close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مبارزی که خودسانسوری می‌کرد

۱۹ فروردین ۱۳۹۶
ادبیات و شما
خواندن در ۴ دقیقه
عکس: محمدصادق یارحمیدی
عکس: محمدصادق یارحمیدی


گفت‌وگو با مهدی موسوی
محمد تنگستانی 

ضرب‌المثل«زبان سرخ‌ سر سبز می‌دهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکته‌سنجی می‌دانند وعده‌ای آن را محافظه‌کاری و خودسانسوری تعریف می‌کنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیه‌کرده‌ایم   قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبه‌شونده‌ها پرسیده می‌شود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح می‌کنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبه‌هایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبه‌شونده‌ها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس می‌دهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعی‌شان را با شما به اشتراک می‌گذاریم و درصورتی‌که تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبه‌شونده‌ها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کرده‌ایم، معرفی نمی‌کنیم و علتش  برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز می‌توانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیت‌های ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. بیست‌وسومین نفری که با او گفت‌وگو کرده‌ایم مهدی موسوی است. آقای موسوی در تعریف خودسانسوری می‌گوید: «به نظر من خودسانسوری وقتی رخ می‌دهد که فرد به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه بر اثر فشارهای مکرر از بیرون، بخشی از ابرازهای وجودی خودش را حذف یا تعدیل می‌کند. این فشارها می‌تواند شامل نهادهای قدرت مثل حکومت، سنت، مذهب و... باشد که بر ابرازهای وجودی فرد، نظیر گفتار، نوشتار و عمل اثرگذار باشد.»

خود‌سانسوری را یک بداخلاقی فرهنگی تعریف می‌کنید یا محافظه‌کاری؟
ـ طبیعتا فردی مثل من که به نسبیت اخلاقی، معتقد است و یکی از نگرانی‌هایش از دست رفتن هویت‌های فردی در جوامع در حال تجربه مدرنیزاسیون است با خودسانسوری به شدت مخالف است و آن را یک معضل می‌داند که البته فردی که آن را مرتکب می‌شود آخرین مقصر و در واقع قربانی ماجراست.

پیش فرض ما این است که جامعه ایران جامعه‌ای خودسانسور است.گمان می‌کنید که این خود‌سانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ خودسانسوری از هر دو بخش ریشه می‌گیرد. هم فرهنگ تاریخی و ضمیرناخودآگاه جمعی ما، سرشار از دورویی‌ها و تعارفات و ترس‌هاست و هم فشار نظام‌های قدرت که مراکز امنیتی و سیاسی یکی از آنهاست.

قاعدتن تاکنون خود‌سانسوری داشته اید.تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوری‌هایتان را هم‌رسانی کنید؟
ـ بله متاسفانه من هم در زندگی‌ام بارها مرتکب  خودسانسوری شده‌ام. از انتشار اشعاری با حساسیت کمتر در محیط مجازی در زمان برگزاری دادگاه‌  تا بیان نکردن صریح بخشی از مشکلات و کثافت کاری‌های محیط روشنفکری، از ترس حملات لمپن‌های طرفدار طرف مقابل (و همچنین ترس سوءاستفاده  حکومت از این افشاگری‌ها) تا حذف بعضی از ابیات کتابم که مطمئن بودم توسط وزارت ارشاد حذف می‌شوند و بودن آنها به مجوز نگرفتن کل کتاب منجر خواهد شد. و فراتر از همه این خودسانسوری‌ها که در بخش هنری زندگی من به چشم می‌خورد، نوعی خودسانسوری در زندگی شخصی‌ام همیشه حکفرماست. یعنی بیان نکردن حماقت و رفتار زشت آدم‌ها در رویشان، دروغ‌ها و دورویی‌ها و خیانت‌ها را به روی دوستان نیاوردن، تن دادن به خواسته‌های نامعقولشان بر اثر تعارف و... تمام اینها یا از ترس تنهاتر شدن بوده یا ترس از درگیر شدن با حاشیه‌ها و آزارها. متاسفانه خود من هم به عنوان یک مبارز علیه خودسانسوری در روز بارها به آن تن می‌دهم.
 در حوزه شعر، می‌توانم شعر زیر را برایتان مثال بزنم، این شعری بود که در آن مرتکب به فعل «خودسانسوری» شدم. بند آخر این شعر را در جاهای مختلفی، به خاطر حساسیت‌های حکومت و حتی بخشی از مخاطبین، به اصطلاحات خیابانی (که تفاوت راوی و مولف را درک نمی‌کنند) به صورت «خوش به حال کبوترای سفید» منتشر کردم.

باز نشستی توو آخرین سیگار

با کتابات که اونور ِ تختن

مث یه گرگ پیر، غمگینی!

گوسفندا چقدر خوشبختن!

 

چیزایی هست که «تو» می‌فهمی

که به کابوس و عشق مرتبطه

بی صدا زوزه می‌کشی توو خودت

راستی ظاهرا تولدته!

 

توی تقویم یه علامت هست

روز پرداخت آخرین قبضه!

یه پلیس ایستاده اون پایین

رنگ خوابای ما هنوز سبزه

 

نسل ما رو فرشته‌ها کشتن

توو کتابای دینی و درسی

تو که می‌دونی آخرش هیچه

دیگه از هیچ چی نمی‌ترسی

 

رو لبت یه سرود غمگینه

توو چشات برق خشمه و الکل

نمی‌تونن تو رو بخوابونن

با دیازپام یا ترامادول

 

تو یه میدون توو غرب تهرانی

با یه رؤیای غیر قابل ذکر!

سهمت از روزگار ما اینه

فحش یک مشت لات و روشنفکر

 

از کجا اومدی؟ کجا می‌ری؟

کوچه‌هامون هنوز بن بستن

مطمئنّم یه روز می کُشنت

همینایی که عاشقت هستن!

 

کون لقّ کبوترای سفید

تو می‌میری اگه اسیر بشی

راستی ظاهرا تولدته

تا که یک سال دیگه پیر بشی...

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

وزارت ارشاد مجوزی که به حبیب نداد را به پسرش داد/ انتشار...

۱۹ فروردین ۱۳۹۶
خواندن در ۱ دقیقه
وزارت ارشاد مجوزی که به حبیب نداد را به پسرش داد/ انتشار اولین آلبوم احمدرضا