close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليایی؛ آی مارچلو

۱۳ خرداد ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليایی؛ آی مارچلو
در قاب عکس استراليایی؛ آی مارچلو

آنقدری ديده‌ام- و البته آمار علمی هم برايش ندارم که کلی گویی کنم- دوستان مهاجرم که از کشورهای دیگر به استراليا آمده‌اند از غذاهايی که به اسم کشورشان در اينجا فروخته می‌شود ناراضی هستند. فرقی هم ندارد که غذاها را هموطن‌های خودشان درست می‌کنند یا ديگران. ژاپنی‌هایی که ديده‌ام به سوشی‌هایی که اينجا از مغازه‌ها می‌خرند به چشم جنس بد نگاه می‌کنند. دوستان ايتالیايی‌ام که بدون استثناء از هر نوع قهوه‌ای که در استراليا می‌نوشند بدگويی می‌کنند. دوستان هندی‌ام به همچنين. جالب اين است که انگليسی‌هایی که ديده‌ام همان‌ها هم از شيرينی‌های انگليسی در کشور خودشان بيشتر تعريف می‌کنند و اين در حالی‌ست که به هر کسی بگويید شيرینی انگليسی چطور چيزی‌ست چندان هم به نتيجه نمی‌رسيد که شيرينی خوشمزه‌ای داشته باشند. اگر هست و من نمی‌دانم يا نشنيده‌ام اشکال از من است. واقعيتش این است که احتمال دارد اگر سوشی اصل ژاپنی را اينجا بفروشند تعداد خریدارانش محدود بشود به همان ژاپنی‌ها و اين از نظر اقتصادی کار باصرفه‌ای نيست. در نتيجه هر غذایی که اينجا تولید می‌شود اسمش با اسم اصلی يکی‌ست ولی مزه‌اش بطور رسمی يک چيز ديگری‌ست. البته تلاش خستگی ناپذير فردی برای عمل آوردن غذای اصلی در میهمانی‌های خصوصی برقرار است و اگر مواد غذایی مدد برسانند و صاحبخانه وقت داشته باشد می‌توانید مطمئن باشيد که در مواردی به نتیجه رسيده‌ايد. منتهای مراتب در اين هير و وير ممکن است بعضی‌ها به هر حال به آب و آتش بزنند تا مواد غذایی اصلی را هم از کشور خودشان بیاورند. در این مرحله با ماموران محترم گمرک منجمله سگ‌های متخصص‌شان روبرو هستید که احتمال خطا کردن‌شان خیلی کم است. ولی خطای‌شان صفر نيست. بنابراين بعضی‌ها مهارت‌شان را در همين قسمت به نمايش می‌گذارند. يکی از دوستان ايتاليایی‌ام معلم اپراست. بمناسبت یکی از برنامه‌های‌شان از يک تکنواز پيانو هم دعوت کرده بودند که به استراليا بيايد. از کجا؟ از ايتاليا. ايشان يک کلمه هم انگليسی بلد نبود و بنابراین دوست من ميزبان اين نوازنده شد. دعوتم کرد که برويم قهوه بنوشيم و گپ بزنیم و با اين نوازنده هم آشنا بشوم. من و آقای نوازنده بصورت دست و سر تکان دادن با هم احوالپرسی کردیم. به دوستم گفتم باید خيلی خوشحال باشی که نوازنده ايتاليایی آمده

زن: خوشحال که هستم ولی از ديشب تا بحال کارم شده خنديدن.

من: چه عالی. پس نوازنده خوش مشربی هم هست.

زن: خوش مشرب که هست ولی يک کاری کرده که هر کسی شنیده افتاده به خندیدن.

من: چه کار کرده؟

زن: پريروز که مارچلو اومد من توی سالن منتظر بودم. از گمرک فرودگاه زنگ زدند که بيا با ميهمانت حرف بزن. گوشی را که گرفت گفت من با بازرسی فرودگاه مشکل دارم و نمی‌فهمم اين‌ها چی ميگن. از ماموران گمرک خواهش کردم که اجازه بدن من برم داخل که مترجمی کنم برای هر دو طرف. وقتی رسیدم ديدم اوضاع خیلی خرابه.

من: مشکل ويزا داشت؟

زن: نه مشکل غذایی داشت. رفتم دیدم توی بازرسی چمدانش يک قطعه سالامی پيدا کردن. گفته بودن که نمی‌تونی این رو وارد استرالیا کنی. مارچلو هم داد و بيداد راه انداخته بود که اگر نگذاريد سالامی رو با خودم ببرم از همینجا با پرواز بعدی برمی‌گردم ايتاليا.

من: يعنی خبر نداشت که اين چيزها رو نميشه وارد کرد؟

زن: شنيده بوده اينجا سالامی مزه‌اش با مزه ایتاليا فرق داره خواسته برای ما بیاره بعنوان هدیه. گفتم حالا ديگه نميشه بياری بهتره مرافعه راه نيفته.

من: خوب الان که ايشون در استرالیاست و برنگشته ايتاليا. يعنی رضایت داد که سالامی رو با خودش نياره.

زن: نزديک يکساعت کلنجار رفتيم. گفتم بخاطر يک تکه سالامی که نميشه کنسرت رو بهم بزنيم. بلاخره هم يک شکايتامه از گمرک استراليا نوشت و رضایت داد که سالامی رو نیاره.

من: حل شد دیگه.

زن: حل که شد ولی ديشب يک اتفاق خنده‌داری افتاد. يک عده از دوستان ايتاليایی رو دعوت کرده بودم که بيايند با مارچلو آشنا بشن. سالامی هم خريدم که ببينه اينجا هم سالامی هست و بدمزه هم نيست. سر ميز شام گفت من برم و بيام. وقتی برگشت گفت من برای همه شما يک سوغاتی از ايتاليا آوردم. از توی يک کيف کوچک يک قطعه سالامی بیرون آورد.

من: هاهاهاها ... کجا قايم کرده بود؟

زن: نمی‌دونم. لابد يک جایی توی چمدانش قايم کرده بوده، يا توی لباسش بوده. خنده‌دارتر اين بود که به جای این که ميهمان‌های ايتاليايی من از دستش ناراحت بشن که چرا اين کار رو کردی همه شروع کردن به تشویق کردن که به‌به سالامی اصل ايتاليایی می‌خوريم.

من: هاهاهاها ... قهرمان شد.  

زن: تو فکر کن بعد از اين همه سال زندگی در استراليا هنوز اينطوريه.

من: خوب عجيب هم نيست. من زياد سراغ دارم مواد غذایی خانگی از ايران می‌فرستند استراليا. برای خود من هم می‌فرستند. سبزی خشک و خشکبار و از اينجور چيزها. گاهی گمرک اجازه ورود نميده گاهی اجازه ميده.

زن: شما هم تشويق می‌کنيد؟

من: راستش نديدم کسی تشويق کنه. شاید هم تشویق کنن من باخبر نباشم. ولی به هر حال مزه بعضی مواد غذايی با اين چيزهایی که اينجا هست فرق داره. مثل گوشت. ولی خوب کسی گوشت از ايران نمياره.

زن: من که نفهمیدم اين سالامی رو کجا قايم کرده بوده.

من: ازش نپرسیدی؟

زن: هر بار پرسيدم آی مارچلو چطوری سالامی رو قايم کردی چيزی نميگه.

من: شاید نميشه گفت ... هاهاهاها

زن: هاهاهاها ...

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو روز

گشتی در روستای نازی ها: جامل

۱۳ خرداد ۱۳۹۴
خواندن در ۲ دقیقه
گشتی در روستای نازی ها: جامل