال میکنند، نیاز به توضیح ندارد که این گزارش در پی اظهارات مقام رهبری در خصوص نقش عوامل داخلی در فرار نخبهها تهیه شده است.
مقام رهبری روز ۲۶آبان۱۴۰۰ یعنی کمتر از دو هفته پیش، در دیدار با نخبگان گفته بود: «امروز در کشور جوانان نخبه میتوانند رشد و پیشرفت کنند؛ ولی همچنانکه قبلا هم گفتهایم تمایل یک نخبه برای مهاجرت به کشوری دیگر با این نگاه و توجه که بدهکار کشور است و پس از تحصیل بازخواهد گشت، مانعی ندارد. اما مهاجرفرستی و اینکه عناصری در بعضی دانشگاهها، جوان نخبه را از آینده مایوس و او را به ترک میهن تشویق میکنند، صریحا خیانت به کشور و دشمنی با آن است و دوستی با آن جوان هم نیست.» حال خبرنگار روزنامه جام جم این سوژه را دریافت کرده و راهی دانشگاهها به دنبال خائن نخبهپران، میگردد.
تیتر گزارش این احتمال را تقویت میکند که او به سرنخهای مهمی هم دست پیدا کرده و نوری بر چهره خائن نخبهپرانها تابانده است. ولی گزارش را که میخوانی نه تنها اثری از «رمزگشایی» در آن نمیبینی، بلکه مشهود است که دست خبرنگار برای نگارش محتوایی که کلام آقا را عینیت بخشد، کاملا خالی است.
او در این گزارش مدعی است با چند استاد دانشگاه مصاحبه کرده که مایل به انتشار اسمشان نبودهاند (بخوانید فیک نیوز یا خبر جعلی، خبری که منبع آن مشخص نیست). ماحصل این گزارش را در یک جمله میتوان اینگونه نوشت:
«خائنین نخبهپران، استادانی هستند که به تقاضای دانشجویان برای دانشگاههای خارجی توصیهنامه مینویسند تا دانشجو بتواند از این دانشگاهها پذیرش بگیرد و برود.»
خیلی دور از ذهن است که خبرنگار حوزه اجتماعی (دانشگاه) که این گزارش را تهیه کرده، نداند که نوشتن توصیهنامه به دانشگاههای خارجی توسط اساتید و به تقاضای دانشجویان، بدیهیترین انتظاری است که یک دانشجو از استاد خود دارد و اساتید دانشگاهها که خود نیز قبلا از اساتید خود توصیهنامه دریافت کردهاند، از این امر معمول در نظام دانشگاهی شانه خالی نمیکنند. اما چرا خبرنگار مجبور است نام این اتفاق معمول و آشکار را «رمزگشایی از یک خیانت داخلی به نخبهها» بگذارد؟ چون سانسور حاکم بر رسانه به او اجازه نمیدهد دست روی واقعیتهای فرار نخبهها بگذارد، لذا مجبور است با توسل به داستان ساختگی (فرم دیگری از خبر جعلی یا فیک نیوز) و با تن دادن به خودسانسوری (اگر فرض کنیم خبرنگار مربوطه ذوب در ولایت نیست) گزارشی تهیه کند که به او سفارش شده است.
با این وجود، نویسنده این گزارش در لابهلای سطرهای مطلب تولیدی به این نکته نیز اشاره میکند که این ادعا از اساس نادرست است. او مینویسد: «استادی که به افشای نامش تمایلی نداشت، استاد دانشگاه صنعتی شریف است که به ما گفت نخبهپرانی در دانشگاه به معنی رفتاری سازمانیافته، وجود ندارد و نباید تصور شود استادان دانشگاه همه دانشجویان را به خروج از کشور ترغیب میکنند. او با این حال از یک مدل نخبهپرانی حرف زد که خودش نیز آن را در دوره دانشجویی تجربه کرده است؛ اعضای هیات علمی دانشگاهها مرتب تحت نظارت و ارزیابی قرار میگیرند، بنابراین آنها نمیتوانند در کلاسهای درس بهصورت علنی دانشجویان را تشویق به مهاجرت کنند، اما برخی از آنها وقتی در کلاسهای درس از امکانات تحصیلی در دانشگاههای غربی میگویند یا به زندگی مرفهی که افراد میتوانند در آن کشورها تجربه کنند، اشاره میکنند ناخودآگاه ذهن دانشجویان را به سمت مهاجرت سوق میدهند. البته برخی استادان نیز از سر دلسوزی این کار را انجام میدهند و حیفشان میآید بچههای نخبه در وضعیتی بمانند که قدرشان دانسته نمیشود و به جایگاهی که باید نمیرسند.»
