close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

به من سکس الهام می‌شود!

۲۳ اسفند ۱۳۹۲
محمود وایر
خواندن در ۴ دقیقه
به من سکس الهام می‌شود!
به من سکس الهام می‌شود!

بسیاری چیزها بر نگارنده معلوم نیست؛ یکی‌اش اینکه وب‌سایت ایران‌وایر چه اصراری دارد که با پورنوگرافی و مطالب سکسی مشتری و مخاطب جذب کند؟ البته نگارنده خودش به چشم خودش پورنوگرافی در ایران‌وایر ندیده است اما از بحث‌ها و نقدهایی که دراین‌باره درگرفته به این حقیقت پی برده است. بالاخره همانطور که از قدیم گفته‌اند تا نباشد چیزکی منتقدان و صاحب‌نظران و علمای فن و مراجع تقلید نگویند چیزها. (بله؛ اگر نمی‌دانستید بدانید که در عالم هنر و رسانه و ادبیات و نقد هم مراجع تقلید بزرگواری داریم: خوب است... بد است... جایز نیست... اینطور نباشد... آنطور باشد...!)

برای نگارنده البته آنچه جای نگرانی دارد این نیست که مسئولان ایران‌وایر چرا از این راه کسب کلیک و لابد درآمد می‌کنند و منتقدان در این‌باره چه می‌گویند، این است که اگر این شتر در خانه‌ی او بخوابد و سردبیر ایران‌وایر تکلیف فرماید که به اندازه کافی پورنوگرافی و سکسی‌جات در این وبلاگ تولید شود که از دیگران عقب نماند چه خاکی به سر بریزد؟ اول ذهنم رفت سراغ عکس. اما مگر در وانفسا عکس خوبی که قبلا کار نشده پیدا می‌شود؟ خواستم از خودم عکس بگیرم دید قبلا این کار با محصولات مشابه انجام شده و نتیجه ظاهرا چندان دلچسب نبوده.

 

به من سکس الهام می‌شود!

 

عکس از مناطق هیجان‌انگیز تهران، مثلا لباس زیر فروشی‌های زنانه، هم نیازمند امکان حضور در داخل کشور است که فعلا مقدور نیست. خارجه هم کی می‌گذارد شما بروید از خانمی با سینه بند سبز در داخل اتاق پرو یک فروشگاه لباس زیر عکس بگیرید؟ (چنین امکاناتی فقط در ایران در اختیار بعضی عکاسان است!)

در تهیه گزارش از موضوعات هیجان‌انگیز، مثل زن و شوهرهایی که به‌ همدیگر خیانت می‌کنند و با اسم «نگین»، «زن میانسال»، «رضا»، «مادر دو فرزند»، «شاغل در بازار تهران»... با بعضی خبرنگاران مصاحبه می‌کنند نیز کمبود امکانات شدید وجود دارد. از جمله مجلاتی مثل زن روز و اطلاعات هفتگی دهه 40 و 50 که ماجراهایی بر اساس "یک زندگی واقعی" داشته باشند و دست آدم صاحب ذوق و تخیل را در گزارش‌نویسی دست اول از «زیر پوست طبقه متوسط ایران» باز بگذارند!

حتی تهیه و تولید فیلم پرکلیک هم که این روزها فقط به یک موبایل نیاز دارد چندان راحت نیست. شما فکر می‌کنید دخالت در فیلم و مالتی مدیا و مستندسازی که حوزه استحفاظی علا محسنی در ایران‌وایر است به همین سادگی‌هاست؟

 

حتی نمی‌شود جک‌های سکسی و جنسیتی هم در این صفحه نوشت. همین کم مانده فیمینیست‌های ایرانی که حتی اخیرا نفس رادیکال بودن را هم ارزشمند می دانند پیکسل‌های این سایت را به توبره بکشند.

از سوی دیگر، و البته مطابق قوانین کار، روزنامه‌نگار کارگری‌ست که برای کارفرما -که همان مدیر رسانه باشد- کار می‌کند. کاری که می‌تواند مثل طنزنویسی برای روزنامه‌ها و وب‌سایت‌ها در حکم فعلگی روزمزد باشد: پرداخت به ازای کار انجام شده، بدون هیچ‌گونه مزایایی از قبیل بیمه و قرارداد رسمی، بعلاوه توقف کار هر زمان که کارفرما دلش بخواهد.

 

به این ترتیب نگارنده در وضعیت سختی قرار گرفت و دست به دعا برداشت. حاصل آن بود که در خواب به وی الهام شد که وردی بخواند، شرح احوال این روزهای خود را خطاب به مدیریت عظمای ایران‌وایر بنویسد و به موتورهای جستجو متوسل شود تا حاجت‌روا شود. اینکه انتشار چنین متنی از چه راهی می‌تواند بر پرکلیک کردن این صفحه داشته باشد بر نگارنده‌اش هم پوشیده است:

 

مازیار عزیز

امیدوارم خوب و خوش باشی و کسالتی نداشته باشی. آیا به لندن برگشتید یا هنوز در ساسکس هستید؟ اگر آقای گلستان را دیدید سلام برسانید. ایشان به تنهایی در عالم هنر از حاصل هر جمع و ضربدری از دیگران بیشترند. دهانی که جز به مدح ایشان باز شود لال و نام صاحبش از کون و مکان محو باد.

بگذریم. وضعیت سایت چطور است؟ گوگل آنالیتیک چه می‌گوید؟ هر چند که همچنان معتقدم باید این آمارها را رها کرد. با قول شاعر:

آب کم جو تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

اگر از احوال من بپرسی بد نیستم اما مثل یک کدو به تنبلی دچارم. دوست دارم جایی خلوت چادری بزنم و دور از همه باشم. در عوض امتحانات نزدیک است اما هنوز لایش را باز نکرده‌ام. البته چیزهایی بلدم اما واقعا در حدی نیستند که خودم را ارضا کنند. آدم که فقط برای نمره درس نمی‌خواند. احساس می‌کنم کرخت و لخت شده‌ام. کسی درکم نمی‌کند...

سینه‌ خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

البته به جای اشتیاق باید بگویم بی‌حوصلگی اما اگر عوض می‌کردم می‌شد مصداقِ چون قافیه تنگ آید...!

این روزها فقط می‌نشینم فیلمهای کلاسیک می‌بینم. همین پریشب آخرین فیلم از آثار آکیرو کروساوا را هم دیدم (البته نسخه بی سانسور و قیچی نشده‌اش را). بعدش شب‌ تا صبح خواب مردانی ژنده‌پوش را دیدم که با شمشیرهای درازشان می‌خواستند سر من را ببرند! راستی تا یادم نرفته آن فایل زیرنویس اتوبوسی به نام هوس را برایم بفرست.

 

قربانت

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

تهران "شهر آزار" برای زنان

۲۲ اسفند ۱۳۹۲
بلاگ تهران
خواندن در ۷ دقیقه
تهران "شهر آزار" برای زنان