«ایرانوایر» در چند مقاله، به موضوع چیستی و چگونگی جنگ روانی حکومت جمهوری اسلامی توسط رسانههایش میپردازد. عنوان این گزارشها «رسانه بهمثابه ابزار سرکوب»، که اولین آن درباره رویکرد حکومت به شهروندان بهایی است.
***
برای جمهوری اسلامی بهعنوان یک نظام تمامیتخواه، عملیات روانی علیه مخالفان یا گروههای اجتماعی که حکومت آنها را تهدیدی علیه انحصارطلبی سیاسی، مذهبی و یا فرهنگی خود میبیند، نقشی کلیدی دارد. ایجاد گسستهای اجتماعی و جداسازی گروههای اجتماعی از یکدیگر، در صدر برنامههای امنیتی حکومت قرار دارد.
مهمترین مرحله از جداسازی اجتماعی، در قالب جداسازی جنسیتی به اجرا درآمد، که نیمی از جامعه را از نیم دیگر آن جدا، و روابط اجتماعی را دچار اختلالهای جدی کرد.
اما بخش دیگری از این جداسازی از طریق برچسبزنی به گروههای اجتماعی، جداسازی آنها از بدنه جامعه و هدف نفرت و آزار قرار دادن آنها از طریق کارزارهای دروغپردازی و اخبار نادرست صورت میپذیرد که جمهوری اسلامی بهشکل گسترده ای روی آنها سرمایهگذاری کرده است.
این کارزارهای دروغ و نفرتپراکنی برای تاثیرگذاری، نیازمند تحریف تاریخ، حذف منابع صحیح کسب دانش و اطلاعات موثق، و تکیه بر تعصبات، احساسات، کمسوادی، زود باوری و عدم پرسشگری جامعه است.
یکی از اهداف عمده عملیات روانی جمهوری اسلامی، اقلیتهای مذهبی است. در این میان، یکی از گستردهترین کارزارهای اخبار جعلی و پروپاگاندای نفرتپراکن جمهوری اسلامی، بهطور ویژه علیه شهروندان بهایی طرحریزی شده است، درست مانند عملیات روانی علیه کردها، هدف جمهوری اسلامی از هدف گرفتن بهاییان، انسانیتزدایی از این اقلیت مذهبی، منزوی کردن آنها و تولید نفرت عمومی از بهاییان در جامعه است.
فرمول عملیات هم همانی است که علیه کردها استفاده شده بود، برانگیختن خشم و نفرت عمومی، با تکیه بر موضوعات حساسیتبرانگیز جامعه، بهویژه تحریک حس وطندوستی.
اگر اسم رمز دشمنسازی و انسانیتزدایی از کردها تجزیهطلبی و قساوت است، اسم رمز دشمنسازی و انسانیتزدایی از بهاییان، بیوطنی، قدرتطلبی و فساد است. جمهوری اسلامی از طریق اخبار جعلی و افسانهپردازی، بهشکلی گسترده و نظاممند تلاش کرده است تا این اقلیت مذهبی را در اذعان عمومی بهعنوان گروهی فاقد حس وطن دوستی، قدرتطلب، ثروتاندوز و دچار انواع فساد اخلاقی تصویر کند.
این گزارش که بخشی از مجموعهای درباره ابزارهای و شیوههای جنگ روانی جمهوری اسلامی علیه مخالفان است، بهطور خاص به دو نمونه از دروغ پردازیها درباره بهاییان ایران که توسط ماشین تبلیغات حکومت بهشکلی گسترده منتشر میشود، پرداخته است.
افسانه حمایت نفوذ بهاییان در رژیم پهلوی و حمایت پهلوی از بهاییان
یکی از رایجترین دروغپردازیها درباره بهاییان که مشخصا ساختهوپرداخته ماشین تبلیغات جمهوری اسلامی است، افسانه نفوذ بهاییان در بالاترین سطوح حکومت پهلوی و حمایت تاموتمام پهلوی از بهاییان است. در طول دهههای گذشته، صدها مقاله و برنامه تلویزیونی و رادیویی مکررا این دروغ محض را درباره بهاییان تکرار کردهاند. سال ۱۳۹۲، خبرگزاری «فارس»، وابسته به سپاه، در مقاله «پیوند وهمکاری بهاییت با رژیم پهلوی» مینویسد:
«دوران پهلوی، بستر بسیار مناسبی برای رشد و نفوذ بهاییان در ایران بود. با حمایتهایی که شاه از این گروه میکرد و پستهای اجرایی و مقامهایی دولتی که بهاییان بهدست میآوردند، باعث شد ایران سرزمین امن و پر از نعمت، برای بهاییان شود.»
فارس در مقاله دیگری با عنوان «ایران پهلوی در قبضه بهاییان»، این اقلیت مذهبی را بهعنوان صاحبان اصلی حکومت پهلوی ترسیم میکند. در همان سال، خبرگزاری «تسنیم»، وابسته به سپاه، مقاله «نقش فرقه بهاییت در حکومت پهلوی و سیطره تفکر آن در این رژیم فاسد» را، منتشر میکند. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، از اندیشکدههای وابسته به نهادهای اطلاعاتی، پا را از این هم فراتر گذاشته و مقالهای با عنوان «حاکمیت بهاییان بر سلطنت پهلوی دوم» را منتشر میکند. این مقالهها از ادبیاتی کاملا مشابه ادبیات حکومت آلمان نازی درباره یهودیان استفاده میکنند. برای مثال، مقالهای در وبسایت رسمی حوزه علمیه امام صادق با عنوان «نقشآفرینی بهاییت در دوران پهلوی»، چنین آغاز میشود:
«فرقه بهاییت همچون قوم یهود، پتانسیل بسیاری برای گسترش دادن خود در عرصههای ثروت و قدرت داشته و دارد. بهطوری که درحال حاضر نیز در غرب بهدنبال نفوذ در میان ایرانیان است. تاحدی که با استفاده از برخی شبکههای رسانهای ایرانیان در غرب، بهشدت تلاش میکند بر افکار ایرانیان تاثیر بگذارد.»
چنین ادبیاتی، تقلید و بازتولید تئوریهای توطئه نازیها و افسانهسرایی آنها درباره ثروتاندوزی و قدرتطلبی یهودیان و تسلط پنهان آنها بر رسانههای جهان است که توسط ماشین تبلیغات نازیها منتشر میشد، تا جامعه آلمان را از نفرت نسبت به یهودیان سرشار کند. همانطور که گفته شد، بزرگترین تهدید علیه عملیات روانی و بهویژه کارزارهای دروغ و نفرتپراکنی، منابع تاریخی موثق، مطبوعات مستقل و روحیه پرسشگری و راستی آزمایی است.
با رجوع به تاریخ میتوان بهوضوح دید که برخلاف این کارزار دورغپردازی، جامعه بهاییان دستکم از سال ۱۳۳۲ به بعد، مکررا هدف آزار و سرکوب حکومتی قرار داشتند و وضعیت جامعه بهایی بهویژه در دوران پهلوی دوم، همواره دستخوش تعاملات و توافقات پشت پرده محمدرضا شاه با روحانیت بود.
«داگلاس مارتین»، در کتاب «آزار بهاییان ایران از ۱۸۴۴ تا ۱۹۸۴»، به تشدید فشارها بر جامعه بهاییان، در پس درخواست روحانیون از رضاشاه اشاره میکند و مینویسد: «بهاییان تنها هدفی بودند که به روحانیون اجازه داده شد تا ناامیدی فزاینده خود را از محدودیتهایی که حتی علما باید رعایت میکردند را، بر سر این گروه خالی کنند. از آغاز سال ۱۹۳۳، انتشار ادبیات بهایی ممنوع شد. ازدواج بهایی صیغه تلقی شد و برای کسانی که طبق قانون بهایی ازدواج کنند، مجازات زندان تعیین و تعدادی از قبرستانهای بهاییان مصادره شد. بهاییان در خدمات عمومی تنزل رتبه یافته، یا اخراج شدند. حملات در مطبوعات آزادانه و مجاز بود و سرانجام، مدارس بهاییان تعطیل شد. بار دیگر، جامعه به وضعیت سابق خود بهعنوان یک اقلیت ممنوع و منفور فرو رفت.»
در دوران حکومت پهلوی دوم، بهویژه پس از کودتا ۲۸مرداد، فشار و آزار بهاییان از بیشازپیش شد. نقش روحانیت در به ثمر رسیدن کودتا ۲۸ مرداد باعث شد شاه دست این طبقه را در نفرتپراکنی علیه بهاییان باز بگذارد تا هم آنان را راضی نگه داشته باشد، و هم از حملات آنها علیه گروههای چپ، بهویژه حزب توده استفاده کند.
«شمسالدین جزایری»، وزیر فرهنگ دولت «رزم آرا»، در مصاحبهای با روزنامه «اتحاد ملی» در ۲۶اردبهشت ۱۳۳۴ اعتراف میکند در پی دیداری با سید «حسین طباطبایی بروجردی»، از تندروترین مراجع شیعه و دشمن سرسخت بهاییان، دولت رزمآرا اقداماتی را علیه بهاییان آغاز میکند:
«من به تهران آمدم و موضوع را در هیات دولت مطرح نمودم و صورت مجالس آن زمان گواه است و دولت وقت طی بخشنامهای، عدم رسمیت مذهب بهایی را به کلیه استانداران ابلاغ نمود، ولی من تصمیم گرفتم که در [وزارت] فرهنگ، بهاییها را برکنار کنم – اول همه آنها را خواستم و بدانها گفتم در تعرفه کارگزینی خود بنویسید مسلمان، ما دیگر کاری بکارتان نداریم، زیرا اسلام حکم بهظاهر میکند، مگر اینکه خلافش ثابت شود؛ اما معلمین بهایی قبول نکردند… . من تمام کارکنان بهایی که پیمانی بودند برکنار ساختم و آنهایی که رسمی بودند، از کادر آموزشی برکنار و به کارهای اداری مشغولشان ساختم.»
«بهرام چوبینه»، مورخ و جامعهشناس، در بخشی از مقدمه بلند خود بر کتاب «۲۳ سال» علی دشتی، به نامهنگاری بروجردی با محمدرضاشاه و اجازه شخص شاه برای سخنرانیهای رادیویی «محمد تقی فلسفی»، آخوند نزدیک به دربار پهلوی و مهمترین بلندگو نفرتپراکنی علیه بهاییان اشاره میکند.
چوبینه، به مصاحبه فلسفی با روزنامه «اتحاد ملّی» در تاریخ ۱۹اردیبهشت۱۳۳۴ در مورد ملاقاتش با بروجردی و سپس محمدرضا شاه اشاره میکند که در آن چنین میگوید:
«قبل از ماه مبارک رمضان برای ملاقات با آیتالله بروجردی به قم رفتم و او را بسیار ملول دیدم. او به من گفت حالا که قضیه نفت حل شده و کار تودهایها هم به اتمام رسیده، ما باید فکری برای بهاییان و مبارزه با آنان بکنیم.»
محمدتقی فلسفی در کتاب خاطرات و مبارزات خود، از ملاقاتش با شاه به سفارش بروجردی مینویسد: «من به دربار تلفن کرده، درخواست ملاقات کردم. وقتی به حضور شاه رسیدم گفتم آیتالله بروجردی نظر موافق دارند که درباره بهاییان که موجب نگرانی مسلمانان شدهاند، در سخنرانیهای رادیویی ماه رمضان صحبت کنم. آیا اعلیحضرت هم موافق هستند؟
شاه لحظهای سکوت کرد و بعد گفت: «بروید بگویید.»
با مجوز محمدرضاشاه، فلسفی از طریق رادیو دولتی، موجی از نفرت و خشونت علیه بهاییان برانگیخت که با غائله تخریب گنبد «حظیرةالقدس» به اوج خود رسید. ۱۶اردیبهشت۱۳۳۴، نیروهای انتظامی بهبهانه جلوگیری از آشوب براثر «تحریک احساسات»، ساختمان حظیرةالقدس تهران، از مراکز مهم جامعه بهایی ایران را اشغال کردند. در نهایت، در اقدامی عجیبوغریب رییس ستاد ارتش، «نادر باتمانقلیچ» و فرماندار نظامی تهران، «تیمور بختیار»، که بعدتر نخستین رییس ساواک شد، در کنار محمد تقی فلسفی، کلنگ به دست گرفتند و در تخریب گنبد حظیرةالقدس در مقابل دوربین خبرنگاران مشارکت کردند. این اقدام موجی از محکومیتهای بینالمللی را علیه شاه برانگیخت و نهایتا ترس شاه از فشارهای بینالمللی متحدان خارجیاش، موجب توقف بخشی از این آزارواذیتها شد.
سرلشکر «محمد آیرملو»، در خاطرات خود مینویسد: «[از باتمانقلیچ] پرسیدم انگیزه شما در این کار چه بوده است؟ ایشان گفتند این دستور ارباب بود؛ و مقصودشان محمدرضاشاه بود.»
«اسدالله اعلم» در این باب، در یادداشتهای خود مینویسد «[فلسفی] مقامات انتظامی و شاهنشاه را اغفال کرد و پیکاری علیه بهاییها راه انداخت که نزدیک بود یک غائله مملکتی بشود. در چندین شهر مردم بهاییان را کشتند. هر روز ظهر در ماه رمضان منبر میرفت و وعظ او از رادیو پخش میشد. آنقدر مردم را تحریک کرد که غائله در سرتاسر کشور سرگرفت. به مقامات انتظامی حالی کرده بود که از این طریق دارد وجههای برای شاهنشاه درست میکند. بههرصورت، من با دیوانگی مخصوص خودم جلویش را گرفتم و اجازه ندادم منبر برود.»
افسانه جشن و سرور برای جانباختگان جنگ با عراق
یکی دیگر از دروغپردازیها درباره بهاییان که به گستردهترین شکل از سوی حکومت منتشر و ترویج شده است تا با تحریک احساسات وطن دوستانه در جامعه نفرت عمومی را متوجه بهاییان کند، افسانه جشنوسرور بهاییان بهخاطر کشتهشدن رزمندگان ایرانی در جنگ با عراق بود.
در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۶، روزنامه «کیهان» که زیرنظر مستقیم علی خامنهای قرار دارد، در مجموعه پاورقی نیمهپنهان، خاطراتی از فردی به نام «مهناز رئوفی» را منتشر کرد که خود را بهایی مسلمان شده میخواند.
این خاطرات سپس بهصورت یک کتاب از سوی موسسه کیهان منتشر و در تیراژ گسترده پخش، و در اماکن دولتی از جمله مدارس و زندانها توزیع شد. در این خاطرات، رئوفی تعداد بیشماری اتهامات بیاساس را متوجه جامعه بهاییان میکرد از جمله اینکه، مدعی شده بود بهاییان از کشته شدن مسلمانان در جنگ ایران و عراق، ابراز خوشنودی میکردند.
این اتهامات، توجه دستگاههای تبلیغاتی و بنگاههای نفرتپراکنی جمهوری اسلامی را، بهطور ویژه به خود جلب کرد. رئوفی حتی به یکی از برنامههای پرمخاطب صداوسیما دعوت شد تا اتهامات خود را مقابل دوربین هم تکرار کند. به فاصله کمی بعد از انتشار خاطرات رئوفی، روزنامه کیهان مجدد این ادعا را، اینبار از قول فرد دیگری به نام «بهزاد جهانگیری» تکرار کرد.
