پنجشنبه 20/3/89
تقريبا مشخص شده است كه در میان افراد اعزامي از اوين، زندان سياسياي وجود نخواهد داشت. امشب نيمي از شش تختخوابي را كه براي مهمانان ناخوانده در نظر گرفته بودند به افراد تازه وارد واگذار كردند. از نقل و انتقال جديد هم خبري نيست. يك دو روزي است كه حتي زندانيان مالي اعزامي از اوين وارد زندان فرديس نشدهاند.
هيچ اطلاعي نداريم كه اوضاع در رجايي شهر چگونه است و چه افرادي را به آنجا فرستادهاند و آيا در ميان آنان زندانيان سياسي هم بودهاند يا نه. خبرهاي امروز حاكي از اعدام پنج زنداني ديگر اين زندان است. با احتساب این ها تعداد افرادي كه طي سه چهار روز گذشته در آستانه ی سالگرد 22 خرداد اعدام شده اند، به 18 نفر رسيده است.
برنامه ی جلوگيري از تمديد مرخصي زندانيان و محدود كردن مرخصيها در عمل در حال اجراست. امروز با بسياري از مرخصيهاي معمول گذشته مخالفت شد، اعزام زندانيان فرديس به فشافويه هم با محدوديت مواجه شده است و نام افراد بسياري را از ليست پيشنهادي خط زدهاند. با اين وجود، حاج امير در ميان ناباوري توانسته يك مرخصي يك دو روزه بگيرد. او شب يك باره وارد سالن شد و اعلام کرد که رفتني است؛ "با حاجي دارم ميرم و روز شنبه برميگردم". به شوخي خطاب به او گفتم که "شنبه را بيرون بمان، خبرهايي خواهد بود. شايد در اين ميان چيزي هم نصيب تو شود و توانستي مشكلات مالي را حل كني!" خوب ميدانست كه اشارهام به چيست. با خنده پاسخ داد: "نه بايد شنبه صبح بازگردم". با اخلاق لوطي منشی كه دارد سفارش ما را به جانشین خود كرد! در ضمن سوال کرد که اگر كاري بيرون داريم برای ما انجام دهد. رسول از فرصت استفاده كرد. از او خواست كه در این فرصت شکایت نامه اش درخصوص ضرب و شتم زندان رجايي شهر را خطاب به رئيس قوه قضائيه به وكيلاش برساند. بداقی اصرار دارد که وکیل مدافعش شكايت قانونياش را پي گيرد. این شكوائیه اي است كه وی از مجاري قانوني داخل زندان هم در مورد آن اقدام كرده است.
عصر از طریق افراد خاص خبر رسيد كه دکتر "ا"، معاون بهداري را احضار كرده و در مورد خوش و بش كردن با ما به او تذكر لازم را دادهاند! با مطرح شدن این مسئله، زمانی که در صف تلفن منتظر رسیدن نوبتم بودم، يك باره بحث سياسي در گرفت. زندانيانی كه طي دو سه روز گذشته از اوين آمده بودند، با شناختن من از مسائل انتخابات پرسيدند و شرايط سياسي کشور- در وضعيتي كه قطعنامه تحريم جديدي در شوراي امنيت عليه ايران تصويب شده است. در برابر 12 راي مثبت از جمله چين و روسيه، تنها 2 كشور برزيل و تركيه راي منفي و لبنان راي ممتنع داده است.
بعد از ده دوازده روز حضورم در زندان فردیس، لب به انتقاد باز کردم و تحليلهایی در سطح گذشته ارائه كردم و رفتم سراغ فرد اصلی! در عين حال به افراد جدید الورود تذكر دادم كه اين هم صحبتي و هم سخني ميتواند پيامدهاي ناجور داشته باشد- از جمله دادن تذكر و اخطار. با مطرح شدن این موضوع تعدادی آهسته آهسته جمع را ترک کردند، اما بودند تعداد انگشت شماري كه تاكيد می كردند بيخيال اين مسائل هستند. آن ها نه تنها مباحث را پی گرفتند، بلکه زندانيان سابق فرديس را تشويق كردند كه پاپس نكشند و دست كم در جايگاه شنونده و ناظر در حاشيه بحث حضور داشته باشند و گاه به نشانهي تاييد سري هم تكان دهند!
امروز در فرصت بيشتري كه داشتم و حوصلهي مناسبتر به نوعي خانه تكاني و اسبابكشي درون تختي پرداختم، با كارتنهاي خالي فروشگاه، چمدانهاي مقوایي و كمدهاي كوچكي براي قرار دادن لباس و وسايل ساختم. در كنار آن كتابخانهاي موقت نيز فراهم آوردم. دو كارتن كوچك موادغذايي را در درون هم جاسازي كردم و كتابخانهاي دو طبقه ساختم- محلي براي قرار دادن كتابهاي بزرگ و محلي براي كتابهاي جيبي چون قانون اساسي و ديوان حافظ در كنار دفاتر يادداشت. سقف كتابخانه نيز مكاني شد براي گذراندن قران و جانماز موروثی بستگان. در عمل كتابخانهاي سه طبقه ای شد، در گوشه ای از محل زندگی ام که عبارت است از یک تخت يك در دومتر. مکان زندگی در واقع محل خوابي در طبقه ی پائین است که در زندان نام آن را گذارده اند، "زاغه". تخت در يك رديف سه تايي قرار دارد و محصور است در ميان دو رديف تخت سه طبقه. در جلوی محل تلاقی تخت ها نیز یک فضای سه در سه قرار دارد که بین زندانیان این محوطه مشترک است و جایی است برای پهن کردن سفره و غذا خوردن، یا از دخمه ی محل زندگی بیرون آمدن و با دیگران گفت و گو کردن.
آخر شب كار نوشتن دفاعيه را كه دوشنبه شب و سهشنبه شب شروع كرده بودم ، پي گرفتم و تا نزديك سحر ادامه دادم. اگر این روند را ادامه دهم می توانم بخشي از دفاعيات را نهایی کرده و در روز ملاقات به بيرون انتقال دهم.
مطالب فراهم آمده در روزهاي قبل، از جمله يادداشتهايي كه از نهجالبلاغه برداشته بودم مواد خام مناسبي بودند كه بتوانم دفاعيه را با سرعت بنويسم. اين يادداشتها در عمل حاصل ماههاي زیاد، شب زندهداريهاي دوران بازداشت در بند 209 اوين است. زماني كه توانسته بودم بعد از انتقال به سلول انفرادي 113، نهجالبلاغه فيضالاسلام زنداني قبلي را از آن خود كنم و طي چند ماه با دوبار دوره كردن سخنان اميرالمومنان(ع)، مستندات جالبي به دست آورم.
نداشتن خودكار و كاغذ و ممنوع بودن نوشتن در اين مدت مجبورم كرد كه بيشتر مطالب ضروری را به حافظه بسپارم یا مكان مورد نظر را در ذهنم علامتگذاري كنم. با توجه به این مسئله اکنون در فرديس راحت می توانم آن ها را بر روي كاغذ بياورم و در دفاعیه ام ، به ویژه در بخش هایی که تصمیم دارم به حکومت داری در یک نظام عادلانه بپردازم و شیوه ی برخورد با مخالفان سیاسی، به آنها استناد كنم. حال متوجه شدم که زحماتم در دوران زندگی در سلول انفرادی یا اتاق های چند نفره بی حاصل نبوده و اين حسن را داشته است كه كار نوشتن دفاعیه سريعتر پيش برود. اگر اشتباه گذشته در زمان حضور کوتاه مدت در بند 350 اوین را تکرار کرده و مطالب را نوشته بودم، مانند بخشهايي از رمان "اوين؛ هتل تك ستاره" یا بخش دوم دفاعيات دادگاه قبلي- پرونده ی غيابي مصاحبه با راديو آلمان- بلای گذشته سر آن می آمد. تمام آن مطالب را در زمان انتقال از بند 350 به زندان رجايي شهر از دست دادم. مسوولان امنیتی و قضایی حاضر نشدند آن ها را جزو وسايلم به خانواده ام تحويل دهند.
نميدانم كه آن نوشتهها را تنها ضبط كرده و در جایی بایگانی کردند يا آن كه در اختيار كارشناس پرونده قرار داده اند تا بتواند به کمک این مطالب به گوشههايي از آنچه كه در ذهنم ميگذشته است پی ببرد و برنامهاي را که براي زمان برگزاري دادگاه طراحي كرده بودم، کشف کند. هرچه باشد اكنون كار از كار گذشته است. به این دلیل ، روش دفاعيهنويسيام را به طور كامل عوض كردهام!
جمعه صبح 21/3/89 ساعت: 10:15 هواخوري بند 2 زندان فرديس
ثبت نظر