close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

سرکوب اندیشه از کتاب‌های درسی شروع شد

۳۱ خرداد ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۴ دقیقه
سرکوب اندیشه از کتاب‌های درسی شروع شد

سرکوب اندیشه از کتاب‌های درسی شروع شد

بخش دوم

محمد تنگستانی

 در اولین بخش از این گفت‌و‌گو، «آرمین» از دو دسته بودن شاعران و نویسندگان در انقلاب سال ۱۳۵۷ گفت و در خصوص فعالیتش در اعتراضات دی‌ماه سال 1396 ادامه داد: «هنرمندان منطقه ما هم به همین شکل انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده و طبق روال سابق فعالیت می‌کردند تا مبادا مجوز‌ فعالیت‌شان باطل شود. نه هنرمندان منطقه ما بلکه هنرمندان نام‎دار و شناخته شده در هیچ‌کجای کشور از این خیزش حمایت نکردند.

من و چند تن از دوستان نویسنده‌ام یک کانال تلگرامی داشتیم که در آن نقد‌ها و مقالاتمان را منتشر می‌کردیم. در بحبوحه اعتراضات دی ماه، جدا از فعالیت در شبکه‌های اجتماعی، به خیابان‌ها رفتیم که همین رفتن و مشارکت در قیام مردم، پرونده قضایی ما را سنگین تر کرد. یکی از دوستان‏مان بازداشت و به دادگاه احضار شد، یکی دیگر را تهدید کردند که هرگونه فعالیتی را کنار بگذارد و من هم که محصل بودم، در مدرسه تحت ارعاب افرادی ناشناسی قرار گرفتم که دیگر از این چیز‌ها ننویسم و آینده‌ام را تباه نکنم.»

در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو را می‌خوانید:

هر منطقه با توجه به آب و هوا، زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را می‌سازد که خرده فرهنگ تعریف می‌شود و خرده فرهنگ‌ها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل می‌دهند. در چهار دهه گذشته، سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یک‌دست‌سازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایده‌ئولوژی‌های حکومتی و مذهبی بوده است. گمان می‌کنید این تلاش‌ها به نتیجه رسیده و موفق شده‌اند؟

ـ جمهوری اسلامی سرکوب اندیشه را از همان دوران ابتدایی به دست‌گیری قدرت در برنامه خود داشته است. کل کتاب‌های آموزشی، حتی شعرهای منتشر شده در کتاب‌های درسی در جهت سامان‏دهی تفکرات ایدئولوژیک و فاشیستی جمهوری اسلامی بوده است. ۴۰ سال است که یک سری اشعار کهنه و پوسیده را با تفسیر‌های معین و از پیش تعیین شده روبه روی دانش‌آموزان و  دانشجویان می‌گذارند و می‌گویند حفظ کن. بدتر از آن این که مجال نقد و بررسی برای دانش آموزان وجود نداردش  و دانشجویان باید یک سری نتیجه‌گیری‌های ایدئولوژیک و از پیش تعیین شده را یاد بگیرند تا بتوانند نمره قبولی دریافت کنند. قصد ندارم بگویم اشعار کلاسیک شاعرانی مانند حافظ و فردوسی و مولوی ضعیف هستند اما یک بیت از شاعران و نویسندگان مدرن و پست مدرن در کتاب‌های ادبیات وجود ندارد.

 

یک نوشته به نام «اعتراف» از آرمین:

با تمامِ انزجارى كه از واژه دين و قباى مذهب دارم، دلم يك كليساى كوچك و تاريك، به مه نشسته در اعماقِ بى‌مبالاتِ يك جنگل كهن، يك كشيشِ الكن و يك تلخانوشِ مردافكن می‌خواهد؛ جايى كه فارغ از اضافاتِ دنيا بتوانم مستى را سياه شوم و هرآن چه تا به حال به خوردم داده‌اند را بالا بياورم. هنگامى كه خويشِ گم‌شده و تنهايم را مابينِ جنگلى باران خورده و مه گرفته يافتم، پژواكِ ناقوسِ كم صدايى از دوردستِ درختان مرا به خويش بخواند و گام كه برمی‌دارم، كليسايى با معمارى گوتيك، افقِ ديدگانم را دست بگيرد. وارد شوم، بى اراده و لس بر روى يكى از صندلى‌هاى شيارِ ميانىِ سالن بنشينم. بازدمِ به شماره افتاده‌ام در سرسرا بپيچد. مادامي كه سر بالا می‌آورم، كشيشى كهن‎سال و ملبس به تن پوشِ كاتوليك، دستى بر شانه‌ام بگذارد و من با تمامِ سنگينىِ تنفرم از واژه مذهب، نگاهش كنم. يك بطرى خنكِ آبجو تعارفم كند و من ديوانه وار و يك نفس، خنكاىِ تلخى‌اش را سر بكشم و با سر آستينم، نجاستِ دل‎چسبش را از دورِ دهانم پاك كنم. نفسم كه بالا آمد، زبانِ اعتراف باز كنم و رنج‌ها و زخم‌هايم را كه هم‎چون خارهاىِ گلِ سرخى يادگار از گلستانِ زندگى در قلبم نشسته‌اند را بيرون بكشم.

مادامی‎كه باران بر بسترِ سقفِ كليسا در خيالم هم‌خوابگى می‌كند، از عشقم براى كشيش قصه ساز كنم؛ از انزجارم از هر آن چه بوى مذهب و قواره روحانيت می‌دهد؛ از پلشتىِ دروغ، از نفرتِ سرسختم از اجتماع؛ از كبوترِ شكسته بالِ آرزوها و بلند پروازى‌هايم...

غريو و ناله‌ام پاره كند عفتِ به خون نشسته كليسا را ....

و براى دومين بار، تلخانوشم را يك نفس به كام بكشم ....

كشيش، از درونِ قباىِ دست و پا بسته‌اش، سيگارى درآورد و به سمتم بگيرد. برمی‌دارم و دست به دامانِ جعبه كبريتى در جيبم می‌شوم كه نمور و خيس شده از امتدادِ پرسه زدن‌هايم. سيگار را می‌گيرانم و اولين كام را....

واژه گانى براى گفتن دارم كه مسيحِ مصلوب را به اشك گسيل خواهد كرد.

زبان از گذشته‌ام باز كنم كه چه‎گونه گذشت و از اكنونم كه دمار از اكنونم در آورده ...

تنفرى بدرقه ارواحِ گذشتان كنم و لعنتى پيشكش به بازماندگان....

آن قدر بگويم و بسرايم و به فرياد بنشينم و بنوشم تا همه چيز مه آلود شود. كشيشِ الكن از ديدگانم بگريزد و تنهايى‌ام در سرسرا بماند و مسيحِ هنوز مصلوبِ روبه رويم...

تلخانوش به دست، به سراقش بروم و نيمه سيگارِ افروخته‌ام را كنجِ لبانش بنشانم. به يادِ جامِ آخرى كه نوشيد، خيسش كنم از طراوتِ مشربه دستم... شايد او هم دردهايى براى اعتراف داشته باشد...

اعتراف كن!!!

- من از همه تان متنفرم ....

بخش اول را اینجا بخوانید.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

آرمین؛ ما شدیدا اخته شده‌ایم

۳۱ خرداد ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۵ دقیقه
آرمین؛ ما شدیدا اخته شده‌ایم