شایا گلدوست
«با هر دو اندام جنسی منتسب به زنانه و مردانه به دنیا آمدم. کلیتوریس من از اندازه معمول بزرگتر بود، به شکلی که شباهت به اندام جنسی منتسب به مردانه داشت اما کوچک به نظر میرسید. با وجودی که با واژن و کلیتوریس به دنیا آمدهام اما کروموزومهایم XY بودند؛ کروموزومهایی که به جنس مرد نسبت داده میشوند.»
«ملیکا امینا» خود را یک فرد «اینترسکس» یا «میانجنسی» معرفی میکند. اینترسکس یا میان جنسی به افرادی گفته میشود که اندام جنسی، کروموزومها و یا هورمونها و یا ویژگیهای ثانویه جنسی آنها با معیارهای دوگانه جنسی زن و مرد مطابقت ندارند. در زبان فارسی در بسیاری از مواقع از کلمه «دوجنسه» برای اشاره به افراد اینترسکس استفاده میشود که توهینآمیز و اشتباه است.
به زبان سادهتر، نوزادی متولد میشود که اندام جنسی او با ویژگیها و صفات بیولوژیکی که از نظر علم پزشکی برای جنس زن و مرد تعریف میشود، همخوانی ندارد و متفاوت است. این تفاوتها میتوانند آشکار و از بدو تولد در ظاهر اندام جنسی قابل مشاهده باشند یا این که نهفته و به اندامهای جنسی داخلی، کروموزومها و هورمونهای فرد مربوط باشند و در سالهای بعد و با بالا رفتن سن بروز کنند. ممکن هم هرگز علایمی نداشته باشند و فرد بدون این که بداند، تا پایان عمر با این تفاوتها زندگی کند؛ به عنوان مثال، نوزادی با اندام جنسی منتسب به زنانه متولد میشود اما درون بدن خود بخشهایی از اندام جنسی منتسب به مردان را نیز دارد و یا برعکس، نوزادی که با اندام جنسی منتسب به مردانه متولد شده است اما بخشهایی از اندام جنسی منتسب به زنانه را به صورت نهفته دارد. یا حتی نوزادی متولد میشود که ظاهر اندام جنسی او ترکیبی از هر دو اندام جنسی منتسب به مردانه و زنانه است و این مساله به وضوح قابل مشاهده است.
ملیکا روزهای کودکی خود را بسیار خوب به یاد میآورد: «به خاطر دارم که از دوران کودکی مدام به دکترهای مختلف مراجعه میکردیم. پدر و مادرم مرا پیش دکترهای مختلف میبردند تا دلیل این تفاوت را پیدا کنند. آنقدر که دکترها بدن و اندام جنسیام را معاینه میکردند، این موضوع برایم تبدیل به بخشی از زندگیام شده بود. با وجودی که بسیار آزار دهنده بود اما میدانستم که مدام میبایست به دکتر مراجعه کنیم و آنها نیز به بخشهای خصوصی بدنم دست میزنند. آزاردهندهتر از این، نگاه متعجب پدر و مادر و دکترها در زمان معاینه بود. میدانستم که این اتفاق برای همه افراد نمیافتد؛ مثلا برادرم مدام به دکتر مراجعه نمیکند. به همین دلیل احساس تفاوت میکردم اما از علت آن سر در نمیآوردم.»
در مواردی، این تفاوتها در سالهای ابتدایی زندگی فرد به هیچ عنوان قابل مشاهده نیستند و با بالا رفتن سن و مخصوصا در دوران بلوغ با نشانههایی خود را نشان میدهند که دلیلشان میتواند تفاوت در هورمونهای جنسی و یا کروموزومهای فرد باشد.
ملیکا میگوید: «از حدود پنج یا شش سالگی دکتر برایم هورمون تجویز کرده بود؛ هورمونهایی که منتسب به مردانهاند. البته آن موقع در آن سن نمیدانستم که چرا باید این داروها را مصرف و درد این تزریقها را تحمل کنم اما گویی پزشکان و خانوادهام تصمیم گرفته بودند که از من یک مرد به اصطلاح ایدهآل بسازند. این هورمونها در سالهای آینده تاثیرات منفی خود را بر روی صدا و با رشد موهای زائد بدنم نشان دادند.»
با وجودی که او تمایلات مردانه و زنانه را به صورت مشترک در خود احساس میکرد اما عقیده دارد که این کلیشههای نسبت داده شده به زنان و مردان بیمعنا و تعاریف اشتباهی هستند که در ذهن ما جای گرفتهاند.