کار رسانهای همچون جام جم وابسته به سازمان صدا و سیما، به طور طبیعی ترویج ایدئولوژی حکومت است. پس پروپاگاندا بخش جداییناپذیر این رسانه است، اما برخی ادعاها را با داستان ساختگی هم نمیتوان جا انداخت و گزارشی نوشت که بر افکار عمومی تاثیرگذار باشد و بتوان آن را پروپاگاندا خواند. پروپاگاندا شکلی از ارتباطات است که میکوشد بر افکار، باورها و رفتار عمومی تاثیر بگذارد. حال این تلاش میتواند بر واقعیتها، ادعاهای نیمهدرست و یا جعلیات و دروغ استوار باشد. ولی وقتی گزارش این هدف را حاصل نمیکند و بیربط بودن آن آنقدر شفاف است که اثری بر جامعه ندارد، دیگر اسم آن را پروپاگاندا هم نمیتوان گذاشت، بلکه یک رفع تکلیف محض است.
برای پیدا کردن دلایل فرار مغزها حتی اگر بر عوامل درون دانشگاه نیز متمرکز شویم، ادله بسیاری میتوان ردیف کرد، دلایلی همچون سانسور حاکم بر فضای علمی کشور، واگذاری کرسیهای مدیریتی در دانشگاهها به چهرههای سیاسی و غیرعلمی، بودجه پایین فعالیتهای پژوهشی، تبعیضها و نابرابریهای موجود در نظام آموزشی، تسلط ارگانهای نظامی همچون بسیج بر فعالیتهای دانشجویان و به رسمیت شناخته نشدن تفکر انتقادی، ستارهدار کردن دانشجویان و ... .
خبرنگار جام جم حتی اگر دنبال کشف حقیقت بود و سراغ چهرههای فکری خود حکومت هم میرفت، میتوانست پاسخهای بهتری برای پرسش خود بیابد. به این سخن «عماد افروغ»، جامعهشناس و نویسنده بنگرید. او در یک سخنرانی در اردیبهشت ۱۴۰۰ با توضیح اینکه علم در کشور ما شبیه تاریکخانه است نه نور، میگوید: «اگر هستی و علم متغیر و گذراست، عالِم هم باید متغیر باشد. متغیر بودن عالِم به ابتکار، نوآوری، خلاقیت، کاشف بودن، شکارچی لحظات بودن، و به زندگی چند بعدی و چندژانریاش بستگی دارد.» او میپرسد: «آیا ما بستر را برای نوآوری، ابتکار و خلاقیت فراهم کردهایم یا خیر؟» و خود پاسخ میدهد: «ما متاسفانه چارچوبی خشک و متصلب و به ظاهر و به اصطلاح علمی ایجاد کردهایم، که عالم فقط باید در آن چارچوب نفس بکشد. حال آنکه هرجا خلاقیت و ابتکار نباشد، نور هم نیست و برعکس، هر جا ابتکار، خلاقیت و نوآوری باشد، نور هم هست. از این بابت فرقی نیز در بین دانشها نیست، از ریاضیات و فیزیک و زیستشناسی تا جامعهشناسی، تاریخ، علوم سیاسی و غیره، هر جا ابتکار و خلاقیت بود، نور هم هست.»
چرا نخبه باید در چنین تاریکخانهای بماند؟ جام جم اگر به این سوال میاندیشید، به جای گشتن دنبال اساتید خائن نخبهپران، که وجود خارجی ندارند، به دنبال این میگشت که چه کسانی و چه سیاستهایی نور را از محیط علمی ایران گرفته و فضای علمی کشور را به تاریکخانه، آنگونه که عماد افروغ توصیف میکند، تبدیل کرده است. اما «سانسور» و «خودسانسوری» چنین اجازهای به جام جم و سایر رسانههای مرسوم فعال در داخل ایران نمیدهد و اتفاقا این خود میتواند یکی از دلایل فرار نخبگان باشد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر