close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

گفت‌وگوی سپیده قلیان با نرگس محمدی؛ بالاخره پایمان را گذاشتیم آن‌ور

۱۶ فروردین ۱۴۰۳
خواندن در ۱۴ دقیقه
گفت‌وگوی سپیده قلیان با نرگس محمدی؛ بالاخره پایمان را گذاشتیم آن‌ور
یک فایل صوتی از مصاحبه سپیده قلیان با نرگس محمدی به ایرن‌وایر رسیده است که نرگس محمدی در آن درباره سوءرفتار مسوولان زندان با زنان کُرد و فرزندان خردسال آن‌ها که به زندان اوین منتقل و در مکانی مجزا نگه‌داری می‌شدند و زندان‌بانان از تماس آن‌ها با دیگر زندانیان جلوگیری می‌کردند، صحبت کرده است
گفت‌وگوی سپیده قلیان با نرگس محمدی؛ بالاخره پایمان را گذاشتیم آن‌ور
نرگس محمدی: این زنان جوان به دلایل عقیدتی و سیاسی یا بدون حق انتخاب و فقط برای همراهی مردان‌شان به اسلام‌گرایان افراطی (داعش) پیوسته بوده‌اند. آنها بچه‌های کوچکی همراه داشتند و مسوولان زندان با گرسنه نگه‌داشتن بچه‌ها، اعزام نکردن‌شان به پزشک و توهین و تحقیر، آنان را شکنجه می‌کردند
گفت‌وگوی سپیده قلیان با نرگس محمدی؛ بالاخره پایمان را گذاشتیم آن‌ور
سپیده قلیان، زندانی سیاسی، فعال حقوق زنان و کنش‌گر مدنی، در کتاب تازه منتشر شده‌اش، «احضار دوال‌پای رسوایی با پای‌سیب» (ایران‌وایر، ۱۴۰۳)، از مادران و کودکانی روایت می‌کند که در زندان در شرایطی عجیب و متفاوت به‌سر برده‌اند
گفت‌وگوی سپیده قلیان با نرگس محمدی؛ بالاخره پایمان را گذاشتیم آن‌ور
سپیده قلیان، در کتاب تازه منتشر شده‌اش، «احضار دوال‌پای رسوایی با پای‌سیب» (ایران‌وایر، ۱۴۰۳): آن‌ها بر دیوارها با مدادرنگی و مدادشمعی نقاشی کشیده‌اند و شعر نوشته‌اند، روزها و ماه‌های حبس‌شان را نوشته و خط زده‌اند

به تازگی فایل صوتی مصاحبه «سپیده قلیان» با «نرگس محمدی» به دست «ایران‌وایر» رسیده است. موضوع این گفت‌وگو، خشونت و سوءرفتار مسوولان زندان با زنان کُردی است که به زندان اوین منتقل و در مکانی مجزا نگه‌داری می‌شدند و زندان‌بانان از تماس آن‌ها با دیگر زندانیان جلوگیری می‌کردند. 

این زنان جوان بچه‌های کوچکی همراه داشتند و مسوولان زندان با گرسنه نگه‌داشتن بچه‌ها، اعزام نکردن‌شان به پزشک و توهین و تحقیر، آنان را شکنجه می‌کردند. شوهران، برادران یا پدران آن‌ها کشته و دستگیر شده یا تحت شکنجه بودند و این زنان به‌دلایل عقیدتی و سیاسی یا بدون حق انتخاب و فقط برای همراهی مردان‌شان به اسلام‌گرایان افراطی (داعش) پیوسته بوده‌اند. احتمال دیگر نیز پناه بردن این خانواده‌های کرد به وعده‌های اقتصادی نیروهای داعش در عراق برای نجات از شرایط سرکوب و اختناق در ایران و رهایی از فقر و تنگ‌دستی است. 

این زنان پس از تحمل سختی بسیار در زندان، اسفند ۱۳۹۸ از اوین آزاد شدند و از هویت دقیق و شرح حال و سرنوشت هیچ‌کدام، اطلاعی در دست نیست. زمان این گفت‌وگو ۲۰ شهریور ۱۴۰۰ است.

***

سپیده قلیان، زندانی سیاسی، فعال حقوق زنان و کنش‌گر مدنی اهل دزفول در اوایل سال ۱۳۹۹ بر اثر ابتلا به کرونا، به «قرنطینه» زندان اوین منتقل می‌شود. ساختمان قرنطینه که نزدیک بند عمومی قرار داشته، محوطه‌ یا سالنی بوده حدودا ۲۰۰متری، که با یک در آهنی بزرگ و یک در میله‌ای از بخش‌های دیگر تفکیک می‌شده است. سپیده قلیان در کتاب تازه منتشر شده‌اش، «احضار دوال‌پای رسوایی با پای‌سیب» (ایران‌وایر، ۱۴۰۳)، در توصیف این بخش نوشته است که دورتا دور این سالن، دوازده تخت دو طبقه قرار داشته و در دل آن، آشپزخانه‌ای کوچک اما بدون امکانات تعبیه شده بوده، با دو توالت و یک حمام؛ سقف و دیوارها هم پر از دوربین‌های مداربسته بوده است. 

او  در این کتاب همچنین از مادران و کودکانی روایت می‌کند که در این بخش مجزا، در شرایطی عجیب و متفاوت به‌سر برده‌اند. آن‌ها بر دیوارها با مدادرنگی و مدادشمعی نقاشی کشیده‌اند و شعر نوشته‌اند، روزها و ماه‌های حبس‌شان را نوشته و خط زده‌اند، و به دو نام «آذر» و «صبا» زیر نقش‌ها و متن‌ها را امضا کرده‌اند.

چرخی در بند خالی می‌زند. دیوارها را نظاره می‌کند. روی دیوار سمت راستی‌اش نقاشی بزرگی کشیده شده است. نقاشی با مداد شمعی منظره‌ای بزرگ از درختان سوزنی. رودخانه. آفتاب. خانه و البته رودخانه. امضا: «آی لاو یو، آذر». نقاشی با نظم خاصی کشیده شده است. سبزها سبز واقعی‌اند و آبی‌اش آبی رودخانه است. این را زن خوب خوب می‌داند . زن زاده رود است و آبی‌ رود را می‌بلعد و شکمش را دریا می‌کند برای زندگانی ماهی. زن می‌گوید: «آی لاو یو آذر، که اینقدر خوب نقاشی را کشیده‌ای. آی لاو یو آذر، که جوری رود را کشیدی که انگار دیوار ضخیم و بزرگ زندان را به سمت کارون و ارس و زریبار بریده‌ای. آی لاو یو آذر، ای زنی که خودت را نمی‌شناسم اما آبی یک‌رنگ آسمان و رودخانه‌ات را دلم می‌خواهد». زن می‌اندیشد که زنانی از جمله آذر پیش از او در این مکان بوده‌اند که قطعا همین‌طور بوده است. چرا بوده‌اند را نمی‌داند.

نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی، یکی از زنانی است که در آن زمان در بند عمومی اوین به‌سر می‌برده و تلاش زیادی ‌کرده‌ خود را تا حد امکان به زنان کرد نزدیک کند، از حال و روزشان باخبر شود و آنان را در احقاق حقوق اولیه‌شان حمایت و همراهی کند. سپیده قلیان در زمان کوتاهی که از زندان بوشهر به مرخصی درمانی آمده، درباره این زنان با نرگس محمدی به گفتگو پرداخته است.

مکانی که این زنان و بچه‌هایشان در آن نگهداری می‌شدند، یک سال بعد در زمان کرونا به «قرنطینه» تبدیل شده و سپس «اتاق ۴» یا «بند ۴» نامیده می‌شود.

ورود و اسکان زنان کرد 

در این گفتگو نرگس محمدی در پاسخ به پرسش سپیده قلیان از نحوه ورود زنان کرد به اوین و آشنایی بقیه زندانیان با آن‌ها، ضمن اشاره به تعمیر ساختمان متروکه‌ روبروی بندعمومی در زمستان ۱۳۹۶، از صدای جوشکاری و رفت‌وآمدها، طلق و صفحه انداختن به پنجره‌ها (به‌جای شیشه) و امنیتی کردن آن ساختمان روایت می‌کند. او از زندان‌بانان می‌شنود که احتمال دارد زندانیانی خطرناک از قرچک را به آن‌جا بیاورند. 

نرگس محمدی نیمه‌شبی با شنیدن صدای بچه از خواب بیدار می‌شود و صبح روز بعد، با دیدن شش بچه نوپا و کله‌های کوچک‌شان لای نرده‌های ساختمان مقابل، ناراحت و غمگین می‌شود.

«صبح پریدم پشت در.... حدود ده، ده‌ونیم [صبح] بود و خاموشی تمام شده بود. بچه‌ها گریه می‌کردند. من صدا کردم و گفتم خانم‌ها، چندتا بچه دارید؟ گفتند ما ۶ تا بچه داریم همراه‌مان. ولی آب و چیزی نداریم، آب‌جوش می‌خواهیم. رفتم پایین و به خانم عبدالحمیدی گفتم نمی‌خواهی این در را وا کنی؟ آن تو بچه است! گفت باید اجازه بدهند به‌مان، این‌ها امنیتی‌اند. گفتم امنیتی‌اند یعنی چه؟ گفت نمی‌توانم توضیح بدهم و نمی‌توانم در را باز کنم.»

به نقل از نرگس محمدی، زنان کرد از برقراری هر نوع تماس محروم بودند و آرام‌آرام و پنهانی، با دیگر زندانیان آشنا شده و ارتباط برقرار کردند. این آشنایی در زندان تا آن‌جا پیش رفته که لوازم آرایش‌شان را به هم قرض می‌دادند و زندانیان سیاسی برای بچه‌های کرد غذا و اسباب‌بازی و مدادرنگی تهیه کردند. نرگس محمدی در نامه‌نگاری‌های پنهانی با یکی از این زنان، در می‌یابد که زن اهل آرایش و لباس خوب پوشیدن و رقص و آواز بوده و به احتمال زیاد بعد از آشنایی با نیروهای داعش، سبک زندگی و طرز فکرش عوض شده و مدت زیادی نیست از چادر و مقنعه و روبنده استفاده می‌کند.     

بر اساس اطلاعات این فایل صوتی، سخت‌گیری‌ها بر این زنان کرد و فرزندان‌شان شدید بوده است. مثلا زمان هواخوری‌شان روزی یک‌ساعت بیشتر نبوده و اگر کودکی و مادری آن یک ساعت را به‌دلیلی از دست داده، جایگزینی نداشته است. این شدت عمل در موارد دیگری از جمله تغذیه، درمان و اعزام بچه‌ها و مادرها به بیمارستان نیز صدق می‌کند.

مادران انتظار 

نرگس محمدی از بارداری دو تن از زنان می‌گوید: 

«زمستان، وقتی آمدند دو تا از زن‌ها باردار بودند، یکی پابه‌ماه و یکی هم مثلا دو سه ماه [به زایمانش] مانده بود. زن پابه‌ماه وقتی بچه‌اش دنیا آمد اسمش را گذاشت عبدالله. اولی پسر بود و دومی ‌دختر بود، جِنان. جنان فروردین به دنیا آمد، ایام عید بود. من یک شب دیدم دوباره در راهرو صدا می‌آید، به دو رفتم. دیدم دارند مادر جنان را می‌برند. آن‌قدر سنگین می‌رفت... نمی‌توانست پاهایش را از هم باز کند [و قدم بردارد] و من از بالای پله‌ها ایستادم و نگاهش کردم... خیلی گریه‌ام گرفت آن شب. فکر می‌کردم این [بچه] پدر که نداشت، خب پدرش در عراق و سوریه از بین رفته بود. وقتی زنی برای زایمان می‌رود، خب بالاخره مادری، خواهری، شوهری، کسی زیر بغلش را می‌گیرد. ولی این زن... آن‌قدر چهره‌اش مغموم بود... شدت دردش هم خیلی زیاد بود... ساک بچه را، که معمولا عزیز یک‌نفر بر می‌دارد برای بچه، مامور برداشته بود. بعد شب که بردندش، فردا آوردندش! نگذاشتند بیمارستان بماند...»

تغذیه بچه‌ها در زندان

نرگس محمدی، در این فایل صوتی برای سپیده قلیان تعریف می‌کند که بعد از سال‌ها، زندانیان دو نوزاد در نزدیکی خود دیده بودند و همه تلاش می‌کردند غیر از «غذای افتضاح» زندان، چیزی به این مادران و نوزادان برسانند اما دادن آب‌جوش و غذا و خوراکی به آن‌ها از نظر امنیتی امکان نداشت. حتی شیر و آب‌میوه‌ای که نرگس محمدی از فروشگاه زندان می‌خرد، به دست زنان نمی‌رسد. 

او اما چاره‌ای می‌اندیشد: «[رساندن غذا] امکان نداشت. مامورها می‌آمدند وا می‌ایستادند... یک روز مادر جنان با جنان توی بغلش، وقتی آمد رد بشود گفت غذای بچه‌ها را نمی‌دهند و بچه‌ها گشنگی می‌کشند! به هر حال ما پخت‌و پز داشتیم. رییس زندان آقای چهارمحالی بود، من رفتم و خیلی عز و التماس کردم و گفتم یک شب اجازه بدهید ما یک غذایی بپزیم و برویم بدهیم به این‌ها. با کلی منت پذیرفت. هیچ وقت یادم نمی‌رود. با مریم اکبری و آتنا و نازنین و صحرا و ... شروع کردیم به پختن غذا. یک سری پیتزا درست کردیم، نرگسی درست کردیم، قابلمه‌قابلمه، ماهی‌تابه‌ ماهی‌تابه، این‌ها را کشیدیم، آن‌ها در را باز کردند و این بچه‌ها دویدند به سمت ما و این اولین‌بار بود که ما پایمان را گذاشتیم آن‌ور! 

زمین موکت بود. تخت‌ها هیچ‌کدام پرده نداشت. یک زیراندازی بود و یک بالش و یک پتو. هیچی نداشتند واقعا! این بچه‌ها طفلی‌ها اسباب‌بازی و این‌ها که هیچی نداشتند. کلی با زندان صحبت کردیم، می‌گفتیم بگذارید ما بخریم، اگر نه، خودتان بخرید؛ در حد چندتا مدادرنگی که رد کنیم به‌شان، در حد چند تا کتاب‌چه... بالاخره گفتیم از این مادرهایی که این‌جا بودند بخرند برای بچه‌ها، ببرند سالن ملاقات و آن‌ها رد کردند برایشان، و چند تکه‌پاره اسباب‌بازی این جوری به‌شان دادند.»

این فعال حقوق بشر سخت‌گیری مسوولان زندان و گرسنه‌ نگه‌داشتن بچه‌ها را- فارغ از هر چه کرده‌اند و به هر دلیل که در زندان به‌سر می‌برند- سبعانه می‌نامد و در روایت خاطراتش از آن روزها، نقل می‌کند که ساعتی بین تمام شدن هواخوری زندانیان و آغازشدن هواخوری زنان کرد، با دوستانش غذای دست‌پخت‌شان را در ظروف دردار می‌ریخته و در باغچه، پشت گل‌های رز پنهان می‌کرده‌اند تا زنان کرد در همان زمان کوتاه هواخوری، آن را به بچه‌ها بدهند. این عملیات در حالی انجام می‌شده که آوردن قاشق از ساختمان و بردن ظرف غذا به درون هم ممنوع بوده و نرگس محمدی همان یک ذره غذارساندن به بچه‌ها را از نظر نگهبانان و مسوولان «کاری امنیتی» و البته مصیبت‌بار عنوان می‌کند. 

هراس بی‌کسی

نرگس محمدی در گفت‌وگو با سپیده قلیان از استیصال و بی‌کسی این مادران و فرزندان، و از فوبیا و ترس تنهاشدن و بی‌مادرشدن در بچه‌ها می‌گوید: «اصلا به یک فلاکتی خورده بودند... بعضی از مردها مرده بودند آن‌جا، و این‌ها مانده بودند. بعد آن‌قدر بی‌سرپرست و رها شده بودند که علی‌رغم این همه خطر که این‌جا هست، ولی فکر کرده بودند برویم توی مرز، حالا آن‌جا یا می‌گیرند و می‌کشندمان، یا زنده می‌مانیم، ولی از این‌جا (کردستان عراق) برویم. بعد وقتی که آمدند این‌جا، بچه‌ها آن‌قدر لاغر بودند... جان نداشتند. یکی از بچه‌ها فاطمه بود، خیلی خیلی لاغر و بی‌جان بود، مامانش او را مرتب بغلش می‌کرد... ثانیه‌ای مادر از بچه دور می‌شد، یک جیغی می‌زدند این بچه‌ها، آدم احساس می‌کرد خدای‌نکرده سوختند یا از یک جایی افتادند. تحمل یک ثانیه دور شدن مادر را نداشتند و این نتیجه آن دوره‌ای بود که بمباران بوده، فرار و گریز بوده، بدبختی و گشنگی بوده، از دست‌دادن خانواده بوده. پدر مرده بوده و همیشه شیون و گریه و بوده.»

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش می‌گوید:

«اصلا آفتاب نمی‌گرفتند. هواخوری‌شان هم یک تایمی‌ بود که اگر خواب بودند یا در سرمای زمستان مثلا یک روز برف می‌آمد  و می‌گفتند ما ظهر برویم، می‌گفتند نه. سخت‌گیری وحشتناکی به این بچه‌ها کردند... از بازداشتگاه بدتر بود چون دسترسی به هیچی نداشتند. بچه‌ها که می‌آمدند رد شوند، ما عمدا می‌رفتیم سر راه‌شان که یک ذره با بچه‌ها بازی کنیم، مامورها پنجاه بار تذکر می‌دادند. ما البته گوش نمی‌کردیم. مامورها زورشان به ما نمی‌رسید، ولی می‌رفتند سراغ مادرها و آن‌ها را چه دعوایی می‌کردند... خون به‌جگر این مادرها می‌کردند که چرا اجازه می‌دهید زن‌های سیاسی به بچه‌هایتان نزدیک شوند؟»

کرونا در زندان

نرگس محمدی همچنین از ریزش مو و بیماری پوستی یکی از بچه‌ها به نام فاطمه می‌گوید که هیچ‌وقت خوب نشد و دلیل آن عدم تهویه هوای زندان، در و پنجره‌های بسته و کیپ، نبودن در معرض نور آفتاب و بسته بودن همه منافذ از جمله شیشه‌هایی بود که با صفحه‌های فلزی پوشانده شده بودند. او در مورد بیماری یکی از نوزادان در آستانه شیوع ویروس کرونا، اهمال‌کاری ماموران و حمایت دیگر زندانیان چنین به خاطر می‌آورد:  

«حال جنان دوباره بد شد، مادرش دوباره هماهنگ کرده بود و رفته بودند، اما اعزام نکرده بودند. آن شب همه ما ایستادیم که اگر جنان بمیرد تقصیر شما بوده و بچه باید اعزام شود به متخصص کودکان و اطفال و شما نکردید و بردید بهداری و استامینوفن [بزرگسال] داده‌اید و بچه از حال رفته! من مطمئن نیستم، ولی فکر می‌کنم این همان ویروسی بود که بعدها، آذر و دی و بهمن گفتند «کرونا» است. انگار کرونا بود. آن خانمی که زیر آوار بمباران مانده بود و یک پایش هم آسیب دیده بود، او هم [گرفته] بود و یک مادر دیگر بود، و مادر جنان بود و جنان، که آن بیماری سخت را گرفتند. بعد از آن، ما توی بند گرفتیم... من هم گرفتم و خیلی بیماری وحشتناکی بود، احساس می‌کردم خدایا من که نمی‌توانم تحمل کنم، جنان بچه چه جوری تحمل کرد؟ ... بعد از یک دوره بی‌غذایی بچه‌ها، که ما آن‌جور به‌زحمت به‌شان غذا می‌رساندیم، و بعد از یک دوره مراقبت نکردن از بچه‌ها، خب این‌ها باید پزشک کودکان می‌رفتند، وزن‌شان باید چک می‌شد، که این کارها را نمی‌کردند و فقط همین‌جا بهداری زندان می‌بردند. چندبار که بچه‌ها حال‌شان خیلی بد شد، اعزام زدند. در غیر این صورت بچه‌ها را همین‌جا پیش دکتر عمومی می‌بردند. جان سالم به‌در بردن جنان از آن بیماری واقعا یک معجزه بود.»

نرگس محمدی، زندانی سیاسی و فعال حقوق بشر در دیگر بخش‌های این گفت‌وگو به مواردی از جمله روانِ پریشان و افسرده این زنان کرد اشاره می‌کند که عزیزان و شوهران‌شان را از دست داده‌ و آواره و مستاصل شده‌اند، بعضی شنیده بودند که شوهران‌شان در زندان رجایی‌شهر زیر شکنجه‌های وحشتناک هستند و اعصاب این زنان چنان فروپاشیده بود که طاقت‌شان طاق شده بود؛ مثلا یکی از زنان که بیش از عصبی بود، پسر سه چهارساله‌اش را بدجوری کتک می‌زد.    

یک‌شنبه وحشتناک

عاقبت روزی فرا می‌رسد که نرگس محمدی از آن به « یک‌شنبه وحشتناک» یاد می‌کند. مادران در تصمیمی سخت از فرزندان بزرگ‌تر جدا می‌شوند و غیر از دو نوزاد و یک کودک نوپا، بچه‌های‌ دیگر را با ماشینی که از آن می‌ترسیدند، به مکانی دیگر منتقل می‌کنند یا به خانواده‌ خود یا شوهران می‌سپارند. مادران به امید تغذیه بهتر و آفتاب و هوای تازه و شرایط انسانی‌تر برای زندگی فرزندان دلبندشان، درد فراق را تحمل می‌کنند و سرشان را با نگه‌داری از سه بچه کوچک‌تر گرم می‌کنند. 

نرگس محمدی که در این لحظات بغض‌اش می‌ترکد و به گریه می‌افتد، خطاب به سپیده قلیان می‌گوید: «الهی بمیرم.... این مادرها آخرین بغل را می‌کردند، آخرین بازی را با بچه‌ها می‌کردند، بچه‌ها حالی‌شان نبود بچه که نمی‌دانست الان لحظه جدایی او از مادر است.... آن‌قدر سخت گذشت...یادم است آن شب همه‌اش همزادپنداری بود.  فکر می‌کردم چه قدر در زندان ماندن و رفتن بچه چه قدر سخت است... جای خالی بچه‌ها با هیچی پر نمی‌شد...» 

او خود در سال ۱۳۸۹روانه زندان شد و از دیدار فرزندان دوقلویش «علی» و «کیانا» که سه‌سال‌ونیم بیشتر نداشتند، محروم ماند. فرزندان نرگس در ۸ سالگی از ایران خارج شدند و در فرانسه به پدر پیوستند. نرگس سال‌های زندان را با خیال فرزندان و تماس‌های تلفنی هفتگی سپری کرده است.  

اعتراف اجباری

عاقبت زنان کرد در زمستان ۱۳۹۸ از اوین آزاد می‌شوند. نرگس محمدی در نقل خاطره‌ای از زندان زنجان برای سپیده قلیان تعریف می‌کند: «دی‌ماه که [آن‌ها از اوین] رفتند، من زندان زنجان بودم. دیدم [برنامه تلویزیونی] خبر ۲۰:۳۰ دارد یک فیلم نشان می‌دهد. آذر را شطرنجی کرده بودند، ولی صدایش را که شنیدم گفتم آخ....  وقتی آزادشان کردند، ۲۰:۳۰ یک گزارش کار کرد که زنان داعشی‌ای که در زندان بودند و دو سال از حبس‌شان گذشته بود، با رافت جمهوری اسلامی و بر اساس اعترافات و اقرارهای خودشان و توبه‌نامه‌هایشان آزاد شدند و چند دقیقه از توبه بعضی از آن‌ها را گذاشتند...» 