ملیکا خود و تمایلاتش را فرای تعاریف دوقطبی زنانه و مردانه، «نانباینری» و یا «غیردوگانه» تعریف میکند: «تمایل به بازیهای دخترانه و پسرانه داشتم. دامن میپوشیدم و با پسرها فوتبال بازی میکردم. خانوادهام هم این موضوع را پذیرفته بودند اما خودم میدیدم که برادرم شبیه به من نیست. دوران ابتدایی را به مدرسه پسرانه رفتم اما تقریبا از پنجم دبستان ناچار شدم که مدرسهام را عوض کنم به این دلیل که سینههایم رشد کرده بودند و اندام و رفتارم بسیار شبیه به دخترها بودند. به همین دلیل به پیشنهاد مسوولین مدرسه، به مدرسه دخترانه رفتم و پنجم دبستان و سه سال راهنمایی را آنجا ادامه دادم.»
با این وجود، او تفاوت خودش را در مدرسه دخترانه نیز بسیار احساس میکرد ، عضو تیم بسکتبال مدرسه بود و به گلزن معروف تیم تبدیل شده بود. اما مشکلات سر جای خود بودند: «در رختکن با دخترهای دیگر لباس عوض نمیکردم، به این دلیل که برجستگی کلیتوریسم مشخص بود و سوال برانگیز میشد. حتی برای رفتن به استخر نیز مشکل داشتم و همکلاسیها درباره این برجستگی مرا سوالپیچ میکردند. به یاد دارم که در نوجوانی دلدردهای بسیار عجیبی داشتم که با مراجعه به پزشک مشخص شد که در داخل شکمم بیضه دارم. البته در همان زمان نیز متوجه شدند که رحم و تخمدان ندارم. پزشکان تصمیم گرفتند که بیضهها را با جراحی خارج کنند؛ تصمیمی برای بدن من که خود در آن هیچ دخل و تصرفی نداشتم.»
میگوید تمامی این کشمکشهای پزشکی و مشکلاتی که در مدرسه در تعامل با همسن و سالهایش داشته است، باعث شدهاند تا بعد از دوران دبیرستان، ادامه تحصیل ندهد. با وجودی که در رشته هنر در دانشگاه پذیرفته شده بود اما آمادگی روانی لازم را برای ورود به یک محیط جدید در خود نمیدید: «از مشهد به تهران مهاجرت کردیم. پدرم دکتر تازهای در تهران پیدا کرد. او اولین پزشکی بود که تشخیص داد من اینترسکس هستم. به پیشنهاد او تصمیم گرفتم که جراحی کنم؛ البته این بار با تصمیم خودم. میخواستم یک دختر باشم، با وجودی که همه سعی میکردند به من بفهمانند که مرد بودن بهتر است و راحتتر میتوانم زندگی کنم.
از همه روزها و سالهای زندگیام که در مطبهای دکترهای مختلف گذشته بود، خسته بودم. میخواستم به این روند فرسایشی خاتمه دهم. به همین دلیل حدود ۲۰ سالگی تحت عمل جراحی قرار گرفتم و حالا با اندام جنسی منتسب به زنانه و به عنوان یک زن زندگی میکنم.»
با وجودی که کمتر درباره افراد اینترسکس صحبت میشود اما آمار نشان میدهد به طور میانگین از هر هزار و ۵۰۰ نوزادی که متولد میشوند، یکی از آنها اینترسکس یا میانجنسی است. به دلیل عدم آگاهی و دانش کافی، اگر این تفاوتها در اندام جنسی فرد از بدو تولد قابل مشاهده باشند، خانوادهها و پزشکان به جای فرد تصمیم به جراحی میگیرند بدون این که حق طبیعی او را بر بدنش و هویت جنسیتی که در سالهای بعد جنسیتش را با آن تعریف خواهد کرد را در نظر بگیرند. مشکل افراد اینترسکس یا میانجنسی، تفاوت در جسم و اندام جنسی آنها نیست. مشکل، طرز تفکر اشتباه و دیدگاه غلطی است که ما نسبت به جنس، جنسیت و روابط جنسی انسانها داریم و افراد را با معیارها و چارچوبهای دوگانه جنسی و جنسیتی میسنجیم و سعی داریم انسانها را در آن جای دهیم و تا تغییر این دیدگاه، راه درازی را در پیش داریم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر