«ایرانوایر»، اولین جلد از کتاب «زنان تاثیرگذار ایران» را منتشر کرد. این کتاب، روایت صد زنی است که بر پیرامون خود، جامعه، علم، هنر، سیاست، فرهنگ، ورزش، اقتصاد و تکنولوژی تاثیر گذاشتهاند، از موانع نظام نابرابر جنسیتی نهراسیدهاند و مسیری را برای رشد و دستیابی زنان ایران به حق برابر انسانی خویش هموار کردهاند. انتخابکنندگان این فهرست، مخاطبانی هستند که باور دارند از این زنان تاثیر گرفتهاند.
ما در جلدهای بعدی، به خدمات دیگر زنان ایرانی که در این مبارزه سهم داشتهاند هم میپردازیم. شما هم میتوانید در این انتخاب سهیم شوید، نظرات خود را برای ما بفرستید و اگر اطلاعات بیشتر و دقیقتری دارید، با ما در میان بگذارید. این نسخه دیجیتال است و تاثیر نظرات و پیشنهادات خود را میتوانید در نسخه چاپی که در ماه آبان منتشر خواهد شد، ببینید.
بهعلاوه، جلد دوم کتاب با نامهایی بیشتر در دست تهیه است. اگر نام زنی که بهنظر شما تاثیرگذار بوده است را در این فهرست نمیبینید، نام و دلیل آنکه او را تاثیرگذار میدانید را برای ما به ایمیل [email protected] بفرستید.
فراموش نکنید که مجموعه کتابهای «زنان تاثیرگذار ایران»، برپایه انتخابهای شما گردآوری میشوند و منتخبانتان میتوانند در هر عرصهای، از فرهنگ، علم، آموزش، پژوهش و کنشگری گرفته تا هنر، ورزش، فعالیتهای خیریه، سیاست، تکنولوژی، کارآفرینی، نوآوری، اقتصاد و ادبیات، گامهای موثری برداشته باشند.
«کتاب زنان تاثیرگذار ایران را میتوانید از این لینک دانلود کنید»
***
در یک ده کوچک پیرزنی زندگی میکرد. این پیرزن یک حیاط داشت قد یک غربیل که یک درخت داشت قد یک چوب کبریت. پیرزن خوشقلب و مهربان بود و بچهها خیلی دوستش داشتند. یک روز غروب، وقتی آفتاب از روی ده پرید و خانهها تاریک شدند، پیرزن چراغ را روشن کرد و گذاشت روی طاقچه، چادرش را انداخت سرش و رفت دم در خانه که هوایی بخورد و آشنایی ببیند بلکه دلش باز شود. باران تند شد. صدای رعد و برق کاسهکوزههای روی طاقچه را میلرزاند. پیرزن سردش شد. فکر کرد رختخوابش را بیندازد و برود زیر لحاف گرم شود که صدای در بلند شد: تق تق تق. پیرزن به خودش گفت: «خدایا! کیه این وقت شب در میزنه؟»
از اینجای قصه به بعد را کمتر کسی است که از دوران کودکی به یاد نیاورد. قصهی میهمانهای ناخوانده یا همان «خونهی مادربزرگه» که خود الهامبخش داستانها و نمایشهای عروسکی زیادی شده یک میراث فرهنگی است که، بسیار پیش از ثبت آن به عنوان میراث ناملموس ملی در سال ۱۳۹۶، در ذهن تاریخی ملتی ذخیره شده بود.
گرچه این داستان فولکلور در سال ۱۳۳۰ برای نخستین بار توسط «مهدی صبحی» در مجموعهای گردآوری و منتشر شد، همه آن را با تصویری که «جودی فرمانفرماییان» از پیرزنی در حال گشودن در بر روی جلد کتاب کشیده بود به خاطر دارند. بالای نام قصه در روی کتاب آرم «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» بود و زیرش نام نویسنده آمده بود: «فریده فرجام».
فریده فرجام روز ۲۲ دی ۱۳۱۷ در تهران چشم به جهان گشود و با پایانیافتن دوران دبستانش و ورود به دبیرستان عازم پاریس شد تا در شهر ادب و هنر و اندیشه چنان بیاموزد که پس از بازگشت بتواند نام خود را به عنوان نخستین زن نمایشنامهنویس ایران در تاریخ فرهنگی مردمانش حک کند.
دههی ۳۰ خورشیدی، زمانی که او جوانی کم سنبود، پس از بازگشت از پاریس و اتمام تحصیلش، به سرعت دست به قلم شد و شروع کرد به نوشتن داستانهای کوتاهی که در مجلههای مهم ادبی، از جمله «فردوسی»، «خوشه» و «بامشاد» به چاپ رسیدند.
در سال ۱۳۳۶، فریده برای ادامهتحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فرانسه بار دیگر راهی این کشور شد تا اولین افتخاراتش را این بار در بازیگری در کلاس تئاتر پروفسور «کوئینبی» به دست آورد و جایزهی اول بازیگری و نیز جــایزهی نویسندگی برای یکی از چهار نمایشنامهی به اجرا درآمدهاش را از آن خود کند.
او در دوران دانشجویی شروع به نوشتن برای کودکان کرد و نخستین کار کودک خود را با عنوان «حسنی» به رشتهی تحریر درآورد که در ماهنامهی وزین «سخن» منتشر شد. در همان اوایل دههی ۴۰ و آغاز روزهای شکلگیری «شورای کتاب کودک»، فریده که تحصیلات و روشنفکری خود را مایهی قلم کرده بود به عضویت این شورا درآمد.
با تشکیل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، او به این نهاد دعوت شد و کتاب «مهمانهای ناخوانده» را که شش سال پیشتر نوشته بود در اختیار کانون قرار داد تا با انتشارش در اسفند ۱۳۴۵ کانون کارش را رسماً آغاز کند.
فریده فرجام در نیمهی نخست دههی ۴۰ خورشیدی در سمینارهای فرهنگی متعددی در خارج از کشور شرکت کرد و کمکم در محافل معتبر فرهنگی جهان به نامی آشنا بدل شد.
او دی سال ۱۳۴۲ در کتابخانهی بینالمللی مونیخ برای کودکان که وابسته به «یونسکو» بود در مورد نقش مذهب و سیاست در کتابهای کودکان آغاز به فعالیت کرد و توانست بخش کتابهای ایران را در این کتابخانه تأسیس کند.
از سال ۱۳۴۵ تا چهار سال بعد که از ایران خارج شد و سالها خارج از ایران زندگی و فعالیت کرد، او چندین داستان و نمایشنامه نوشت و به اجرا درآورد؛ از جمله نمایشنامه «عروس» که بعد به زبانهای متعددی ترجمه و اجرا شد و در تلویزیون ملی ایران نیز به اجرا درآمد.
فریده فرجام همچنین نمایشنامه «خانهی بیبزرگتر» را که خود نوشته بود در نمایشخانهی «سنگلج» و در سال ۱۳۴۵ در «تئاترشهر» به روی صحنه برد.
از دیگر آثار مشهور او میتوان به نمایشنامهی «هوای مقوایی»، داستان «گل بلور و خورشید» که برندهی جایزهی «بولونی» ایتالیا و جایزهی یونسکو در ژاپن شد و همچنین اثر بسیار معروفش، «زنجیر عمو زنجیرباف» اشاره کرد.
فریده شعر هم میگفت و اشعار خود را در «دفترهای زمانه» و مجلهی «آرش» منتشر کرد. او که با اندوختهی روشنفکری از پاریس به ایران بازگشته بود در کنار نویسندگان و هنرمندان آزاداندیش همدورهی خود قرار گرفت و جزو اعضای مؤسس «کانون نویسندگان ایران» شد.
در سال ۱۳۴۹، زمانی که جنگ ویتنام موجی جهانی علیه جنگ و مداخلهگری نظامی امریکا در این کشور آسیایی به پا کرده بود، فریده به دعوت گروه تئاتر «نان و عروسک» برای اجرای نمایشهایی به فرانسه بازگشت.
او همان سال به عضویت «فرهنگستان فیلم و تلویزیون آمستردام» در هلند درآمد و از آن پس بسیاری از نمایشنامهها و فیلمنامههایی را که نوشته بود کارگردانی کرد، آثاری که در جشنوارههای گوناگون به نمایش درآمدند و تحسین همگان را به ارمغان آوردند.
فریده فرجام در سال ۱۳۹۳، پس از ۴۴ سال دوری از ایران، دوباره به زادگاهش بازگشت تا شاهکار خود، نمایشنامهی عروس، را همراه با بازیگران صاحبنام در «باغموزهی قصر» و «خانهی تئاتر فرهنگسرای گلستان»، به نفع یک بنیاد خیریه، روخوانی کند.
یک سال بعد، دیگر اثر مشهورش، مجموعهنمایشنامهی «تاجماه»، را پس از ۵۱ سال بازنشر کرد.
فرجام اکنون ۸۴ سال دارد اما کهولت سن از نقشآفرینی فرهنگی او نکاسته است. پنج سال پیش بود که در آستانهی ۸۰سالگی از نمایشنامهی «سیندخت» در «کتابخانهی ملی ایران» رونمایی کرد.
ثبت نظر