شایا گلدوست
پادکست رنگینکمانی «زیر سقف آسمان» در «ایرانوایر»، مجموعهای است از داستانهای زندگی اعضای جامعه رنگینکمانی فارسیزبان به روایت «شایا گلدوست»، زن ترنس و کنشگر مسایل جنسی و جنسیتی.
در اپیزود نهم داستان زندگی «ارغوان» را میشنویم، «ارغوان شمسآرا»، زن ترنس ایرانی.
***
شناخت، درک و پذیرش هویت جنسی و جنسیتی برای افراد رنگینکمانی پروسهای سخت و گاها طولانی است که گذار از آن نیاز به زمان دارد. بازه زمانیای که برای برخی از افراد سالها بهطول میانجامد. روایت «ارغوان» نیز روایت گذار از این مسیر طولانی و پر پیچ و خم و مبارزه با هر آن چیزی است که مقابلش قرار داشت. هر آن چیزی که مانع از رسیدن او به هویت جنسیتی حقیقیاش میشد:
«احساس میکنم در زندگیام، هر لحظه دریچهای است برای شناخت بیشتر خودم. اما یکی از تلخ و شیرینترین و عمیقترین دریچهای که در زندگیام ایجاد شد تا خودم را به عنوان یک انسان بیشتر و بهتر بشناسم، ترنس بودنم بود. ترنس بودن به من این امکان را داد تا به زندگی و دنیا جور دیگری نگاه کنم.»
ارغوان میگوید: «مثل خیلی از ترنسهای دیگر، پروسه شناخت از کودکی آغاز شد و همیشه با مبارزه همراه بود. از آنجا که بین خود و محیط پیرامونم تفاوتهایی را احساس کردم، این نقطه آغاز مبارزه بود، که تجربیات زیادی با خود به همراه داشت.
ابتدا مبارزه برایم انتخاب همبازی و اسباببازی و لباسهایی بود که دیگران آن را برایم مناسب نمیدیدند، چون با جنسیت نسبت داده شده به من در تضاد بودند. مقاومتی سخت در برابر چیزهایی که دیگران برایم تعریف و انتخاب کرده بودند و من را مجبور میکردند که به این چارچوبها و انتخابها تن دهم. مبارزه با نزدیکترین افراد خانواده، مخصوصا والدینم آغاز شد، والدینی که من را یک پسر میدانستند و از من میخواستند مانند پسرهای دیگری که میشناسم طبق قوانین و هنجارهای مرسوم رفتار و زندگی کنم.»
«ترنس» یا «ترنسجندر» یک واژه چتری است و در واقع به شخصی گفته میشود که هویت جنسیتی خود را مغایر با جنسیتی که در بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به او نسبت داده شده است، تعریف میکند.
به زبانه سادهتر، زن ترنس به شخصی گفته میشود که با جسم و اندام جنسی منتسب به مردانه متولد شده است و جنسیت مردانه به او نسبت داده میشود، در صورتی که او خودش را یک زن میداند و هویت جنسیتی خویش را زنانه تعریف میکند.
مرد ترنس هم کسی است که با جسم و اندام جنسی منتسب به زنانه به دنیا آمده و جنسیت زنانه به او نسبت داده میشود، در حالی که او هویت جنسیتی خود را مردانه تعریف میکند و خویش را یک مرد میداند.
البته ترنسها میتوانند هویت جنسیتی «غیردوگانه» یا «نانباینری» نیز داشته باشند و با وجودی که جنسیت نسبت داده شده به خود را نمیپذیرند اما خودشان را متعلق به هیچکدام از دو قالب زنانه و مردانه ندانند.
«تا قبل از مدرسه رفتن، مسیر چالشها و موجها سنگین نبود و خیلی تفاوتها را تشخیص نمیدادم و تا حدودی احساس امنیت میکردم، اما شروع مدرسه به من نشان داد که واقعیت میتواند روی دیگری نیز داشته باشد. شاید بتوان گفت سختترین تجربیاتم از ترنس بودن با دوران مدرسه آغاز شد. در محیط تفکیک شده جنسیتی در ایران، وقتی وارد مدرسه پسرانه شدم، آنجا بود که فهمیدم نمیتوانم خودم را در چنین فضایی تعریف کنم و احساس بیگانگی میکردم. عذابآور بود که میبایست هر روز صبح بیدار میشدم و به محیطی میرفتم که یا من و دنیای من بسیار متفاوت بود و دلیل این اجبار را نمیفهمیدم. بچه بودم، نمیتوانستم احساسم را توضیح دهم، نمیتوانستم با این اجبار مقابله کنم و فقط گریه میکردم. هر روز که مجبور بودم به مدرسه بروم گریه میکردم.»
قسمت بعدی داستان ارغوان زمانی آغاز میشود که دیگر بازیها و همبازیهای دوران کودکی را نداشت، دنیای کوچک دخترانهای که برای خود ساخته بود، با نوجوانی از او گرفته شد و فشار بیشتر برای مرد بودن همه چیز را سختتر و سختتر میکرد.
«سردرگمی و احساس گناهی که جامعه، فرهنگ، مذهب و… در آن سالها به ما تزریق میکرد باعث میشد که جسارت ابراز احساساتم را به خانواده و اطرافیانم از دست بدهم. آن روزها در کنار احساس بیگانگی ، احساس گناهکار بودن و مقصر بودن و از خود متنفر بودن را تجربه میکردم. هرچه بالغتر میشدم و غریزه جنسی در من قویتر میشد، این احساس تنفر و گناه نیز افزایش پیدا میکرد.»
زندگی ارغوان یک دروغ بزرگ بود، دروغی که به خودش میگفت و دروغهایی که مجبور بود برای پنهان کردن خود حقیقیاش به دیگران بگوید. دانشگاه، اما امکان دسترسی به اطلاعات بیشتر را برای او فراهم کرد. اطلاعاتی که به ارغوان کمک میکرد تا خودش را به عنوان یک زن ترنس بهتر بشناسد و در مسیر پذیرش خود قدم بردارد.
«زمانی که فهمیدم یک زن ترنس هستم و امکان تحول برایم وجود دارد، زمان تصمیمگیری بود، تصمیمی وحشتناک که میتوانست منجر به طرد شدن از خانواده و اطرافیان شود و بیکس و بیخانمان در خیابانها آواره شوم.
تلاش کردم که روی پای خودم بایستم و مستقل به سمت خود حقیقیام قدم بردارم و جراحی کنم. خلاصه جراحی کردم و خودم شدم، اما همه چیز تمام نشد. زندگی هنوز مرا به خودم میشناساند و من میبایست با ارغوان تازه پا به دنیای زنانه گذاشته کنار میآمدم.
یاد گرفتم که چیزهایی که مرا میترساند، تنها در ذهن من بود. از اطرافیان و فامیل طرد نشدم. خانواده در نهایت مرا پذیرفت و تلاش کردم که به زندگی اجتماعیام برگردم و این قدرتی که از این همه پذیرش به دست میآوردم مرا با خودم نیز بیشتر آشتی میداد.»
هنوز این روزها زندگی برای ارغوان بالا و پایین دارد، مهاجرت کرده است و زندگیای را به شکلهای مختلف تجربه میکند، اما همچنان اعتقاد دارد که مسیر خودشناسی به پایان نرسیده است.
قصه «باغ ارغوانی» را میتوانید از اینجا گوش کنید.
مطلب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر