یکی از پدیدههای جمهوری اسلامی، ظهور و سقوط «عوضعلی کُردان» بود. او که دیپلم داشت اما به دکتر «علی کردان» مشهور شد، یکی از فاسدترین و در عین حال کارآمدترین مدیران جمهوری اسلامی بود؛ کسی که با «علی لاریجانی» به صداوسیما آمد و با «محمود احمدینژاد» به وزارت کشور رفت.
روزی که از معاونت مالی سازمان نامه آمد که از این پس در مکاتبات رسمی، «دکتر علی کردان» بنویسید و دیگر از علی کردان استفاده نکنید، نمیدانستم که همین عنوان جعلی کار دست او میدهد و از وزارت عزل شده خانهنشین میشود و بعد دهان باز میکند تا افشا کند که به تیر غیب دچار شده است. کردان در ۵۱ سالگی، به ناگهان در بیمارستانی که این روزها نامش سر زبانها است، «مسیح دانشوری» در تهران مرد.
علی کردان شخصیت جالبی داشت. در جوانی، در زمان شاه به جرم «ازاله بکارت» در ساری دستگیر و چند ماه بعد در کسوت «انقلابی» آزاد شد. خیلی زود هم او را جانشین دادستان آمل کردند. در سال ۱۳۶۰، در کشتار جوانانی که برای چند ساعت شهر آمل را آزاد کرده بودند، نقش اصلی را داشت و همینجور پلکان ترقی را طی کرد؛ دادستان خلخال شد و بعد هم به فرمانداری علیآباد کتول رسید و بعد تغییر مسیر داد به سمت امور مالی تا این که با لاریجانی سر از صداوسیما در آورد. همانطور که در مصاحبه جنجالی خود که ظاهرا موجب مرگش شد، گفته بود.
در صداوسیما علی کردان عملا همه کاره بود. حتی رفتنش از معاونت اداری و مالی به معاونت امور مجلس شورای اسلامی و استانها هم کار خودش بود. شخصی را به عنوان معاونت اداری و مالی گذاشت که معاون خودش بود و بعد در پست جدید توانست تبلیغات را در سراسر ایران سازماندهی و ضمنا مجلس ششم که در دست اصلاحطلبان بود و رییسجمهوری را هم که «محمد خاتمی» بود، کنترل کند.
او عملا طرح تحقیق و تفحص از صداوسیما را به مضحکه گرفت. در همان روزها، فروش فضاهای تبلیغاتی به شرکتهای خصوصی را راه انداخت و درآمد صداوسیما از تبلیغات را که به سختی به دو میلیارد تومان میرسید، بالغ بر ۲۰۰ میلیارد تومان کرد که شگفتانگیز بود. تازه این ۲۰۰ میلیارد تومان چیزی بود که به سازمان میرسید. چندین برابر آن، پولی بود که به سازمان نمیرسید و یا توسط باند جدید قدرت بالا کشیده میشد و یا خرج احزاب سیاسی میکردند تا بتوانند سایر سمتها را به دست بیاورند.
خاطره در مورد علی کردان زیاد است، چند نمونه را بیان میکنم.
وقتی شبکههای سراسری و استانها را به بخش خصوصی که البته درصد زیادی از آنها، شرکتهای چون قارچ بیرون آمده خودشان بودند، سپردند، شرکتها هم در بخش استانی و سراسری کنسرسیومی درست کردند که در واقع ابتکار همه اینها دست کردان بود. دو قرارداد جلوی ما گذاشتند و گفتند قرارداد اول صوری است که برای تحقیق و تفحص مجلس میخواهیم و قرارداد دوم حقیقی است که باید به آن عمل کنید.
البته هیچ کدام از نسخههای قرارداد را به ما ندادند. بعد یک روز همه را دعوت کردند، شام مفصلی دادند و آقای کردان سخنرانی کرد و گفت آن قرارداد اول یادتان هست؟ همان ملاک کارمان خواهد بود و قرار داد دوم را پاره کردیم! او اصولا خود را مالک و صاحب صداوسیما میدانست و ما را کارگزارانش. برای همین، حرف که میزد، میگفت مثلا من به کسی که فلان کار را کند، ۱۰۰ میلیون تومان میدهم.
هر چند وقت یکبار به هزینه شرکتها میهمانی بزرگی تدارک میداد و میآمد سخنرانی میکرد و طرح جدیدی ارایه میداد. یکبار گفت هر شرکتی که حاضر باشد طرح تحقیقات و مطالعات برنامهای را انجام دهد، ۱۰۰ میلیون تومان وام بدون بازگشت به او میدهم و قرارداد چند سال هم با وی میبندم.
چون من تجربه کار کردن در مرکز تحقیقات را داشتم، قاعدتا باید پا پیش میگذاشتم. آقای دکتر «دوختهچیزاده» که «شرکت مبلغان» را تاسیس کرده بود و این شرکت از شرکتهای معتبر تبلیغاتی به شمار میرفت، به من گفت بیا با هم این پروژه را قبول کنیم و اساسا این طرح، اصولی است و چه و چه.
من گفتم دکتر شما شناخت دقیقی از این حکومت ندارید و نمیدانید که این کارها در اینجا شدنی نیستند و اینها همه چیز را امنیتی و محرمانه میدانند. بعد ماجرای مرکز تحقیقات و دکتر «تقی آزاد» و انتخابات دوم خرداد که پیشبینیهای مرکز با نتیجه انتخابات همخوانی داشت و در عوض تشویق، آقای آزاد را از کار برکنار کردند را هم گفتم. اما به هر حال ایشان حرف مرا نپذیرفت و وارد قرارداد با کردان شد.
اولین گزارش که بیرون آمد، ماموران وزارت اطلاعات ریختند دفترشان و خود آقای دوختهچیزاده و کامپیوترها و تجهیزاتشان را بردند و اگر کردان پا در میانی نکرده بود، معلوم نبود چه میشد. استدلالشان این بود که شما در گزارشی که منتشر کردهاید، نوشتهاید بیانات «مقام معظم رهبری» دو درصد بیننده داشته است.
طبیعتا آن پروژه تعطیل شد و دیگر هرگز سراغش نرفتند. در همین دوران، فروش فضاهای تبلیغاتی استانها و شبکههای سراسری آغاز شد و ما فضاهای تبلیغاتی استان فارس را به قیمت ۲۶۰ میلیون تومان خریدیم در حالی که سال قبل از آن، «شرکت سروش» پنج میلیون تومان کار کرده بود و شرکتی که همان کارکنان سروش ایجاد کرده بودند، پیشنهاد ۹۰ میلیون داده بود و ۲۶۰ میلیون تومان عددی غیرقابل رقابت بود.
وقتی برای تاسیس دفتر آگهیهای تبلیغاتی استان فارس رفتم، متوجه شدم شرکتهای تبلیغاتی مستقل بسیار از آدمهای آن شرکت میترسند و میگفتند اینها اطلاعاتی هستند. مدیر عامل یکی از شرکتها به دفتر ما آمد و گفت شما اینها را نمیشناسید، اینها اطلاعاتی هستند و نمیگذارند اینجا کار کنید. با ترس و صدای درگوشی گفت: «تلفنها را شنود میکنند و مشتریها را از چنگتان در میآورند.»
یک ساعت بعد که او به دفترش رفته بود، زنگ زدم و گفتم شما نگران نباش، آنها عددی نیستند که بخواهند تلفن شنود کنند! خواستم ترسش بریزد. همه جا شایعه کرده بودند که ما نمیتوانیم سر زمان آگهیهای خود را پخش کنیم اما ما به طور کامل آگهیها را پخش کردیم و به مدیرعامل آن شرکت رقیب هم گفتم شما به جای درافتادن با ما، بیا همکاری کن تا برای خودتان هم درآمدی باشد.
بعد بلوف زدم که این پولها برای شرکت ما پولی نیست و اگر تمامش هم ضرر باشد، میدهیم. به هر حال، پس از مدتی همه مشغول همکاری با ما شدند و سرانجام توانستیم با فشارهای زیاد، آن قرارداد را به انجام برسانیم. سریال «مسافر» که آن روزها در حال پخش از «شبکه تهران» بود را همزمان در شبکه استانی فارس پخش کردم و خود آن هم عاملی شد برای جذب آگهی.
برای سال بعد نیز ۳۰۰ میلیون قرارداد بستیم که آن هم انجام شد. در سال سوم گفتند شرکتی آمده است و یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان میخواهد قرارداد ببندد که من گفتم اصلا معنی نداره و ما حداکثر میتوانیم سه برابر، یعنی ۹۰۰ میلیون تومان قرارداد ببنیدیم. در نتیجه ما انصراف دادیم و با آن شرکت که صاحبش از افراد «خودی» بود، قرارداد بستند. اما این شرکت تنها ۴۸۰ میلیون در نهایت به صداوسیما داد ولی بعید است کمتر از یک میلیارد تومان کار کرده باشد. من درگیر ساختن سریال «راه بیپایان» شدم و دیگر ماجرا را پیگیری نکردم.
علی کردان مانند بقیه مدیران جمهوری اسلامی، هیچ اهمیتی به قانون نمیداد اما برخلاف بسیاری از آنها، مدیر خوبی در ابعاد جمهوری اسلامی بود. مدرک جعلی دکترا را هم حق خودش میدانست زیرا به درستی، باسوادتر از بسیاری از کسانی بود که مدرک دکترا داشتند؛ چه دکتراهای جعلی از داخل و چه دکترهای جعلی از خارج از کشور.
تنها اشکال کردان، همان اشکالی بود که خود احمدینژاد هم داشت؛ آنها نمیدانستند مهرههای حکومت آخوندها هستند و تصور میکردند که قدرت واقعی دارند و دیدیم چهگونه مرد قدرتمندی مانند کُردان نخست مفتضح شد و سپس در هنگامی که مردم در خیابان بودند و رایشان را طلب میکردند، یک شب تب کرد و شب بعد در بیمارستان حکومتی مسیح دانشوری جان داد چنان که پنداری هرگز نبوده است.
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
قسمتهای پیشین را هم میتوانید در ایران وایر بخوانید:
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما -۱
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۲
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۳
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۴
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۵
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما-۶
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما- ۷
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۸
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۹
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۰
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۱
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۲
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۳
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۴
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۵
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۶
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۱۷
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما -۱۸
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر