close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

ساز و آواز پیاده روهای پایتخت

۱۰ آبان ۱۳۹۲
بلاگ تهران
خواندن در ۵ دقیقه
ساز و آواز پیاده روهای پایتخت
ساز و آواز پیاده روهای پایتخت

اولین‌بار روزهای نزدیک به عید ۹۲ بود. توی میدان تجریش که دم‌دمای عید جان می‌دهد برای پرسه‌زنی و بازی‌بازی با حس‌های دم سال نو. گوشه‌ی میدان تجریش یک گروه نوازنده‌ی جوان مشغول نواختن بودند. نه از این نوازنده‌هایی که آکاردئون دست می‌گیرند یا مثلاً یک سنتور می‌گذارند جلوی‌شان و آهنگ‌های قدیمی ایرانی می‌زنند. از آن گروه‌های شسته‌رفته‌ای که معلوم بود حسابی تمرین کرده‌اند و هماهنگ هستند. با سازهای حرفه‌ای، آهنگ‌های شاد دم عیدی و صدای خوب. جمعیت زیادی دورشان بود. خیلی‌ها هم مشغول فیلم گرفتن با دوربین. جعبه‌ی گیتار یکی از نوازنده‌ها هم روی زمین بود برای پول جمع کردن، یا بهتر است بگویم پول جمع شدن! که اتفاقاً پول کمی هم تویش جمع نشده بود. اسکناس‌های هزاری و بیشتر دوهزاری و چندتایی هم پانصدتومانی.

بعد از آن روز باز هم نزدیک میدان تجریش از این نوازنده‌ها و گروه‌ها دیدم. یک‌بار دیگر که پیاده ولیعصر را گز می‌کردم سمت تجریش، قبل از میدان و نزدیک به شیرینی لادن یک گروه درست و حسابی دیگر نشسته بود به موزیکال کردن عصر بهاری مردم. با دل راحت نشستم روی نیمکت‌های سیمانی پیاده‌رو و به موسیقی خوب‌شان گوش کردم. 

می‌گویند اگر یک ماشین خاصی را امروز بخرید، از فردا می‌بینید که تعداد آن ماشین در شهر زیاد شده. انگار همه تصمیم گرفته باشند با هم سوار یک ماشین بشوند. می‌گویند این اتفاق چیز تازه‌ای نیست. آن ماشین‌ها قبلاً هم توی خیابان بوده‌اند و شما نمی‌دیدی‌شان. حالا آیا زیاد شدن نوازنده‌های حرفه‌ای شهر توی خیابان‌ها تازه است یا تازه به چشم من آمده؟ 

هرچه فکر می‌کنم می‌بینم قبلاً همچین چیزی مرسوم نبوده. تا بوده آدم‌های مشکل‌دار و نیازمند گوشه‌ی خیابان‌های تهران نشسته‌اند یا راه رفته‌اند و ساز زده‌اند و سلطان قلب‌ها خوانده‌اند. فقط هم سلطان قلب‌ها. این‌طور نبوده که قبلاً از خیابان ولیعصر رد بشوی و ببینی یک گروه جاز زیرزمینی نشسته‌اند و مشغول ساز زدن هستند، آن هم حرفه‌ای. قبلاً اگر آکاردئون و سنتور و ویولن و این اواخر گیتار بوده توی خیابان و پشت چراغ‌قرمزها، الان سازهای متنوع‌تری را می‌بینی که از این ور و آن ور در پیاده‌روها و کنج خیابان‌ها صدای‌شان بلند می‌شود. تازه تنوع فقط به چند تا ساز که منحصر نشده. حالا پای دخترهای نوازنده هم به خیابان‌ها باز شده. دوست‌هایم تعریف می‌کنند که بارها و بارها در پیاده‌روهای ولیعصر  دخترهای نوازنده‌ای را دیده‌اند که سه‌تار و تار و گیتار و سنتور می‌زده‌اند و بعد از کمی نواختن و پول جمع شدن می‌رفته‌اند جای دیگری. دخترهای همراه با گروه‌ها را خودم هم دیده‌ام در خیابان. خیلی‌های‌شان انگار که مدیر گروه باشند وقت نواختن بچه‌ها حواس‌شان به همه‌چیز حاشیه هست. تازه اگر گروه از آن‌هایی باشد که حسابی تجهیزات دارند و باطری‌های فشرده‌ی سیار و اسپیکرهای خیلی قوی به سازهای‌شان وصل می‌کنند که هیچ بعید نیست چشم بگردانید و ببینید کنار یکی از همین گروه‌ها و چسبیده به همین تجهیزات قابل حمل حرفه‌ای، دخترهای جوانی هم نشسته‌اند که شِیکر دست‌شان گرفته‌اند و با گروه همراهی می‌کنند.

