خبر درگذشت «اعظم طالقانی»، دبیرکل جامعه زنان انقلاب اسلامی بهشدت غمگینم کرد. خیلی به فکر افتادم که نسلی از زنان توانمند ایرانی دارند میروند و چهبسا خطی از حضور تاثیرگذاری که در ظلماتیترین دوران پس از انقلاب از خود بهجا گذاشته و سخن را بر ضد ارتجاع انقلابی آغاز کردهاند، در محاصره اینهمه بحران داخلی و خارجی بهشدت کمرنگ میشود و از یادها میرود. این نگرانیام زود برطرف شد و دیدم اعظم طالقانی با خرواری چادر و چاقچور و سینهای انباشته از آیات قرآنی و متون و روایات و احادیث اسلامی، در پیامها و تسلیتها درخشش زندگی پربارش عیان شد.
یادم نیست نخستین بار کجا و چرا با اعظم طالقانی دیدار کردم. ولی میدانم که تا پیش از آشنایی با او، طرحی از دشمن در ذهن از او داشتم. دشمنی که حقوق انسانی زنان را به بهانه ارزشهای انقلابی و اسلامی انکار میکرد. از طرفی اطلاع داشتیم که در دوران هیجانهای انقلابی و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، او همراه با بانوی انقلابی دیگری که گفته میشد یکی از دخترهای مهندس «بازرگان» است، با زنان انقلابی ریختهاند به محل سازمان زنان ایران و تمام انتشارات این سازمان را که محصول پژوهشهای ارزنده درباره حقوق زن بود، به آتش کشیدهاند.
به یاد میآورم که با گسترده شدن بحث حجاب اجباری پس از فرمان «خمینی» بر آن، اعظم طالقانی دیگری را شناختم. نظرات او درباره حجاب شگفتزدهام کرد. با حجاب سفت و سختی که داشت، تاکید میکرد که حجاب در اسلام اجباری نیست. وقتی نیاز داشت به توجیه شرعی نظرات خود، از پدرش آیتالله «طالقانی» نقل میکرد و میگفت: «پدر هرگز دخترانش را به داشتن حجاب مجبور نمیکرد، ولی از نیکیهای حجاب با ما سخن میگفت.» اعظم طالقانی در فضایی که پدرش در جمع انقلابیون تحصیلکرده خیلی عزیز بود، میتوانست اجباری بودن حجاب را نقد کند. بهخصوص که نظرات ملایم و اعلامشده پدرش بر نگرانیهای او صحه میگذاشت.
اعظم طالقانی و همسرش که با او همراه بود، وارد میدان رزم با تندرویهایی شد که در ۴۰ ساله انقلاب به نام اسلام، نابرابری و بیعدالتی را ترویج میکردند. پس از دوره اول مجلس شورای اسلامی که نماینده بود، بهتدریج از تندرویهای حکومتی فاصله گرفت و البته همیشه انقلابی باقی ماند؛ اما انقلاب را در عمل جور دیگری تعریف کرد.
همین تعریف متفاوت از انقلاب و اسلام بود که طیف زنانی مانند ما را به او نزدیک ساخت. او خود را در یک گروه و دسته از زنان محبوب خمینی و خامنهای حبس نکرد. نشریه «پیام هاجر» تریبونی شد که از آن تریبون نسبت به بسیاری از محدودیتها که به نام شرع وارد قانون میشد، نقد مینوشت. در جلساتی که در محل خانهاش برگزار میکرد، در خانه به روی همه باز بود. ما از او یاد نمیگرفتیم، آرزو میکردیم تکثیر بشود و جریان بزرگ «زنان علیه زنان» که حکومت و زنان حکومتی و پیروان عامی آنها راه انداخته بودند با حضور چنان زنانی تضعیف بشود.
اعظم طالقانی، زن مجتهدی بود که مردان آخوند در طول تاریخ، خودسرانه زنان مجتهد را به انزوا کشیده بودند. او درحالیکه گامهای بزرگ انسان دوستانه برمیداشت و دستهای نیازمند را نوازش میکرد، سرانجام یک «فوکوس» برای زندگی مبارزاتی خود انتخاب کرد و تا آخر عمر با تمرکز بر آن از خود نامی تاریخی و خاص بر جا گذاشت و آنهم نقد تفاسیر محرمانه و نانوشته فقهای شورای نگهبان بر اصل ۱۱۵ قانون اساسی بود.
او سالها در انتخابات ریاست جمهوری، خود را نامزد اعلام میکرد و با علم بر اینکه رد صلاحیت میشود، این رفتار مبارزاتی را تکرار میکرد تا باب بحث بسته نماند و به این بهانه بحث گسترده شده و گفتمانسازی از رمق نیفتد. شورای نگهبان بر اصل ۱۱۵ قانون اساسی که شرط نامزدی برای انتخابات رییسجمهور را «رجل مذهبی- سیاسی» بودن تعیین کرده است، بر مبنای جنسیت تفسیر میکرد، بیآنکه بهصورت رسمی این تفسیر را اعلام کند. درنتیجه در برابر نامنویسی زنان برای نامزدی مانع ایجاد نمیکردند، ولی در عمل، بدون توضیح همه زنان را رد صلاحیت میکردند. خانم اعظم طالقانی بر تفسیر خود در برابر تفسیر شورای نگهبان با استدلال اسلامی و کلامی اصرار میورزید و میگفت منظور از «رجال» در این اصل «شخصیت» است و رجال در ارتباط با سایر صفاتی که پسوندش آمده، محصور در جنس مرد نیست و بلکه فاقد بار جنسیتی است. او تنها زنی نبود که اینگونه با تفسیر شورای نگهبان رویارو میشد، ولی بیگمان تنها زنی بود که تمرکز بر آن را تکرار کرد و در آخرین انتخابات ریاستجمهور، وارد گود شد، نامنویسی کرد و رد صلاحیت شد. آن روز در سال ۱۳۹۶ اعظم طالقانی به علت شدت بیماری، بهسختی این راه را پیمود و در محل نامنویسی گفت:
«آمدهام تا تکلیف رجل دینی- سیاسی را روشن کنم!»
میشود گفت اعظم طالقانی که زندگی را در خانهای سیاسی و اسلامی گذرانده بود با اینگونه رویکرد به برابری زن و مرد، در برابر فقهای گردنکلفت شورای نگهبان، پیرو اسلامی شده بود که خود آن را تفسیر میکرد و بهموجب این تفسیر، اسلام برابری زن و مرد در زندگی سیاسی را میپذیرفت. او اسلام دوستداشتنی خودش را با اصل «برابری» میآراست، بیآنکه انکارش کند و ما را نهتنها دشمن نمیشناخت که دوستانی میدید با شکل و شمایل دیگر. زنی بود که سوای اینها کاریزما داشت. وقتی با او همکلام میشدیم دوستش داشتیم. حواسش همهجا بود و وقتی یکی از ما را دستگیر میکردند، خودش و همسرش و زنان همسوی او به دیدار خانوادهها و بهخصوص بچههای ما میآمدند و بنا بر عقاید دینیشان برای بچههای ما دعا میخواندند.
چند خاطره
از زندان که بهصورت موقت در سال ۱۳۷۹ آزاد شدم، فهمیدم که خانم اعظم طالقانی که بیمار و بستری بوده، زنانی از همفکرانش را راهی کرده بود تا از «آزاده» دیدار کنند. آزاده میگفت همه چادری و خیلی مذهبی بودند. نشستند دعا خواندند و من را در میان گرفتند و دور اتاق با کتاب دعا میچرخیدند. وقتی رفته بودند، آزاده حیرت کرده بود از اینکه زنان انقلابی و مذهبی ما را دوست دارند.
از زندان که به خانه بازگشتم، ایشان همراه با جمعی از زنان همفکرشان به دیدارم آمدند. با گل و شیرینی. زنان خانواده آقای «باقی»، همسر شادروان «سحابی»، شادروان «هاله سحابی» و دیگرانی که شاید نامشان را به یاد نمیآورم همراهیشان میکردند. این رفتار در آن فضای سیاسی که برای کنفرانس برلین، آقایان مراجع ساخته بودند، بهقدری دلنشین بود که ما فردای کشور را روشن میدیدیم و تصور میکردیم شکستن دیوارهای رابطه که اتفاقا توسط زنانی اتفاق افتاده از طایفهای که آنها را دشمن میانگاشتیم، به قهرها پایان میبخشد و ملتی با حفظ تفاوتهای فکری و ایمانی و دینی، از خود ظرفیت همزیستی و آشتی نشان میدهند. این زنان ازنظر ظاهری شکل حکومت و قدرت بودند، ولی بهدرستی دریافته بودند که قهر شهروند با شهروند که حکومت به آن دامن میزند بدعاقبت است. درست فهمیده بودند. اگر حکومت راه و رسم آنها را درک کرده بود، وضعیت خودش هم از امروز بهتر بود. خارج از کشور بودم که خبر درگذشت دکتر سحابی پس از سالها تحمل زندان و همزمان خبر کشته شدن دخترش هاله را شنیدم. حکومت جامعه را شقهشقه میکرد و درصدد بود همه بیچونوچرا تسلیم بیسلیقگیهایش بشوند.
دلم نمیآید از خاطره دیگری ناگفته بگذرم، هرچند در لحظهای اتفاق افتاد که گمانش را نمیبردیم و چندان شگفتانگیز بود که چندان هم تاییدش نکردیم.
جمعی از فعالان مدنی توسط موسسه «هوور» Hoover متصل به دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا، دعوت شده بودیم تا در این موسسه که متصدی سیاستگذاری عمومی امریکایی و نهادی تحقیقاتی است سخن بگوییم. تا جایی که یادم میآید خانم «سیمین بهبهانی»هم مهمان بودند. در روزی که ریاست موسسه که سیاستمدار سالخورده و بسیار مشهور و معتبری بود سخن میراند، ناگهان دادوفریاد خانم اعظم طالقانی که در صندلیهای پشتی نشسته بود بر جلسه چیره شد. خانم اعظم طالقانی به فارسی تا میتوانست با صدای بلند به سیاستهای امریکا نسبت به ایران بدوبیراه گفت و از دیگران میخواست تا ترجمه کنند. سخنران هاج و واج صحنه را نگاه میکرد و ترس بر چهرهاش نشسته بود. ما نیز ساکت بودیم و این حرکت را بههنگام نمیدانستیم. عموما میهمان بودیم و نمیفهمیدیم با این درجه از نفرت، چرا خانم اعظم طالقانی دعوتشان را پذیرفته است؟
جلسه سختی بود و هرگز از خاطرم نرفته است.
شب که همه در هال هتل محل اقامت دورهم جمع شدیم، چادرش را که لحظهای آن را از سر برنمیگرفت دور خودش پیچید، لنگانلنگان آمد و کنارم نشست. گفت احساس میکنم از اینکه به علت اقاریر شوهرت اینجا ماندهای خوشحال نیستی. چشمهایت جور دیگری شده.
تایید کردم. گفت: «آیا در ایران ازنظر مالی میتوانی خودت و بچههایت را اداره کنی؟»
پاسخ مثبت دادم و افزودم که وکیل دادگستری هستم. دفترم و پروانه وکالتم سر جایش است. چرا نتوانم؟
جواب داد: «خوابش را ببینی که اینها بگذارند بعدازاین ماجراها در دفتر وکالت بنشینی و پول دربیاوری.»
در پاسخ بهدروغ گفتم: «مهم نیست. آنقدر دارم که زندگی کنم.»
به اینجا که رسید خوشحال شد و گفت من با همسر رییسجمهور «خاتمی» دوست هستم. امشب یک نامه خطاب به خاتمی بنویس و بده به من تا به او برسانم و ترتیب بازگشت امن را بدهد. ولی اگر در ایران تامین مالی داری این کار را بکن.
نامه را نوشتم و در اختیارش گذاشتم. خوشحال شد و هنگام خداحافظی گفت در ایران همدیگر را میبینیم.
البته پاسخی که از آقای خاتمی بهصورت شفاهی گرفتم منفی بود و پیام فرستاده بود مبادا بیایی که از من کمکی ساخته نیست.
نتیجهگیری
اعظم طالقانی از طیف ما نبود. با رفتارش به ما نزدیک شد و ما را بهسوی خود جلب کرد. اگر پنجاه زن انقلابی و دینی مانند او داشتیم، جنبش زنان شکل تواناتری پیدا میکرد و رشته پیوندها نیرومند میشد و شاید سرکوبش دشوار بود.
بیجهت نیست که درگذشت اعظم طالقانی، به یاد آورد که او میتوانست در نقش «رجل دینی- سیاسی» خوب بازی کند. بیخیال حساسیتها نسبت به زنان باحجاب و پیشداوریهای سیاسی، شهودی از تمام زوایای رسانههای واقعی و مجازی بیرون زدند و شهادت دادند که:
اعظم طالقانی زن توانا و متفاوتی بود.
روانش شاد
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر