close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليایی؛ ترافيک هم هست ديگه

۲۰ خرداد ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليایی؛ ترافيک هم هست ديگه
در قاب عکس استراليایی؛ ترافيک هم هست ديگه

مهاجرت با خودش تجربه‌های تازه می‌آورد. اولين و مهم‌ترينش اين است که اختيارتان دست خودتان است. از قضا دردناک‌ترين تجربه هم می‌تواند همين باشد. تا وقتی در کشور خودتان هستید متوجه نمی‌شويد که يک نيروی ناپيدای درونی هر روز صبح شما را وارد جامعه می‌کند و تا شب که به خانه برگرديد شما را در تماس‌های خواسته يا ناخواسته با آدم‌ها و محيط نگه می‌دارد. وقتی مهاجرت می‌کنيد آن نيروی ناپيدا هم غيبش می‌زند و حتی اگر شاغل باشيد و مجبور باشيد در ساعت‌های مشخصی از روز در محل کارتان حاضر باشيد باز هم بعد از ساعت کاری اختيارتان دست خودتان است که يکراست برگرديد خانه يا برويد دوست‌تان را ببینيد، يا برويد توی يک کافه و همانجا وقت بگذرانيد. شرکت در مناسبت‌ها هم جزو موضوعات اختياری‌ست و عمه و خاله و عمو و دايی و همسايه و آشنا هم تاثيری در انتخاب شما ندارند. آن نيروی ناپيدای اجتماعی در کشور خودتان آنقدر قوی‌ست که فقدانش را در زندگی مهاجرتی حس می‌کنيد و چون زمان قابل توجهی صرف می‌شود تا متوجه بشويد جايگزين آن نيرو را بايد در خودتان ايجاد کنيد در نتيجه عادی‌ترين واکنش شما به کمبود آن نيرو اين است که غر بزنيد. عکس‌های خيابان‌های شهرتان را می‌بينيد و غر می‌زنید که چرا مهاجرت کردم؟ عکس خورش قورمه سبزی يک ميهمانی دوستانه یا خانوادگی را می‌بينيد و باز غر می‌زنيد که چرا مهاجرت کردم؟ هوا سرد می‌شود غر می‌زنيد، گرم می‌شود باز غر می‌زنيد. يادتان هم می‌رود که وقتی مهاجرت کرديد هيچکس شما را وادار نکرده بود که بار و بنديل‌تان را ببنديد و راهی سفر بشويد. روزنامه‌نگار هم نبوده‌ايد که آزار ببينيد و نتوانيد برگرديد با اينحال برنمی‌گرديد اما غرتان را می‌زنيد. رها شدن از فضای غر زدن وقتی صورت می‌گيرد که کم‌کم ياد بگيرید اختيارتان دست خودتان است و اگر حوصله‌تان سر رفته می‌توانيد بگرديد و کاری را که دوست داريد انجام بدهيد. ممکن است هرگز هم يادش نگيريد. خلاصه که غر زدن تبدیل می‌شود به بخشی از شخصيت بعضی آدم‌ها در زندگی مهاجرتی. در سيدنی تاکسی گرفتم به مقصد فرودگاه. راننده تاکسی يک آقای هندی بود. تا نشستم توی تاکسی گفت

مرد: از کدوم مسير بريم فرودگاه؟

من: هر کدوم که سریع‌تر می‌رسيم.

مرد: از مسير عوارضی برم اشکال نداره؟

من: نه. اگه سریع می‌رسيم اشکال نداره. من هزينه‌ش رو ميدم.

مرد: به هر کسی که توی تاکسی می‌شينه ميگم عوارضی يا بدون عوارض که بعد مشکلی پيش نياد.

من: کار خوبی می‌کنی.

مرد: فکر کن روزی چند بار بايد اين حرف رو بزنم. صد بار ميگم.

من: خوب اگه نگی بعد مشکل درست ميشه؟

مرد: زياد.

من: پس چاره‌ای نداری بايد بگی.

مرد: متاسفانه چاره‌ای ندارم. توی اين ترافيک هم آدم کلافه ميشه.  

من: لابد از صبح همينطور رانندگی کردی.

مرد: امروز صبح رانندگی نکردم. عصر ماشين رو گرفتم. يکسره ترافیکه.

من: آها. صبح‌ها شغل ديگه‌ای داری.

مرد: آره راننده اتوبوس شهری هستم. بعضی روزها میام تاکسی هم کار می‌کنم. ولی خوب شهر شلوغه.

من: چند ساله سيدنی زندگی می‌کنی؟

مرد: 16 ساله اينجام.

من: همه اين مدت راننده اتوبوس بودی؟

مرد: نه. 12 ساله راننده اتوبوس شدم. توی اين شهر افتضاح.

من: سخت بود کار گير بياری؟

مرد: نه آسونه. فقط باید گواهينامه رانندگی داشته باشی. سخت نيست ولی اين شهر خيلی خرابه.

من: چرا نميری يک شهر ديگه؟ رانندگی اتوبوس که همه جا هست.

مرد: تازه خونه دوم‌مون رو خريديم. يک جای دور از مرکز شهر هم خونه خریديم.

من: خوب اگه از شلوغی سيدنی اذیت ميشی خونه‌ت رو اجاره بده يا بفروش برو يک شهر ديگه خونه بگير. ترافيک هم نداره. کار اتوبوس هم که همه جا هست.

مرد: ولی سرگرم هم ميشم اينجا.

من: پس شهر بدی نيست. شلوغه ولی ترجيح ميدی اينجا باشی.

مرد: نه شهر بدی نيست ولی ترافيکش خيلی بده. از همون 16 سال پيش همينطور ترافيک داشت. الان يک ماهه برادرم رو نديدم.

من: خوب پس برو يک شهر ديگه بدون ترافيک بعد بيا مرخصی و استراحت اينجا برادرت رو هم ببين.

مرد: نه خونه‌ای که خريديم خيلی بزرگه دوستش دارم.

من: جاهای ديگه هم می‌تونی خونه بزرگ بخری. راحت‌تر از سيدنی هم می‌تونی خونه بزرگ بگيری.

مرد: ولی اينجا چيزه.

من: اينجا چيه؟

مرد: سيدنيه.

من: ولی تو از دست ترافيکش غر می‌زنی. برادرت رو هم که يک ماهه نديدی.

مرد: ممکنه برم يک شهر ديگه باز هم برادرم رو يک ماه نبینم.

من: ولی عوضش ترافيک نداره.

مرد: ترافيک هم هست ديگه. ولی آخر هفته‌ها که توی خونه بزرگ هستم خیلی خوبه.

من: پس سيدنی خوبه.

مرد: آره خوبه.  

من: پس چرا غر می‌زنی؟

مرد: نمی‌دونم.

من: هاهاهاها ...

مرد: هاهاهاها ... هيچکس تا بحال به من نگفته بود غر می‌زنم.

من: خوب غر می‌زنی ديگه.

مرد: آره انگار غر می‌زنم.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

108 نفر به عنوان سارق و زورگیر در تهران دستگیر شدند

۲۰ خرداد ۱۳۹۴
خواندن در ۱ دقیقه
108 نفر به عنوان سارق و زورگیر در تهران دستگیر شدند