close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

هلی لاو و نریمان علیه داعش؛ روایت بهمن قبادی از کردستان

۲۳ مهر ۱۳۹۴
محمد عبدی
خواندن در ۷ دقیقه
هلی لاو و نریمان علیه داعش؛ روایت بهمن قبادی از کردستان
هلی لاو و نریمان علیه داعش؛ روایت بهمن قبادی از کردستان
هلی لاو و نریمان علیه داعش؛ روایت بهمن قبادی از کردستان
هلی لاو و نریمان علیه داعش؛ روایت بهمن قبادی از کردستان

«پرچم بدون کشور» تازه ترین فیلم بهمن قبادی است که پس از یک پیش نمایش در جشنواره بوسان، قرار است سال آینده نمایش های جهانی خود را آغاز کند.

این فیلم مستند دو شخصیت شناخته شده امروز کردستان را دنبال می کند؛ یکی هلی لاو- خواننده ای که با یک کلیپ ویدئویی علیه داعش معروف شد-  و دیگری نریمان، خلبانی که پایش در سقوط هواپیما آسیب دیده و حالا به تدریس مشغول است.

این دو شخصیت به اردوگاه های پناهندگان در کوبانی و سوریه می روند و به تدریس موسیقی و خلبانی می پردازند، در حالی که سایه جنگ روی سر آنهاست.

با بهمن قبادی گفت و گو کرده ام.

 

 سال قبل یک فیلم کوتاه دیدنی داشتید در جشنواره ونیز، حالا هم یک مستند تازه ساخته اید، جالب است که هنوز علاقه تان را به ساخت فیلم کوتاه و مستند از دست نداده اید...

راستش را بخواهید وقتی فیلم بلند هم که می سازم فکر می کنم یک جوری ریشه در سینمای مستند و کوتاه دارد. همیشه طوری با یک فیلم بلند برخورد می کنم که انگار دارم ده فیلم کوتاه می سازم. دیر فهمیدم اما الان فلسفه ام این است که از لحظه به لحظه فیلمسازی باید لذت ببرم. حاضر نیستم دیگر بابت فیلمسازی رنج بکشم. الان مستندسازی و فیلم کوتاه سازی به من لذت مطلق می دهد و برای فیلم های بلندم هم سعی خواهم کرد همین لذت را ببرم.

 

این ایده و فکر پرچم بدون کشور اصلاً از کجا آمد؟ اهمیت آن برای شما در چه بود؟

وقتی که پارسال دوباره برگشتم اربیل و این جنگ ناخواسته پیش آمد و حمله این گروه تروریستی به کردستان شکل گرفت، کردهای آواره زیادی هجوم آوردند به اطراف اربیل و وقتی از نزدیک شروع کردم به عکاسی از آنها، تصمیم گرفتم که کلاس فیلمسازی برایشان بگذارم. در این پروسه، همزمان استانداری اربیل خواست که چند پروژه درباره اربیل امروز پیش از جنگ بسازم. در این پروژه با یک تیم پنج نفره در سه فصل و هر بار ده روز دو تا آدم را دنبال کردم. می خواستم دو فیلم مستند باشد اما بعد دیدم که چقدر این دو نفر به هم نزدیک اند و این ایده با هم بودن هر دو در یک فیلم در فصل آخر فیلمبرداری به سراغم آمد. این خوبی مستندسازی است. به نظرم فرزند حقیقی سینما، مستند است. 

 

هلی لاو و شخصیت نریمان خلبان دو شخصیت اصلی فیلم را شکل می دهند. چرا این دونفر؟

ابتدا دو تا شخصیت جذاب پیدا کرده بودم که هر دو مرد بودند. نگاه کردم دیدم در کردستان چقدر زن ها نقش مهمی دارند. دیدم در این وضعیت تنها باید درباره درد و رنج آنها فیلم بسازم. سعی کردم رنگ و لعاب دیگری به فیلم بدهم و جنس آدم ها شبیه آدم های کردی که در اخبار می بینیم نباشد. سراغ نسل جدید کردها رفتم که با اسلحه دیگری بازگشته اند و می خواهند آنجا را آباد کنند. به چند جوان برخوردم اما این دو تا نسبت به بقیه بیشتر جذبم کردند. جالب این که خانواده هر دو پیشمرگ بوده اند؛ هم پدرشان و هم پدر بزرگ شان. ولی آنها آمده بودند که دیگر جنگ نکنند و کردستان دیگری درست کنند که درگیر جنگ نباشد؛ سرزمینی که سال ها درگیر جنگ بوده را از نو بسازند. من و هر دو آنها در نهایت به بن بست رسیدیم و من فیلمساز که به کردستان بازگشته ام دیدم که باز باید برگردم به موضوع جنگ و آن پسر هم به شکل حقیقی رفت و اسلحه پدرش را برداشت. مادر هلی لاو هم برگشت به کردستان برای جنگ و هلی لاو هم به او پیوست و بیشتر وقتش را بعد از فیلمبرداری در جنگ گذراند.

 

در لبه خطرناکی حرکت کرده اید که می توانست بلغزد و فیلم را شعاری کند، اما به سلامت از این مرز عبور کرده اید. چقدر به این موضوع آگاه بودید و مراقب بودید که مضمونتان شعاری نشود؟

اگر به عنوان یک کرد بخواهی فیلمی درباره سرزمین ات بسازی و دفاع از ملتی باشد که در کردستان عراق امروز این وضعیت را دارند، ناخودآگاه احساساتی می شوی. اما همیشه می گویم که این فیلم انگار فیلم من نیست. فیلم یک ملت است. همه انگار درد مشترک داشته اند در این سرزمین. میلیون ها مثل این دو شخصیت من در آنجا وجود دارد با داستان های شخصی شان. دیدم خودم هم مثل آنها برگشته ام که با سینما بتوانم تاثیری در ساخت جامعه ام داشته باشم. بحثم الان بحث کردستان عراق است و در فیلم هم بحث ام درباره همانجاست. بحث کلی تری نداشتم برای مطرح کردن مسائل کردها. این به هر حال مرا احساساتی می کرد. گاهی که راش های قدیمی را می دیدم گریه می کردم. دیدم باید از این فاصله بگیرم و با فاصله نگاه کنم. سعی کردم هر جا این حس به سراغم آمد صبر کنم و بعداً تدوین را ادامه دهم. الان که نگاه می کنم با شما موافقم؛ با این که فیلم در ستایش این ملت و این سرزمین است، فکر می کنم درست حرکت کردیم.

 

در عین حال که فیلم مستند است، لایه ای از روایت هم دارد، یعنی ترکیب دقیقی است از مستند و فیلم روایتی...

روایت را خود داستان حقیقی این آدم ها را آورد. فکر کنید یک دختری به نام هلی لاو از آمریکا برگشته به کردستان، و بجای این که اسلحه بردارد می خواهد ساز بردارد و کار جدیدی انجام دهد. این خودش یک داستان است. خود نریمان آنقدر قصه اش قوی است که تصمیم ام این بود که بر اساس آن یک رمان نوشته شود که بعدها بشود از روی آن فیلم سینمایی ساخت. همین را فکر کنید که کسی پاهایش در سقوط هواپیما آسیب دیده، حالا دوباره بلند شده و می خواهد یک هواپیما بسازد و کلاس هواپیما سازی برگزار می کند. این خودش قصه است. با خودش قصه مردم این سرزمین را دارد.

 

تدوین فیلم یکی از نکات قوت آن است که از همان دقایق اول توجه تماشاگر حرفه ای را به خود جلب می کند. به این شیوه تدوین چطور رسیدید؟ موقع فیلمبرداری تصوری از تدوین اش داشتید یا روی میز شکل گرفت؟

نه فکر می کنم حتماً باید شیوه تدوین در ذهن ات باشد. این دو تا آدم کلیدی بودند برای بازگو کردن قصه مردم این سرزمین. این که بتوانم شما را برگردانم به چهل پنجاه سال پیش. قصه سه نسل را در لایه های مختلف این فیلم می بینید؛ از جنگ های داخلی تا قتل عام های صدام و بعد حالا جنگ ناخواسته ای که درگیرش شده اند. این مدنظرم بود و این دو تا آدم کلیدهای خوبی بودند که مرا ببرند به این نقطه درباره این سه نسل. خودشان یک نوع تدوین موازی با خودشان آوردند. از قبل طراحی شده بود که چطور تدوین شود. 

 

از ابتدا نمی خواستید که این دو شخصیت فیلم با هم برخورد کنند؟

یک سکانس خیاطی هست که هر دو در آنجا هستند و می خواهند پرچم بخرند..

 

بله، اما با هم حرف نمی زنند...

بله، به این دلیل که وفادار بمانم به طرحم و روایت مستندگونه فیلمم سعی کردم همدیگر را نبینند، چون فکر کردم صحنه ساختگی ای می شود. در نهایت دیدم که جنگ دارد آنها را به کنار هم می آورد.

 

فیلم درباره جنگ است و تمام فیلم آشکارا ضد جنگ. این را هم در حرف های خلبان می بینیم و هم در دنیای هلی لاو به عنوان خواننده. اما نمای آخر هر دو مجبور به رفتن به جنگ می شوند. این را خودتان چطور تفسیر می کنید؟

کردستان سرزمینی است سال ها در حال جنگ اما مردم خودشان ضد جنگ اند. این از فرهنگ و خود ملت به درون فیلم آمده. در فیلم بر این نکته تاکید می شود. اینها هیچ وقت اسلحه نخریده اند و اسلحه هایی که دارند اسلحه هایی است که با آنها پدر و مادر این مردم را کشته اند و حالا آنها این اسلحه ها را نگه می دارند تا بتوانند از خودشان دفاع کنند. الان همه در آنجا درگیر جنگ هستند متاسفانه. شعار فیلم این است که این جایی باید متوقف شود.

 

فیلم به نظر شخصی و دلی است، چقدر شخصی است؟ 

فیلم شخصی و دلی هست اما الان که با شما حرف می زنم فکر می کنم فیلم خودم نیست، فیلم این بچه هاست، فیلم دو میلیون، سه میلیون یا چهل میلیون آدم است. حرف دل همه کردهاست که غیر مستقیم دارند درباره رنج ها و خوشی و ناخوشی های شان حرف می زنند. همدردی می کنم با آنها چون کرد هستم و همذات پنداری می کنم چون با آنها بزرگ شده ام. همین بازی کودکانه ای که نریمان داشت، با من بوده یا من هم خود هلان یا هلی لاو بوده ام بخاطر عشقی که به موسیقی داشتم و آرزویم این بود که پیانو داشته باشم و در سنندج بتوانم پیانو یاد بگیرم و کلاس پیانو دایر کنم. نمی دانم چرا فکر می کنم تنها فیلم من نیست و صدای یک ملت است. حرف بزرگی شاید به نظر بیاید، اما واقعاً همین طور است.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

ابراهیم گلستان؛ مردم لابد کار دارند

۲۳ مهر ۱۳۹۴
ادبیات و شما
خواندن در ۳ دقیقه
ابراهیم گلستان؛ مردم لابد کار دارند