چند وقت پیش داشتم خیابان ونک را پیاده طی می‌کردم. توی عوالم خودم غرق بودم و فکر می‌کردم آیا ساعت هشت شب گشت‌ارشادهای میدان ونک باز هم هستند؟ آیا ساعت هشت شب توالت‌های عمومی میدان ونک باز هستند یا درشان را قفل زده‌اند؟ همین‌طور توی همین فکرها کم‌کم صدای موسیقی به گوشم رسید. به سمت میدان می‌رفتم و صدا بیشتر می‌شد. رسیدم دم پاساژ آسمان و دیدم گوشه‌ی پیاده‌رو چند نفر ایستاده‌اند به ساز زدن. کاخن و ساکسیفون و گیتار و سازدهنی. هماهنگ و کارشده قطعات پرانرژی می‌زدند. گمانم تازه مستقر شده بودند، چون جمعیت زیادی دورشان نبود وقتی که من رسیدم. ولی کم‌کم شنونده‌های مشتاق بیشتر شدند. آدم‌ها از گروه‌های مختلف سنی ایستاده بودند گوشه‌ی پیاده‌رو و ساز زدن گروه را تماشا می‌کردند. کیس گیتار جلوی پای‌شان روی زمین بود و جز چند تا دو هزاری چیز دیگری تویش نبود. قطعه که تمام شد آدم‌های توی پیاده‌رو خیلی شل دست زدند. یک عده راهشان را کشیدند و رفتند. یک عده پول‌ انداختند توی جعبه‌ی ساز و رفتند. دست‌ها اما شل بود که یکی از خانم‌های تماشاچی با تشر به دیگران گفت: «به این قشنگی آهنگ می‌زنن و شماها لذت می‌برین حداقل تشویق‌شون کنین» جمع تلنگر را گرفت و لابه‌لای شروع شدن قطعه‌ی بعدی صدای کف زدن آدم‌هایی که هنوز ایستاده بودند شنیده شد. راهم را گرفتم و رفتم. فکر می‌کردم چه‌قدر تصویر پسری نشسته روی کاخن توی پیاده‌روی خیابان ونک تصویر جالب و تازه‌ای است. چه‌قدر همین سازها و همین موسیقی‌ها می‌تواند صدای شهر را عوض کند. قیافه‌ی مردم توی پیاده‌رو را سرحال کند. یا هرچیزی و هرکاری که از دست موسیقی خوب بر می‌آید برای زنده کردن روح آدم‌ها. راهم را گرفتم و هنوز صدای موسیقی آن چند نفر را می‌شنیدم که صدای سنتور از دور به گوشم رسید. چند دقیقه بیشتر وقت لازم نبود برای رسیدن به نقطه‌ی تاریک پیاده‌رو  و دیدن مرد نابینایی که نشسته بود پشت سنتورش و با عینک آفتابی توی شب ساز می‌زد و آواز محلی می‌خواند. رد شدم.

خیابان ولیعصر را به سمت شمال راه افتادم. گشت ارشاد توی خیابان بود و مجبور شدم از ترس احتمال گیر افتادن میدان را یک دور بیهوده بزنم که فقط از جلوی ون‌ها و زن‌های چادری‌اش رد نشوم. قبل از میرداماد و درست جلوی فروشگاه اکسیر پسری نشسته بود لبه‌ی پنجره‌ی فروشگاه و گیتار می‌زد. فکر کردم نه... حتماً این نوازنده‌های خیابانی قبلاً توی پیاده‌روها نبودند. قبلاً از خیابان‌های شلوغ و میدان‌های شلوغ شهر صدای موسیقی حرفه‌ای نمی‌آمد. هرچه بود همان نوازنده‌های دوره‌گرد و محتاج بود که با ظاهر ژنده و گاهی متن‌های روضه‌وار در خیابان‌ها می‌چرخیدند. این جوان‌ها لباس مد روز تن‌شان است. مد روز که هیچ، بعضی‌شان تیپ‌های آنچنانی هم می‌زنند و قشنگ معلوم است که با دوست‌دخترها و پارتنرهای‌شان جمع شده‌اند تا در حضور رهگذران سازشان را بزنند و پولی هم جمع بشود و احتمالا بروند پی شب‌زنده‌داری‌شان. و فکر می‌کنم... فقط فکر می‌کنم که موسیقی نواختن برای مردم برای‌شان اولویت بیشتری دارد تا پول در آوردن. و چه‌قدر چهره‌ی شهر با این سازهای غیرخیابانی و با این دخترها و پسرهای نوازنده قشنگ‌تر است. و چه‌قدر تهران صدای بهتر و متفاوت‌تر و متنوع‌تری دارد این روزها؛ از ترانه‌های راجر واترز گرفته تا دونوازی گیتار برقی با دف تا رفت و برگشت پرشتاب حرفه‌ای آرشه روی ویلون و تا...

ساز و آواز پیاده روهای پایتخت

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر