close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
اجتماعی

فرزند من رفت چرا پدر و مادر دیگری را داغدار کنم؟

۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۶ دقیقه
فرزند من رفت چرا پدر و مادر دیگری را داغدار کنم؟

بیست و هفت فروردین ماه، وقتی افکار عمومی ایرانیان درگیر بخشش بزرگ شهر نور مازندران بود،  یک پدر داغدیده در زندان مشهد با این منطق که «فرزند من رفت چرا پدر و مادر دیگری را داغدار کنم؟»، قاتل فرزندش را از مجازات اعدام رهاند و به او زندگی تازه بخشید.

رضا یوسفی مقدم، پدری که در سکوت خبری  از اعدام قاتل فرزندش صرفنظر کرد، در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایران وایر می‌گوید: «من اگر بخشیدم، نه به خاطر دیه بود نه برای هیاهو و شهرت. بخشیدم چون خدا بخشنده است. اگر همه بچه‌هایم را هم کشته بودند باز هم می‌بخشیدم. از اول نیتم بخشش بود. اگر نیتم را اعلام نکردم و تا روز آخر، کار پرونده را پیگیری کردم و تامل کردم برای این بود که آن جوان عبرت کارش را ببیند. باید می‌فهمید که کاری که کرده و داغی که به دل ما گذاشته تاوان دارد.»  او تاکید می کند تا بمیرد داغ فرزندش را با خودش همراه دارد: «در این دنیا هیچ داغی سوزاننده‌تر از داغ فرزند نیست. اما آدم کشتن کار من نیست. تصمیم برای کشتن یک انسان دیگر حتی اگر آن انسان قاتل باشد، کار هر کسی نیست.»

داستان یک قتل

یوسفی مقدم، تاجر آلو و ساکن شهر «خرو» است. شهر «خرو» که در بیست کیلومتری نیشابور واقع شده، یکی از بزرگ‌ترین تولید کنندگان محصولات باغی است و آلو بخارای این شهر دارای شهرت زیادی است. این تاجر خوشنام، دو پسر و دو دختر دیگر هم دارد. مهران، پسر اولش بود. مهران اسفند سال ۸۸ در یک درگیری معمولی مابین چند نوجوان هم ولایتی با چاقو کشته شد. ضربه‌های چاقو مستقیما به قلب و کبد و شکم مهران اصابت کرد بود و او حتی به بیمارستان هم نرسید. دعوا از یک ماجرای کودکانه شروع شد. ماجرا به اندازه‌ای کودکانه بود که بعد‌ها هیچ کس درست به خاطر نمی‌آورد که آن رفقا که شش نفری دور هم نشسته بودند و گپ می‌زدند چطور یک باره کارشان به آن مشاجره خونین کشید؟ یکی از آن شش نوجوان بعد‌ها تعریف کرد که مشاجره از آنجا شروع شد که «سعید بهرامی نیا» با دست کثیفش به ماشین نوی مهران دست زد. مهران که تازه دیپلم گرفته بود و می‌خواست برای گرفتن دفترچه سربازی اقدام کند به سعید اعتراض کرد و کار به درگیری کشید. هر شش نوجوان به هواخواهی دوستشان وارد مشاجره شدند. مابین درگیری، مهران به زمین افتاد و دیگر بلند نشد.

قاتل 19 ساله

سعید- قاتل - زمان حادثه نوزده ساله و دانشجوی زبده دانشگاه بود. او هیچ سابقه کیفری نداشت و در سن ۱۸ سالگی به زیارت خانه خدا رفته بود. بعد از این اتفاق‌‌ همان جا در محل مشاجره ایستاد و مسئولیت کارش را گردن گرفت. گفت «من زدم. اشتباه کردم. نمی‌دانم چه شد که دستم به چاقو رفت؟» حالا چند سال از آن ماجرا گذشته. آن‌ها روز‌ها رفته‌اند و آمده‌اند. از این دادگاه به آن دادگاه، از دادگاه بدوی به تجدید نظر. انتهای کار به زندان مشهد رسیده است. چهارشنبه روز بیست و هفتم فروردین ماه روز اجرای حکم قصاص سعید بوده. او را از دو روز قبل از بند عمومی به انفرادی منتقل و به او گفته‌ بودند وسایلش را جمع کند و به خانواده‌اش زنگ بزند. سعید به خوبی می‌دانست مهلت سر آمده، هم بندی‌هایش را در آغوش می‌گیرد و خداحافظی می‌کند. به پدرش زنگ می‌زند و می‌گوید فردا می‌خواهند اعدامش کنند. پدر و مادرش چندین بار آمده‌اند تا پشت در خانه آقای یوسفی تا بیافتند به دست و پای او و طلب بخشش کنند، اما آقای یوسفی محترمانه راه‌شان نداده. پیغام فرستاده بهتر است به خانه آن‌ها نیایند. گفته نمی‌خواهد غرورشان را خدشه دار کند. بهتر است بروند. داوود بهرامی نیا، پدر سعید در گفت و گو با خبرنگار روزنامه شهروند این باره می‌گوید: «من هم چندبار خواهش کردم که بروم خانه آقای یوسفی ولی آقای یوسفی پیغام فرستاده بود که نروم خانه‌شان بهتر است. آن‌ها خانواده محترمی هستند و نمی‌خواستند که غرور ما از بین برود. من آقای یوسفی را مرد بسیار رئوفی می‌دانم، همیشه می‌دانستم که ممکن است سعید را تا پای چوبه دار ببرد ولی بالای دار نمی‌برد. در ذات او کشتن نیست».

چرا بخشیدم؟

رضا یوسفی مقدم درباره علت بخشش می‌گوید: «راستش خیلی با خودم فکر کردم. ته دلم به این نتیجه می‌رسیدم که خون را با خون پاک نمی‌کنند. به هر حال من تا بمیرم با داغ فرزندم زندگی می‌کنم و دلم نمی‌آید پدر و مادری که در این ماجرا هیچ گناه و دخالتی نداشته‌اند را تا پایان عمرشان مثل خودم داغدار کنم. مهران من رفت. کاری از دست کسی برای برگرداندنش به زندگی برنمی آید. بهتر است آن جوان دیگر به زندگی برگردد، یک زندگی سالم. من هم یک پدرم، آن‌ها کار بچه گانه‌ای کردند. یک دعوای بچه گانه باعث شد پسرم را از دست بدهم. هیچ نقشه از قبل تعیین شده‌ای در کار نبود، یک خشم آنی بود. خودم را گذاشتم جای پدر و مادر سعید، دیدم نمی‌توانم به قصاص راضی بشوم، نمی‌توانم آن‌ها را هم داغدار کنم. من که آدمکش نیستم. اما اگر از‌‌ همان اول رضایت ندادم برای این بود که به این جوان و نوجوانان دیگری که فکر نشده دست به این اقدام‌ها می‌زنند ثابت کنم که این حق را دارم که زندگی آن‌ها را به مخاطره بیاندازم و قانون این حق را برای امثال من قائل شده و بهتر است وقت عصبانیت به عاقبت کارشان فکر کنند.» از او می‌پرسم حق مادر مهران را هم در نظر گرفتید؟: «همسرم هم از اول مایل به اعدام سعید نبود. با مرگ مهران زندگی ما زیر و رو شد. او مادر است و روحیه خوبی ندارد. شبانه روز اشک می‌ریزد. ولی مادر مهران هم از‌‌ همان اول می‌گفت نباید سعید قصاص شود. هم او به قصاص قاتل پسرمان راضی نبود هم پدر رضایت داده بود»  خانواده یوسفی همچنین درخواست دیه هم نکرده اند: «خانواده سعید می‌توانستند مبلغ هنگفتی برای رضایت ما بدهند. پدر سعید یک کشاور است. آن‌ها حاضر بودند برای نجات جان پسرشان خانه و ملکشان را بفروشند و به ما بدهند اما من گفتم پول خون پسرم را نمی‌خواهم. دیه‌اش را روز قیامت پرداخت کنند.»

مردم گفتند ببخش

واکنش ها در شهر خرو هم جالب بوده است: «این اتفاق‌ها در منطقه ما تا به حال رخ نداده. مردم منطقه خیلی خوش نیت هستند. قبل از اینکه حتی قوم و خوش خانواده سعید بیایند و التماس و تمنا کنند، مردم محله و کوچه و بازار توی خانه ما جمع شدند. وقتی خبر رسید که وقت اجرای حکم است همه‌شان آمدند خانه ما. هر کسی حکایتی تعریف می‌کرد. یکی از بخشش خدا می‌گفت و دیگری از احادیث و سفارش پیامبران. امام جمعه قوچان و همسایه‌ها، ریش سفید‌ها و اهل محل همگی جمع شدند و از من خواستند از خون این جوان بگذرم. گفتند خدا بیشتر از آنکه به قصاص حکم کند به بخشش حکم کرده. اجرای حکم کار خوبی نیست. زنم داشت گریه می‌کرد. بی‌تابی می‌کرد. با اینکه دلش راضی به قصاص نبود اما به هر حال جگر گوشه‌اش را از دست داده بود. من هم به پدر پیرم وکالت دادم به دادگاه کیفری مشهد مراجعه کند و رضایت خانواده ما را برای توقف حکم اعلام کند. با خودم فکر کردم حالا که می‌توانم شادی را به خانه آن‌ها برگردانم و آن‌ها بتوانند فرزندشان را در کنارشان داشته باشند چرا این کار را نکنم؟»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

ایو آرنولد٬ عکاسی منتقد آپارتاید و فقر

۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
خواندن در ۱ دقیقه
ایو آرنولد٬  عکاسی منتقد آپارتاید و فقر