راوی درد‌ها و مدافع حقوق زندانیان 

نرگس محمدی در پایان گفتگوی خود با سپیده قلیان از تلخی سرنوشت این زنان، تحقیر و تهدید شدن‌شان از سوی اعضای خانواده و جامعه، و از دلتنگی همیشگی آن‌ها برای فرزندان‌شان می‌گوید. زنانی که خودخواسته یا حتی بدون حق انتخاب و فقط برای همراهی شوهر و خانواده رفته‌اند، در شرایطی هولناک گرفتار شده‌اند، در تصمیمی دشوار قصد بازگشت کرده‌اند و عبور انتحاری از مرز را به مصیبت‌های دیگر ترجیح داده‌اند؛ زنان مسلمانی که همراه شوهران‌شان بوده‌اند و حالا به اتهام «جهاد‌ نکاحی» (جهاد‌النکاح به معنی رضایت زنان برای ارائه خدمات جنسی به مبارزان- در این‌جا داعش) از سوی زندان‌بانان و ماموران مورد تحقیر و توهین قرار می‌گرفتند و در پایان، گاهی حضانت فرزند را هم از دست می‌دادند.

نرگس محمدی در نقل مشاجره‌اش با دو تن از ماموران، متعاقب توهین‌شان به یکی از زنان کرد، خطاب به ماموران می‌گوید: «من می‌گفتم چرا این حرف‌ها را به آن‌ها می‌زنید؟ چرا شکنجه می‌کنید؟ چرا تحقیرشان می‌کنید؟ یک‌سال و خرده‌ای‌ست هر حرفی دل‌تان می‌خواهد به این‌ها زده‌اید، در مورد اسلام‌شان، دین‌شان، شوهران‌شان، زندگانی‌هایشان، خودشان. این چه صیغه‌ای است تازه شروع کرده‌اید؟ ... این حرف‌ها را به آن‌ها می‌زنید، ما هم چیزی می‌گوییم ما را می‌گیرید و می‌کِشید پرت می‌کنید آن تو؟ تا آن لحظه داشتم نصیحتی به ماموران می‌گفتم، که اذیت و آزار نکنید این‌ها را، این‌ها هم‌وطنان ما هستند. یک اتفاقی افتاده، رفته‌اند، خودشان برگشته‌اند، این به قاضی مربوط است. به حکم‌شان مربوط است. به شما ربطی ندارد. خجالت بکشید. همه چیز را از این منظر (جنسی) می‌بینید؟ من صدایم رفت بالا و دیدم بچه‌‌ها[ی زندان] یکی یکی عین گلوله می‌آمدند توی حیاط. همه ایستادیم و شروع کردیم به جیغ و داد و فریاد...»

این زنان، تنها مظلومان و آخرین قربانیان چنین اتفاقاتی نیستند. نهادهای حقوق بشری، کنش‌گران مدنی، فعالان حقوق زن و افرادی مانند نرگس محمدی و سپیده قلیان همواره راوی دردها و دادخواه بی‌دادهایی بوده‌اند که از سوی مسوولان و آمران و عاملان حکومت جمهوری اسلامی، دور از انظار، در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها بر زندانیان روا شده است.      

نام نرگس محمدی و سپیده قلیان در فهرست ۱۰۰ زن الهام‌بخش و تاثیرگذار بی‌بی‌سی جهانی در سال ۲۰۲۲ قرار گرفته و نرگس محمدی به خاطر مبارزات شجاعانه و توانایی‌اش در رهبری‌ اعتراضات برای آزادی و حقوق‌بشر، برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۲۳ شده است.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

صفحه‌های ویژه

کم‌آبی در کردستان؛ فرماندار سقز رسانه‌‌ها و شهروندان را ضدانقلاب خواند

۱۵ فروردین ۱۴۰۳
شما در ایران وایر
خواندن در ۳ دقیقه
کم‌آبی در کردستان؛ فرماندار سقز رسانه‌‌ها و شهروندان را ضدانقلاب خواند