close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

سیلی معشوق و بحران عاشق

۱۹ آذر ۱۳۹۳
اندیشه
خواندن در ۷ دقیقه
سیلی معشوق و بحران عاشق
سیلی معشوق و بحران عاشق

شکیبا شاکرحسینی

تجربه خشونت در رابطه عاشقانه، زیستن یک وضعیت متناقض و ناهماهنگ انسانی است که تصمیم گرفتن، واکنش منطقی نشان دادن و دوری گزینی از خطر در آن به سادگی امکان پذیر نیست.

آنچه مواجهه با خشونت را در رابطه عاشقانه بغرنج می کند، این است که خشونت ورز در این رابطه نه دشمن، بلکه آنی ست که قرار است دوست، حامی، معشوق و عاشق باشد. روزی یکی از دوستان اروپایی ام در روایت وضعیت مبارزات اجتماعی-سیاسی شان خطاب به من گفت خوش به حال شما که دشمن تان یکی است، می دانید با که و با چه می جنگید. وضعیت عینی مواجهه با سوژه ای که برای شما یا برای وضعیت مطلوب تان خطر آفرین است، منجر به این می شود که تمامی نیروها، ذیل ایمان واحد و همسوی مقاومت گرد هم آیند و به دفاع برخیزند. اگر آنچه به شما آسیب می رساند، مشخصا روبروی شما ایستاده باشد، روش مواجهه با آن مشخص است. وضعیتی خطی است. اما آنجا که جناح مخالف ملّون و چند شکلی است، هویت واحدی ندارد و رفتارشناسی او هم نه فقط در یک دسته بندی ِ صرفا خصمانه نمی گنجد، مواجهه با آن به مراتب سخت تر می شود. وقتی خصم ات گاهی دوست توست، گاهی کنارت و گاهی به زیر پوستی ترین صورت ممکن روبه رویت، حتی تشخیص اینکه رو به کدام جهت باید مبارزه کرد، ناممکن می شود. مبارزه گاهی خود زنی است.  مواجهه با خصمی در لباس دوست، که هماره خصمانه رفتار نمی کند، امکان واکنش لزوما قهری را از فرد می گیرد.

فرد خشونت ورز هم در همه زمان ها در رابطه یکی نیست. گاهی دوستی است همدل، عاشقی ست دلباخته. دیگر گاه اما هیولایی خشمگین از دل هم او بیرون می آید. این وضعیت شگفتی آفرین و گیج کننده تمام مکانیزم های روانی فرد مورد خشونت را به بازی می گیرد. همه چیز در لحظه مواجهه با خشونت برای فرد مورد خشونت روشن است. او رابطه را ترک خواهد کرد. اما یار او ، پشیمان و غمزده دوباره از دل آن هیولا بیرون می آید و وضعیت چند وجهی مقابل او پیچیده تر خواهد شد. مورد خشونت قرار گرفتن از سوی کسی که انتظار عشق از او می رود، دردناک است، اما دردناک تر، به انتظار تجربه مجدد همان عشق برای التیام زخم هاست.

اما بارها تاکید شده آنچه سلامت حیات را به لحاظ روحی و جسمی تضمین می کند، "سازگاری " ست. سازگاری ممکن نمی شود جز با امکان پیش بینی شرایط و وقف پیدا کردن با آن. در انتخاب طبیعی هم ارگانیسم در صورتی که خود را با شرایط موجود و یا با شرایط تغییر یافته سازگار نکند، بازی انتخاب طبیعی را می بازد و تن به نیستی می دهد. در مورد فرد مورد خشونت، سردرگمی زمانی اتفاق می افتد که وضعیتی که او زیست می کند، پیش بینی پذیر نیست. او در حالی که آماده عشق است، خشونت می بیند. و زمانی را صرف فراموش کردن، توجیه کردن و التیام روح و جسم اش می کند. اما زمانی که در این چرخه گرفتار آید، درست وقتی که خود را آماده یک رابطه ی انسانی و مهرورزی می بیند، باز به خشونت گرفتار می آید. در کنار هم آمدن این دو باور متناقض، در او اضظراب می زاید. از طرفی باور به سویه هایی از عشق ( اگر نه عشق به تمامی) و باور به تجربه زیسته خشونت که فرد با وجود سعی بسیار برای توجیه اش، آن را نمی تواند انکار کند. هم نشینی این اضطراب و زیستن در وضعیت تهدید آمیز ِ غیر قابل پیش بینی فرد را به سمت نا امیدی – ناچاری می کشاند. او ابتکار عمل خود را از دست داده و به ورطه افسردگی می لغزد. از همین لحظه آغاز بحران افسردگی است که همه چیز برای تشدید خشونت در رابطه مهیاتر می شود. از طرفی فرد مبتلا به افسردگی خود را مستحق رنجی که می کشد، می بیند و در چرخه ای باطل بر رنج خود می افزاید. از سوی دیگر او هم مستعد پرخاشگری است و ممکن است واکنش نشان دهد و جزئی از بازی خشونت شود.

درک وضعیت فردی که در رابطه عاشقانه مورد خشونت قرار می گیرد ، قطعا هم در حل بحران رابطه و نیز در نگاه کلان به وضعیت قربانیان خشونت و در فهم کلی وضعیت انسانی در رابطه عاشقانه قدمی الزام آور است. صرف حواله دادن قربانی خشونت به امکان انتخابی که داشته و یا تشخیص غلطی که داده و واکنش هایی از این دست ، به نظر نمی آید راه به جایی ببرد یا به کسی در مواجهه با چنین هم-رابطه ای کمک کند. آن چه این مورد را از موارد دیگر خشونت متمایز می کند این است که او پیشتر عاشقِ خصم خودش شده است. نگاهی به خاطره جمعی طبقه متوسط در خرداد 88 ممکن است به درک موضوع کمک کند. قبل از 22 خرداد خیابان ها همگی در جشنی ملی بودند. پلیس هم فراتر از انتظار همراه مردم بود و علیرغم اینکه در چند روز منتهی به انتخابات تمام فضاهای شهر در تمام ساعات شبانه روز توسط مردم اشغال شده بود؛ کوچک ترین برخوردی میان مردم و پلیس صورت نگرفت. بسیاری از جوانان- که تجربه کمتری از حضور در خیابان داشتند-  فردای انتخابات به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، هنوز ذهن آنها آماده این نبود که باید از پلیس ها فرار کنند. هنوز در ساختار شناختی شان پلیس کسی بود که مثل دو روز پیش می شد کنارش ایستاد و شعار داد. گرچه "می دانستند" که این گونه نیست، اما فاصله ای بین این دانستن و زندگی کردنش بود، فاصله میان پلیسی که در کنار مردم حضور دارد و پلیسی که باید از او فرار کرد، خیلی کوتاه بود. وضعیت قربانی خشونت در رابطه عاشقانه شبیه وضعیت ما در 23 خرداد است. او به قصد در آغوش گرفتن به سوی کسی می رود که به ناگاه به او حمله ور می شود. در این وضعیت، سامان شناختی اوست که گمراه می شود.

بر همین اساس باید گفت مطالعه وضعیت روانی قربانی خشونت نه صرفا به منظور درک و همدردی، بلکه به منظور یافتن راه حل است. به نظر می رسد تضاد اصلی که او را در این بحران گرفتار می آورد، تضادی شناختی است. به علاوه او در این وضعیت تنهاست. تکیه به تجربیات دیگرانی که در وضعیت مشابه او بوده اند، ندارد و هرگز چیزی در این باره نیاموخته است. به همین اعتبار، اقدام اساسی برای برون رفت از این بحران حل تضاد شناختی است. ارائه تعریف مرز بندی شده عشق کاملا دور و متمایز از خشونت و بسط این تعریف در مفاهیم انسانی، به اشتراک گذاشتن تجربه ها و سخن گفتن از وضعیت مواجهه با خشونت به منظور آموزش نحوه کنش فعالانه در این وضعیت پیچیده انسانی. دور از انتظار است که فردی به تنهایی بتواند پازلی چنین متناقض نما از رفتار های انسانی و باور های شناختی را به تنهایی و بی اتکا به آموخته- زیسته ای پیشین درست بچیند.

مسئله سازی از خشونت، قطعا قدمی جدی به پیش است. به یاد می آورم دوستی را که در کودکی توسط دو تن از نزدیکان خود مورد تجاوز قرار گرفته بود. او از خانواده ای کم سواد یا بی توجه نبود. آنچه باعث نمی شود حتی به ذهن والدین اش هم امکان مورد تجاوز قرار گرفتن او خطور نکند، این بود که در جغرافیای ذهنی آنها چنینی مسئله ای وجود نداشت. اما در سال های اخیر با توجه به کنشگری و اطلاع رسانی کثیری که در این خصوص صورت گرفته، حداقل در طبقه متوسط فرهنگی، تعداد بیشتری از والدین دیده می شوند که هشیاری و توجه به این موضوع نداشته باشند، به کودکان شان حقوق جنسی را آموزش ندهند و آماده کمک رسانی در این خصوص نباشند. به همین رو مواجهه با این تروما برای قربانی نیز نمی توان گفت ساده، بلکه ممکن شده ست.  انتظار می رود سخن گفتن و نوشتن از خشونت در همه ابعاد، کارکردی این چنینی، گسترده و کارا برای قربانیان و نیز در سطح کلان برای روابط انسانی و جامعه داشته باشد.

-------------------------------------------------- 

منابع:
 1-هالجین،  ریچارد پی ،  ویتبورن ،  سوزان کراس ، 1948، <<آسیب شناسی بالینی>>، ترجمه ی یحیی سید محمدی ، تهران ، نشر روان 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

اجتماعی

گل می زنی یا ماری جوانا؟

۱۹ آذر ۱۳۹۳
فیروزه رمضان‌زاده
خواندن در ۷ دقیقه
گل می زنی یا ماری جوانا؟