دوشنبه 22/4/89
تعطيلي تحميلي ناشي از بيكفايتي دولت در تامين آب و برق مردم، به ويژه اقشار شهرنشين. در كنار ايجاد بحران اقتصادي منتهي به مسائل مالياتي، زندان را به حالت نيمه تعطيل درآورده است. امروز نه از حاج كاظم خبري بوده و نه از گرامي. برگه های در خواست ما معلوم نیست در کجا بایگانی شده و در حال خاك خوردن است. هر روز بهانهي تازه ای آورده ميشود، حالت بلاتكليفي ادامه دارد و تعطيليهاي تحميلي نیز قوزبالاقوز شده است. بيچاره آن گروه از زندانيان كه دل خوشی داشتند و منتظر پيشرفت كارهايشان بودند؛ براي آزادي کامل، آزادي مشروط، رفتن به مرخصي و... چهار روز گذشته و همه منتظرند تا اين تعطيلي طولاني تمام شود، دادگاهها كارشان را از سر بگيرند و قضات احكام قطعي و موردي را صادر کنند يا دستورهاي مربوط به موارد خاص را بدهند.
امروز نامه ی درخواست دريافت توپ تنيس روي ميز، بدمينتون و يك دست شطرنج را رد كردم. گرامي نبود و پاسخ نامه ماند برای فردا تا ببينم امضا ميكند يا ميفرستد براي حاج كاظم و برگي جديد بر انبوه درخواستهاي گذشته افزوده ميشود! رد كردن اين درخواست و اعلام اين موضوع كه ميخواهيم اين اقلام را خانوادههايمان در اختيارمان قرار دهند، دست كم اين حسن را ميتواند داشته باشد كه به واحد فرهنگي بگويند به صورت مستقل عمل كند و خودش وسائل مورد نیاز را تهیه کند و ارائه دهد. تصميم گرفتهام پيگيري ديگر خریدها را يك هفته به عقب بيندازم تا تكليف دادگاه روشن شود و بتوانم حدس بزنم كه روند امور در آینده چگونه خواهد بود.
امروز به رويا گفتم با خانم ستوده تماس بگيرد و ببيند تكليف ملاقات با وکیل به كجا انجاميده است و واكنش خانوادههاي قربانيان جنبش سبز و شكنجهشدگان و صدمه ديدگاه دوران بازداشت نسبت به درخواست من چه بوده است.
مهدي هم از اين ماجرا بيخبر بود، زنگ كه زدم- هنوز خط باز است و عكسالعمل جديدي روي خط ارتباطي ویژه ديده نميشود- از خواب بيدارش كردم. تعجب كردم، گمان می بردم نزديك ظهر است. گفت در سفر است و در پورتلند! گفت سه ساعت تفاوت ساعت با نيويورك دارد. با رويا كه صحبت كرده بود، گفته بود كه براي مراسم و سخنراني سفر كرده است و خودش و مريم مهمان بودهاند. نگفت كه چرا و به دعوت چه فرد يا نهادي سفر كرده است. آن چه مسلم است این سفر با كارها و برنامههاي اخيرش مرتبط است. تحولات داخلي و وضع من حسابي زندگي او را از اين رو به آن رو كرده و روی ادامه تحصیلش اثر منفی گذارده است. بايد ببينم كه اصل ماجرا و دعوت چه بوده است. كاش تنبلي نميكرد و در اين فرصت ميرفت به سمت تحصيل در رشته روزنامهنگاري، آن هم در جايي مثل دانشگاه کلمبیا، یکی از مراكز بزرگ روزنامهنگاري جهان.
هوا اندكي خنكتر شده است، يك درجه كاهش هوا در شهر و تهران دمای هواي اينجا را چند درجه پايين ميآورد. از آن مهمتر این که هوا را به حركت در ميآورد و نسيمي خنك را از كوههاي همجوار به سمت دشتهاي جنوب كرج روانه ميكند. اوج خنكاي آن را ميتوان با تمام وجود در محوطه ي كارخانجات و سايهسار كنار حوضچه ی همجوار باغچه ی وسط ميدان حس كرد. گلهاي جديدي هم در كنار پيچكها و نيلوفرها خودنمايي ميكند. چند بوته ی نسترن، گلهاي سرخ و نارنجي درآوردهاند و دو بوته ی ختمي هم به سرعت رشد كرده و بالا رفتهاند و از گلهاي صورتي و قرمز پر شدهاند. در گوشهاي پرت هم، يك دو درختچه ی گل كاغذي سرخ و بنفش شدهاند - از آن نوعي كه شمال تا جنوب بزرگراه چمران را در اين فصل سال به تصرف خود در ميآورند. آن ها درختچه ی گل انار را از تنهايي درآوردهاند و سروهاي سهي آن محيط را. حالا گنجشكهاي لانه كرده بر شاخسارهاي درهم تنيده و برگهاي درهم پيچيده ی سروها ، فضاي گشت و گذار بهتر و بيشتري یافته اند و با فراق بال در ميان آن ها دنبال يكديگر می كنند.
درد پاها و كمرم اندكي بهتر شده است و راحتتر ميتوانم پينگپنگ بازي كنم. با این وجود هنوز روي زمين ميخوابم و مسكنهاي مختلفي كه ميخورم و استعمال ميكنم چندان کارساز نیستند تا برخاستن پس از دراز كشيدن و خوابيدن زجرآور نباشد. كماكان نمازم را به صورت نشسته بر روي صندلي قرضي و میز پینگ پنگ ميخوانم.
در این شرایط كتابهایی را که در اختیار دارم، به سرعت يكي يكي به انتها ميرسانم. با توجه به ته کشیدن موجودی کتاب ها باید فردا كه روز كاري شروع ميشود به كتابخانه مركزي بروم و با انباني از كتاب جديد برای خودم و چند تن از دوستان که سفارش کرده اند، به حسینیه بازگردم.
ظهر سهشنبه 23/4/89 ساعت 12:30 هواخوري كارگري، بند3
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر