close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

چگونه با حجاب شدیم-چهارده

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
مهرانگیز کار
خواندن در ۷ دقیقه
چگونه با حجاب شدیم-چهارده

پیشگفتار

نسل های ما نتوانسته اند تجربه های خود را درباره چگونگی پذیرش حجاب اجباری بعد از انقلاب به نسل های بعدی منتقل کنند. انگیزه انتشار یک سلسله مقاله که در آن تاریخ و خاطره و مشاهدات در هم تنیده شده، جبران اهمالی است که ما مرتکب شده ایم و به سبب آن بسیاری از افراد نسل های جوان به خطا تصور می کنند زنان بی حجاب ایرانی، روزهای آغازین پیروزی انقلاب، یک شب خوابیدند و صبح که بیدار شدند بی چون و چرا و بلافاصله در اجرای فرمان رهبر انقلاب اسلامی حجاب اجباری را سر کردند. حال آن که روند پذیرش حجاب اجباری روندی پر تنش، پیچیده و پر ماجرا بوده و سیر تحولات آن را فقط در تهران نمی شود دنبال کرد. در سطح کشور زنان با ابراز نارضایتی از حجاب اجباری و تبعات آن مانند از دست دادن شغل، برآشفته شده و به هر شگردی برای رویاروئی با حاکمان وقت دست زده اند. نیروی بزرگ زنان شاغل در سطح کشور، همزمانی فرمان حجاب اجباری با از دست دادن بسیاری از حقوق کسب شده خود در عصر پهلوی ها را، این گونه داوری کردند که حجاب فقط یک تکه پارچه نیست و بلکه نشانه ای است روشن از سیاست های کلان حکومت اسلامی نسبت به ساز و کار زنان در این نظام ارزشی و ارتجاعی. تا یک روز پیش از این فرمان زنان بی حجاب و حتا بخشی از زنان با حجاب، به گونه ای دیگر می اندیشیدند.

                                               ***

در یک روند تاریخی شگفت انگیز، مادر شهید و همسر شهید بیش از شهید ارج و منزلت پیدا کردند. حکومت در دوران جنگ بیش از پیش به اهمیت نیروی زنان برای تثبیت و تحکیم خود پی برد. مادران شهدا در مرکز پروپاگاندهای سیاسی نشستند. پیاپی با آن ها مصاحبه می شد. مادران شهدا در این مصاحبه ها کشته شدن فرزندشان را بزرگ ترین مایه افتخار و خرسندی خود اعلام می کردند و می گفتند فرزندان شان فدای رهبر. می گفتند اگر دسته گلی را از دست داده اند ابدا ناراحت نیستند. از برخی مادران ایرانی ساده دل و به شدت متحجر و مذهبی برای لو دادن فرزندان شان که در دستجات سیاسی مخالف حکومت فعال بودند سوء استفاده شد. برخی شدند مفتش حکومت بر ضد فرزندان شان. هرچند تعداد آن ها از انگشتان دست تجاوز نمی کرد، ولی اشارتی بود بر خباثت حکومت نورسیده ای که از مادر، مفتش و جاسوس می ساخت. این خرافه را در آن ها تقویت می کرد که هرگاه فرزند ناخلف و مخالف با ولی فقیه را به نیروهای امنیتی ولی فقیه بسپارند، یک راست می روند به بهشت!  سادگی و معصومیت مردمی که به شدت مذهبی بودند و پیش از انقلاب ساعت ها سر سجاده می نشستند و تسبیح می انداختند، ابزاری شد در دست حکومت بی اخلاقی که آن ها را فراخواند تا شریک و همراهش در جنایات بشوند. مادری از این سنخ دینی را روبه روی دوربین تلویزیون دولتی نشاندند تا بر ضد فرزندانش گزارش بدهد و دیگر مادران را ترغیب به این رفتار کند. اسم این زن خانم "طریقه الاسلام" بود. وی در برابر دوربین ها به کرات می گفت: "من حتا جنازه فرزندم را از زندان تحویل نگرفتم. قدر این انقلاب و برادران پاسدار را بدانید. ضد انقلاب هر که هست، شوهر است، زن است، فرزند است، هرکسی هست فورا معرفی اش کنید." (روزنامه جمهوری اسلامی 5 /10 /1360 )

سال 1360 برای زنان سال شگفت انگیزی بود. شرکت های وابسته به دولت پی در پی اعلام می کردند که در قبال زنان بی حجاب تعهدی ندارند. ( روزنامه اطلاعات 16/9 /60 )  سمینار حجاب و تعالی زن در اهواز جنگ زده و زخم خورده تشکیل شد. قطعنامه ای صادر کردند و ضمن آن از دادگاه های انقلاب و دادستانی کل کشور خواستند با مسئله حجاب قاطع برخورد کنند. (کیهان شهرستان ها 10 /10/60 )  دادگاه مبارزه با منکرات بار دیگر نسبت به رعایت حجاب اسلامی در شرکت های خصوصی هشدار داد و مشخصات حجاب را در اختیار آن ها گذاشت. ( کیهان 9 /10 /60 ) این دادگاه به پرستاران زن اخطار کرد تا با عدم رعایت حجاب موجبات نارضایتی امت قهرمان پرور را فراهم نسازند و دست از اعمال وقیحانه بردارند.( کیهان 10 / 9 / 60)   منظور از اعمال وقیحانه، اصرار زنان پرستار کشور بر حفظ فرم لباس و کلاه سفید و زیبا و شرافتمندانه پرستاری بود.  در همین ایام حق استفاده از پیست اسکی هم برای زنانی که حجاب اسلامی نداشتند سلب شد.( بخش خبر تلویزیون 30 / 10 /60 )   چیزی نگذشت که ورود زنان بی حجاب به فرودگاه ها ممنوع اعلام شد. ( جمهوری اسلامی 16 /9 /60 )

این ها فقط نمونه های مختصری است از آن مقاومت دلیرانه و جانکاهی که زنان ایرانی حتا سه سال پس از فرمان ولی فقیه برحفظ  حجاب از خود نشان می دادند. تاکیدها، تهدیدها، اخراج ها، مجازات ها، همه و همه در شرایطی در جریان بود که هنوز قانون خاصی درباره مراعات حجاب اجباری از نهادهای قانون گذاری جدید کشور نگذشته بود. از طرفی نشانه های تاریخی به روشنی خبر می داد که زنان در برابر حکومتی که بی دریغ اعدام می کرد و در آن روزگارتعداد زنان اعدام شده کمتر از مردان اعدام شده نبود، در موضوع حجاب اجباری در مراکز شغلی دولتی و بخش خصوصی و در حوزه عمومی بدون مستند قانونی مداخله می کرد.  نیرو و بودجه هنگفتی صرف می شد تا فرمان اجرا نشده رهبر تا حدودی اجرائی بشود. افراد و گروه ها و رهبران میانه رو و افراطی انقلاب در محاسبات شان نسبت به زنان اشتباه کرده بودند و نمی خواستند خطا را گردن بگیرند. میانه روها که از گردونه بیرون افتاده بودند، هرچند در جای دولت موقت و اعضائی از شورای انقلاب، بر ضد مصوبات زن ستیز آن روزی رای داده بودند.

پیش نویس قانون خطرناک و ترسناک قانون مجازات اسلامی توسط  فقیهان حکومتی دست به دست می شد، ولی هنوز از تصویب نهائی نگذشته بود. در مورد برخورد با زنان بی حجاب قانونی در دست نبود. سرانجام به یک اقدام جبرانی دست زدند. قانون بازسازی نیروی انسانی را در تاریخ 19 /7 /1360 از تصویب گذراندند و در بند 6 از این قانون تاکید شد که "عدم رعایت حجاب اسلامی" در رده خطاهای انصباطی کارمندان دولت است.

از آن پس می توانستند با فراغت بیشتری زنان را در صورت تخلف به استناد بند 6 قانون مورد اشاره اخراج یا به قول خودشان پاکسازی کنند. ولی هنوز این همان نبود که فقیهان حاکم در طلبش بودند.

روزی از روزهای تیره و تار تهران انقلاب زده از میدان ونک می گذشتم تا وارد یکی از مجتمع های قضائی بشوم. انبوه جمعیتی را پیش رو دیدم. نمی دانستم چه خبر است. از لا به لای جمعیت که رد می شدم، ناگهان دیدم مردی شلاق به دست انسانی را که در ملافه پیچیده اند دارد شلاق می زند. خوب که نگاه کردم دیدم پای زنی که ناخن هایش رنگ خورده بود و لاک خوش رنگی روی آن نشسته بود، از زیر ملافه بیرون است. به عمد ساکنان نزدیک به بالای شهر تهران را با برگزاری این رفتار حیوانی آشنا می کردند و در پرده به آن ها یادآور می شدند که از دشمنان خود بترسند و فقط خاموش نگاه کنند و بگذرند. شگفتا مجتمع قضائی که چند قدم با این توحش و قانون شکنی فاصله داشت واکنشی نسبت به آن ابراز نکرد و ندیدم قوه قضائیه اسلامی وارد این دادگاه های خیابانی و مجازات های خیابانی بشود.

پیام های مادران شهدا کم اثر شد و به تدریج این مادران به ذات مادرانه شان بازگشتند و ناله و نفرین ها به گوش مدیران جنگ و مدافعان ادامه جنگ رسید، وصیت نامه ها با هدف تثبیت حجاب با پوشش جنگی، به صورت کاملا رسمی و مانند یک امریه انتشار یافت. شورای مرکزی انجمن های اسلامی یک اخطار کوتاه را این گونه منتشر کرد:

"خواهرم،

سیاهی چادر تو کوبنده تر از سرخی خون من است.

رعایت حجاب اسلامی الزامی است. در غیر این صورت با عکس العمل شدید مردم رو به رو خواهد شد."

کسی نفهمید اگر مردم تا به آن درجه به حجاب اجباری علاقه داشتند، چرا با وجود سه سال نافرمانی مدنی زنان، به یاری حکومت نشتافتند و تازه سه سال پس از صدور فرمان، پس از مدت ها که از جنگ می گذشت، بی حجاب ها را از مردم ترساندند. کدام مردم؟  مردمی که زمان شاه بسیار دین دار بودند و به دیگران آزار نمی رساندند یا به دنبالچه های نواب صفوی که دوربه دست شان افتاده بود؟

هرچه بود تازه در نیمه دوم سال 1360 حجاب به قدرت شهید که میرزا بنویس های بنیاد شهید از قول شان وصیت نامه نوشته و آن ها را پیش از اعزام به جبهه به امضای آن ها رسانده بودند توسط شورای مرکزی انجمن های اسلامی تثبیت شد.

ادامه دارد

چگونه با حجاب شدیم- سیزده

چگونه با حجاب شدیم- پایان

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

تائید صلاحیت همه زنان کاندیدای روستای سرحدی

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
خواندن در ۲ دقیقه
تائید صلاحیت همه زنان کاندیدای روستای سرحدی