او در گفتوگویی با عنوان «مصاحبه با یک نجاتیافته دیگر از بهاییت: لایه های پنهان جاسوسی در بهاییت»، مدعی شد بهاییان «برای پیروزی دشمن دعا میکردند.» این اتهام سپس به سرعت در مقاله های متعدد تکثیر و در سطحی گسترده در وبسایتها و خبرگزاریهای حکومتی منعکس شد. با ردگیری این اتهام در برخی مقالات، میتوان به الگویی از عملیات روانی و طرحی از شبکه نهادهای امنیتی و نظامی بهعنوان منابع اصلی تکثیر کارزارهای دروغ و نفرتپراکنی در جمهوری اسلامی پی برد.
برای مثال، مقالهای با عنوان «چه کسانی در شهادت رجایی و باهنر رقصیدند»، براساس خاطرات بهزاد جهانگیری در تاریخ ۸شهریور۱۳۹۰، بهطور همزمان در خبرگزاری دفاع مقدس و وبسایت «گرداب»، ارگان فرماندهی امنیت سایبری سپاه، وبسایت «بولتن نیوز»، وابسته به سپاه، وبسایت «جوان آنلاین»، پایگاه دیجیتال روزنامه «جوان» وابسته به سپاه و وبسایت «مشرق نیوز»، وابسته به اطلاعات سپاه منتشر شد. این مقاله تا چند سال بعد در وبسایتهای متعددی از جمله موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، عینا بازنشر شد.
شیوه آغاز و انتشار این کارزار نفرتپراکنی، بهوضوح نقش مرکزی سپاه پاسداران در عملیات روانی و نفرتپراکنی را نشان میدهد. چنین اتهاماتی که با دست گذاشتن بر احساسات ملیگرایانه جامعه و تحریک حس وطندوستی افراد همراه است، در بسیاری موارد موفق به شکل دادن به موجی از نفرت میشود، چراکه نخستین واکنش مخاطب ناآگاه، تحقیق درباره صحت ادعا نیست، بلکه واکنش به محتوا ادعاست تا از این طریق موضع خود را نسبت به آنچه عمیقا به آن عشق میورزد یا احترام میگذارد، علنی کند. در واقع، بسیاری از مخاطبان کماطلاع چنین کارزارهایی، بدون توجه به اینکه چه کسانی و با چه هدفی چنین اتهامی را وارد میکنند و بیتوجه به صحت ادعا، صرفا جهت اعلام وفاداری به ارزشهای عمومی فراجناحی (مثلا نسبت به مفهوم وطن) نسبت به آنچه ادعا شده، ابراز خشم میکنند. همین برای، گردانندگان عملیات روانی کافیست تا موجی از نفرت را به سوی اهداف موردنظر خود هدایت کنند.
اما طبق معمول، ما با کارزاری سراسر دروغ سروکار داریم. دستگاههای نفرتپراکنی درحالی چنین اتهامی را مطرح میکنند، که از جامعه بهایی ایران هزاران تن در دفاع از مرزهای کشور در جنگ با ایران و عراق شرکت کردند و دهها تن از آنان کشته شدند. «داریوش محمدی، فیض الله جابری، فرهاد عبدی، سلیمان یزدانی، سهیل روحانی، سعید موسویان، فرهاد عبدی، مهرداد ابراهیم زاده، فرهوش اسدی، بهروز مهرگانی، محی الدین ذهنی، یوسف ایلخچی، و فرهنگ شاه بهرامی»، تنها چند نمونه از این فهرست بلندبالا هستند. جمهوری اسلامی که «وطن» و «وطن دوستی» را به مهمترین حربه دستگاههای تبلغاتی علیه هر صدای متفاوتی بدل کرده است، هرگز این افراد را بهعنوان «شهید» نپذیرفت، چراکه از نگاه جمهوری اسلامی، شهید کسی است که نه برای وطنش، بلکه برای بقای حکومت اسلامی کشته میشود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر