close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

همه ما به دریابندری مدیونیم

۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
بهاره آریا
خواندن در ۸ دقیقه
گروه موسیقی لیان
گروه موسیقی لیان
ناصر تقوایی
ناصر تقوایی
نجف دریابندری به همراه ناصر تقوایی
نجف دریابندری به همراه ناصر تقوایی
صفدر تقی زاده
صفدر تقی زاده
حسین معصومی همدانی
حسین معصومی همدانی
منوچهر انور
منوچهر انور
ایرج پارسی نژاد
ایرج پارسی نژاد
محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی
شب نجف دریابندری
شب نجف دریابندری

رگبار اردیبهشتی افتاده بود به جان چنارهای خیابان ولیعصر و بوی بهارشان را بلند کرده بود. آدم‌ها در پیاده‌رو می‌دویدند. نیم ساعتی از پنج عصر سوم اردیبهشت‌ماه رد شده بود که رسیدم. به سالنی گوش تا گوش آدم‌. آن‌قدر که هیچ‌ صندلی خالی‌ای برای نشستن نبود. نه در سالن اصلی و نه در سالن پشتی که تلویزیون مدار بسته داشت. ردیف‌های جلو، با انبوهی از موهای سفید پر شده بود. نجف دریابندری و دوستانش. همه‌ی آن آدم‌ها از پیاده‌روِ باران‌خورده‌ی سر زعفرانیه راه کج کرده بودند سمت کانون زبان فارسی. پا گذاشته بودند روی تمام آن خرده‌گرد‌های بهاری چنار و لابد همه‌شان زیر آن درخت تنومند که رسیده‌اند، درست عین من، هوای خنک و سبز را با نفس عمیق فرستاده‌اند تو و بعد با لبخند رضایت از ته دل، پا تند کرده‌اند سمت درِ کانون و رسیده‌اند به شب نجف دریابندری. بزرگداشتی دیگر به همت علی دهباشی و به نام مجله‌ی بخارا. 

دولت آبادی در ستایش دریابندری

بعد از پخش فیلم مستند «باز هم زندگی» کار بیژن بیرنگ و سخنرانی محمدعلی موحد، میان حرف‌های محمود دولت‌آبادی بود که شروع کردم به نوشتن. روایت‌ها از دریابندری شروع شده بود. جناب مستطاب با آن موهای یک‌دست سفید، همان ردیف اول نشسته بود، تکیه داده بر عصا. نگاه دولت‌آبادی می‌کرد که پشت میکروفن با آرامش از نجف می‌گفت: «نجف به من یاد داده است که هیچ پدیده‌ای مهم‌تر از خود آن پدیده نیست. یک وقتی مبحثی را نجف درباره‌ی بوف کور مطرح کرده بود. من برای نخستین‌بار متوجه شدم که یک نگاه دیگری به بوف کور باز شد و البته زود هم بسته شد. که آدم‌هایی مثل من و جوان‌تر را از آن احوالات مجذوبیت صرف نسبت به یک نویسنده و نسبت به یک اثر واداشت که دور بشویم، فاصله‌ بگیریم و واقع‌بینانه‌تر نگاه کنیم. این کار را در ترجمه‌ی فلسفی‌اش هم کرده. شما اگر بخواهید همینگ‌وی را بشناسید به پیشنهاد من باید به نقطه‌نظرهای انتقادی نجف توجه کنید. اگر می‌خواهیم ویلیام فالکنر را بشناسیم باید به نگاه نجف دریابندری توجه کنیم.»

با حرمت نگاه کنیم اما انتقاد کنیم

تصویر روی جلد «گل سرخی برای امیلی» جلو چشم‌هایم شکل می‌بندد. تصویر ثبت‌شده در خاطرات کتاب‌خوانی‌ام. بدون این‌که بفهمیم، انگار تمام این سال‌ها نجف دریابندری دست‌مان را گرفته و از دنیای این داستان به دنیای آن تفکر برده و ما لذتش را برده‌ایم. از آشپزی گرفته تا تاریخ سینما و تاریخ فلسفه. در چنته‌ی پر و پیمان آقای مترجم همه‌چیز پیدا می‌شود: «در این زمانه، آگاهی اجتماعی دارایی خطرناکی ست. و این همان ثروت نجف دریابندری ست. نکته‌ی دیگر این است که ما مردم ترس‌زده‌ای هستیم. ترس‌زدگی ما خیلی تاریخی ست. همه‌ی ما می‌دانیم که چرا ترس‌زده ایم. اما نویسندگانی مثل نجف به ما می‌گویند که می‌شود به اسم‌هایی که برای ما مهم و بزرگ هستند و در واقعیت هم بزرگ اند، نگاه واقع‌بینانه و انتقادی داشت بدون این‌که از حرمت آن شخصیت‌ها کاسته شود. در ایام آغاز شدت انقلابی، بعضی از علما ضمن سخنرانی‌هاشان جملاتی هم به عربی می‌گفتند. من رفتم سراغ حسن مرندی و گفتم من که عامی ‌ام، شما که اهل علم هستید و عربی می‌دانید، این جملاتی که اخیراً حضرت مثلاً زنده‌یاد آقای منتظری گفته‌اند می‌توانید به من بگویید که چه بود؟ حالا من از آقای منتظری یاد کردم. خیلی آدم مهربانی در زندان بود. خدا بیامرزدش. حسن مرندی با همان طنزی که داشت گفت: اون عربی‌ها رو برای فهمیدن من و تو نمی‌گن. برای ترسوندن ما می‌گن!»

از نجف مترجم و ویراستار تا نثرنویس

نوبت به منوچهر انور که رسید، روایت داستانِ بلند ملاقات منوچهر انور و نجف دریابندری شروع شد. انور از حدود پنج یا شش سال قبل از ملاقات با دریابندری روایتش را شروع کرد. جزئیات زندگی‌اش را تعریف کرد و از کارش در بی‌بی‌سی گفت و از توانایی‌اش در ترجمه و ویرایش و رابطه‌ی ویژه‌ای که با همایون صنعتی‌زاده داشت. با ذکر تک‌تک دیالوگ‌ها با همایون صنعتی‌زاده درباره‌ی ویرایش آثار ترجمه. به گفته‌ی انور، طی همین سال‌هاست که ویرایش را او پایه‌گذاری می‌کند. به عنوان نقطه‌ی شروع بحث ویرایش. وقتی که هیچ بحث و حرفی از ویراستاری در میان نبود و به آن ادیت می‌گفتند. با کتاب تاریخ تمدنِ ترجمه‌ی آریان‌پور قصه‌ی ویرایش و ترجمه و بازنویسی شروع می‌شود. راه‌اندازی پروژه‌ی دانشگاه آزاد، راه افتادن بخش ادیت در انتشارات فرانکلین. و همین‌طور سال به سال داستان جلو آمد و انور پله پله دست تمام حاضران توی سالن را گرفت و برد تا لحظه‌ی دیدار با نجف دریابندری:

«من اسم نجف دریابندری را برای اولین‌بار از دهان دکتر عبدالرحیم احمدی شنیدم. من به او گفتم بگو بیاید و نمونه‌ی کار هم بیاورد. خیلی از بزرگان ترجمه بودند که به حق یا به ناحق ما کارشان را رد کرده بودیم. به همین خاطر گفتیم که با خودش نمونه‌ی کار بیاورد. آمد... گمان می‌کنم ۲۷ یا ۲۸ سالش بود. آن موقع عینکش از این غلیظ‌تر بود. ما دیدیم که یکی آمد با چشم‌های مثل لوبیا چشم‌بلبلی، کسی آمد که سرگردان بود و چیزی از او تراوش می‌کرد که من در کسی ندیده بودم. ایشان آمد و همراهش ترجمه‌ای بود از مارک تواین با عنوان بیگانه‌ای در دهکده. من این را گذاشتم کنار که بعداً بخوانم ولی مسحور شدم و چیزی در این آدم دیدم که می‌خواستم بگویم اصل و ریشه‌ی همه‌ی این صحبت‌ها باشد. یک کلمه: صداقت. و یکی بودن با خودش. ایشان وقتی رفت اگر من ترجمه‌اش را نمی‌خواندم و حظ نمی‌کردم باز هم ازش می‌خواستم بیاید.»

ادامه‌ی داستانِ دیدار دریابندری و صنعتی‌زاده و انور به ملاقات مرحوم زهرایی می‌رسد در هفت یا هشت سال پیش: «این قصه‌ای را که با من نقطه‌ی شروع بود و با صنعتی شدیم خط، با دریابندری تبدیل شد به یک مثلث متساوی‌الاضلاع.»

نثر نجف دریابندری را حسین معصومی همدانی جداگانه بحث کرد و از جمله كتاب مستطاب آشپزی دريابندری را «يك اثر كلاسيك از نثر فارسی» خواند چرا كه به نظر او «بسياری از موارد كه در حال از بين رفتن بوده در اين كتاب جمع آوری شده است و شيوۀ بيان كتاب از نوع فارسی گويا و سالمی است كه قادر است بسادگی منظورش را بيان كند و به غير از نحوه و دستورالعمل طبخ، بهره ادبی نوعی نگارش فارسی نيز به مخاطب منتقل می شود.»

نجف معمار و نقاش و مکانیک

ایرج پارسی‌نژاد بعد از منوچهر انور صحبت‌هایش را با این جمله شروع کرد: «نجف دریابندری مثل اسمش یگانه است. خلقیاتش، حرف‌هایش، روایتش، طنزش، ترجمه‌اش، همه خاص خود او ست.»

و بعد درباره‌ی حوزه‌های ترجمه‌ی دریابندری توضیح داد و حاضران را در خاطره‌‌هایی شنیدنی از ویژگی‌های شخصیتی آقای مترجم و سفرهای مشترک‌شان شریک کرد. نکته‌ای که او گفت و کمتر می دانند توجه نجف به اموری مثل معماری و نقاشی و هنرهای دستی است. چنانکه نجف طراحی اولیه خانه خود را خودش انجام داده است. نجف از مکانیکی هم سررشته دارد: «یک بار رفتم خانه‌شان، دیدم توی اتاق نبود، هرجا را گشتم نبود. رفتم و رفتم تا دیدم توی حیاط زیر ماشین دارد کارهایی می‌کند. پرسیدم چه کار می‌کنی؟ گفت دارم تعمیر می‌کنم. گفتم مگر مکانیکی می‌دانی؟ گفت اگر سازوکار هرچیزی را بدانی آن چیز برایت ساده می‌شود. می‌خواهم بگویم نجف یک میرزا قلم‌دون فقط نیست که با فقط با قلم و کاغذ سروکار داشته باشد.»

جملات بعدی پارسی‌نژاد با آن بغضی که در گلویش نشست و خشی که بر صدایش افتاد، چنگ انداخت به دل شنوندگان: «اما از بازی روزگار این‌که این استاد نجف عزیز ما چند سالی ست که در پی دو بار سکته‌ی مغزی، قدرت ذهن و طراوت کلام خودش را از دست داده. با این همه، ما، همچنان، صبح‌های جمعه به دیدارش می‌رویم، روی نازنینش را می‌بوسیم و از دیدارش خاطره‌های خوب گذشته در ما زنده می‌شود. خدا او را از ما نگیرد.»

دانشگاه نرفت اما وسواس یادگرفتن داشت

در فیلم کوتاهی که بعد از این حرف‌ها پخش شد، ضیاء موحد و حسن کامشاد در باره‌ی دریابندری حرف زدند. حسن کامشاد از تحصیلات آکادمیک نداشته‌ی دریابندری گفت و وسواس یاد گرفتن او. ضیاء موحد نیز به یگانه بودن او به عنوان مترجم آثار همینگ‌وی و مارک تواین و فالکنر اشاره کرد. کامشاد از ترجمه‌ی دقیق و مناسب نجف گفت و صدای متمایزی که از نویسنده‌ها به گوش مخاطب ایرانی می‌رساند: «کمتر منتقدی داریم که درباره‌ی کسی حرف بزند و طرف مطرح بشود. ولی صحبت نجف درباره‌ی علی‌محمد افغانی و شهرنوش پارسی‌پور باعث شهرت آن‌ها شد. و مقدمه‌های نجف برای خواننده لازم بود.»

ضیاء موحد از این گفت که فلسفه‌ی غرب را دریابندری برای اولین‌بار در ایران ترجمه کرد و حسن کامشاد از تأثیر او بر زبان فارسی و واژه‌سازی و ساختن اصطلاحاتی گفت که از او ماندگار شده است. فیلم کوتاه با تعریف ضیاء موحد از خصوصیت بزرگ دریابندری تمام شد: خصوصیت برزگ نجف، برعکس خیلی از چهره‌ها، تواضعی است که دارد.

همه‌ی ما به دریابندری مدیونیم

در ادامه‌ی شب نجف دریابندری، صفدر تقی‌زاده و ناصر تقوایی هم از خصوصیات و ویژگی‌های منحصربه‌فرد دریابندری گفتند. از این‌که هیچ‌وقت سر کسی کلاه نگذاشته و همه‌ی ما خیلی چیزها را به دریابندری مدیونیم. ناصر تقوایی که ده سال پس از نجف در همان مدرسه ای درس خوانده که نجف درس خوانده بود از نقش نجف در تربیت نگاه سینمایی اش یاد کرد. نجف برای فیلمهایی که به زبان اصلی در آبادان نمایش داده می شد خلاصه ای به فارسی تهیه می کرد:

«فکر می‎کنم گاهی دست تقدیر جوری عمل می‎کند که تمام چیزهایی که عیب و ایراد آدم هستند در زندگی‏اش کارگشا می‏شوند. یکی از این مسائل همین زبان انگلیسی و تماشای فیلم با خلاصه داستان است. فیلم‎ها در دو سانس در سینما تاج آبادان نمایش داده می‎شد و نمایشش تقریباً همزمان بود با تولیدشان در آمریکا یا اروپا با فاصلۀ چند ماه. خلاصه داستان‎هایی که نجف دریابندری آنها را می‎نوشت برگرفته از نگاه نجف بود و به من تربیتی در تماشای فیلم داد. من فیلم را از دیالوگ‎هایی که رد و بدل می‎شد نمی‎فهمیدم. فیلم را از ساختارش می‎فهمیدم و این مثل یک میراث از همان دوران برای من باقی ماند.»

و پایان مراسم، موسیقی جنوب بود. گروه لیان به سرپرستی محسن شریفیان با سازهای کوبه‌ای جنوبی روی سن آمدند. علی دهباشی از سابقه‌ی و تجربه‌ی این گروه برای حاضران توضیح داد و بعد صدای جنوب بود که پیچید در سالن... صدای ماهیگیرهای ظلم‌آباد در حال صید. صدای آواز خواندن‌شان با ریتم... صدای زمان ناخداخلف... صدای کودکی‌های نجف... صدای دریا، صدای بندر...

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

غارهای باشکوه و مهم از نگاه نشنال جئوگرافیک

۸ اردیبهشت ۱۳۹۳
 غارهای باشکوه و مهم از نگاه نشنال جئوگرافیک