مریم دهکردی
دیروز در ایران «روز پزشک» بود. یکی از کاربران پزشک «ایرانوایر» با ارسال یادداشتی به این مناسبت به یادآوری بزنگاههای تاریخی پرداخت که در آن پزشکان زیادی فارغ از عقیده و مرام و مذهب به فداکاری پرداخته بودند. بزنگاههای حساس و تاریخی همچون جنگ و روزهایی مثل امروز که سیطره کرونا در جهان توان از جامعه پزشکی و کادر درمان، بیش از هر گروه دیگری، گرفته است.
دکتر موسوی در بخشی از این یادداشت به ذکر خاطرهای پرداخته است که در روزهای اوج جنگ ایران و عراق رخ میدهد. روزگاری که آبادان در محاصره ارتش عراق بود و هر لحظه بیم سقوط آن میرفت، او به همراه تعدادی از دوستان دیگرش که همگی امروز از جراحان برجسته و نامآشنای ایران زمیناند، به یاری اهالی منطقه و رزمندگان زخمی شتافته بودند.
دکتر «هاشم موسوی» متولد پنجم اسفند ۱۳۲۶ است؛ زادهشده در خانوادهای کارمندی در محله سرچشمه شهر گرگان. او علیرغم گرفتن پذیرش رشته پزشکی در «دانشگاه کیل آلمان»، در کنکور پزشکی ایران شرکت کرد و دوره پزشکی عمومی را در «دانشگاه تبریز» گذراند. او به ایرانوایر میگوید: «دانشگاه تبریز تقریبا یک دانشگاه کارگری بود، به همین دلیل در جریانات سیاسی آن زمان مشارکت فعال داشت و اساتید آن هم از مبارزان سیاسی ایران بودند. شرایط خود شهر تبریز هم مضاف بر علت شد تا ما به عنوان دانشجویان جوان آن روزگار با مسائل سیاسی زمانه خود بیگانه نمانیم.»
دکتر موسوی پزشکی است که جراحی «هاشمیرفسنجانی» در ترور ناکامی که داشته، به دست او انجام شده، اما پس از آن مورد غضب و بیمهری قرار گرفته است: «خواستههای ما فراتر از چیزی بود که در انقلاب رخ داد. برای همین جنبش رزیدنتی و پرستاران بعد از انقلاب همچنان ادامه داشت و خیلی قوی بود. بعد از جراحی رفسنجانی توسط من، طی حکمی از بیمارستان اخراج و از اولین دانشجویان ستارهدار شدم که با ادامه تحصیلم در رشته فوق تخصص جراحی کودک در دهه شصت مخالفت شد.»
او میگوید: «هدفم از نوشتن این یادداشت و ذکر نام و یاد عزیزانی که در این مطلب از آنها نام برده شده، این است که بگویم ما با عقاید مختلف در کنار هم بودیم. رویکردهایمان متفاوت بود، اما پای سرزمین و جان هموطن در میان بود، برای همین بیتوجه به مصائب در صحنه بودیم؛ کنار هم و پابهپای هم.»
او در بخشی از این یادداشت آورده است: « تازه هوا آفتاب زده بود كه ديديم دو تا هواپيما در آسمان ظاهر شدند. نمیدانستيم عراقیاند يا ايرانی. به منصور گفتم اگر دفعه بعد بيان، يعنی ما رو میزنن. صداشون رو شنیدی معطل نكن، بپر تو آب از لنج دور شيم. آن موقع نمیدانستم تو آب هم از دست كوسهها نفله میشيم. چند ساعت كه رفتيم، ديديم عراقیها توپ میزنند. ناخدا آهسته كرد اما توپها ادامه داشتند.»
دکتر موسوی درباره این سفر میگوید: «وضعیت خیلی وخیم بود. من در یادداشتم به اختصار نوشتم، اما آنجا زنان و مردانی را دیدم که سلحشورانه در بیمارستان خدمت میکنند؛ کسانی که ترس اصلا در دلشان راه نداشت. آنها اما الآن کجا هستند؟ هیچ نامی ازشان نیست...»
دکتر هاشم موسوی به رغم همه دشواریهایی که به واسطه عقیده متفاوت در سالهای گذشته بر سر راهش وجود داشته، لحظهای دست از تلاش نکشیده است. میگوید: «نگذاشتند فوق تخصص بگیرم، اما من به آلمان رفتم. دورههای پیشرفته و تخصصی در درمان سرطان پستان گذراندم. در گرگان یک بیمارستان خصوصی هشتاد تختخوابی خیلی پیشرفته تاسیس کردم -گرچه بهدلیل سابقه سیاسی و زندان در دهه ۶۰ برای دریافت مجوز این بیمارستان هم خیلی آزار دیدم- اما همه تلاشم را کردهام که رسالتم را درست انجام بدهم. الآن به سرطان پروستات مبتلا هستم و بیشتر وقتم را به نوشتن خاطراتم میگذرانم. رویدادهای پیش از انقلاب، پس از آن و امروز باید ثبت شوند تا آیندگان بدانند چه بر ما مردم گذشته است.»
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر