close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

بیتا‌ملکوتی؛ ایرانی‌ها در ذات انسان‌های محافظه‌کاری هستند

۲۳ بهمن ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۴ دقیقه
بیتا‌ملکوتی؛ ایرانی‌ها در ذات انسان‌های محافظه‌کاری هستند

محمد‌ تنگستانی
ضرب‌المثل«زبان سرخ‌ سر سبز می‌دهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکته‌سنجی می‌دانند وعده‌ای آن را محافظه‌کاری و خودسانسوری تعریف می‌کنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیه‌کرده‌ایم   قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبه‌شونده‌ها پرسیده می‌شود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح می‌کنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبه‌هایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبه‌شونده‌ها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس می‌دهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعی‌شان را با شما به اشتراک می‌گذاریم و درصورتی‌که تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبه‌شونده‌ها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کرده‌ایم، معرفی نمی‌کنیم و علتش  برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز می‌توانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیت‌های ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. هجدهمین نفری که با او گفت‌وگو کرده‌ایم بیتا ملکوتی است. خانم ملکوتی در تعریف خودسانسوری می‌گوید:
«خودسانسوری آن احساس شرم یا مصلحت اندیشی و یا عجزی درونی است که به علت پیشینه‌های فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی، هنرمند و یا نویسنده را از آن چه قصد بیانش را دارد، باز می‌دارد. نوعی ناتوانی از بیان حقیقت است که در بسیاری از موارد ناآگانه رخ می‌دهد. نویسنده ناآگانه و غیر ارادی به علت ساختارهای ذهنی که در آن رشد کرده است، به دیالوگ‌ها، صحنه‌ها، اتفاقات و عواطف و احساساتی نمی‌اندیشد که در جامعه، خط قرمز و تابو محسوب می‌شود و گاهی هم می‌اندیشد اما آگاهانه از آنها صرف نظر می‌کند.»

خود سانسوری را یک بد اخلاقی فرهنگی تعریف می‌کنید یا محافظه کاری؟
ـ هر دو. به نظر من ایرانی‌ها در ذات انسان‌های محافظه‌کار و مصلحت اندیشی هستند و به گونه‌ای رشد می‌کنند که از قبل به آنها خوبی و بدی، ارزش و ضد‌ارزش و اعتقادات و جهان بینی دیکته می‌شود و به علت فرهنگ پدرسالاری، والدین سالاری، رهبر سالاری و بزرگ‌تر سالاری، تخطی از آنچه که از کودکی به فرد القا می‌شود، نوعی بی‌احترامی، توهین و کج‌کرداری و انحراف تعبیر شده و همیشه این ترس وجود دارد که شخص خاطی، از طرف خانواده و یا جامعه طرد شود و یا نادیده گرفته شود. یک نکته‌ای هم که من در طول نزدیک به سی سال بودن در کار نوشتن و نشست‌های ادبی و برخورد با مخاطبین ادبی و مردم، بارها شاهد بوده‌ام این است که گاهی راوی را با خود نویسنده یکی فرض می‌کنند؛ مخصوصا اگر راوی مختصات سن و جنسیت‌اش  با نویسنده یکی باشد. بسیاری می‌خواهند در روای، خود نویسنده را جستجو و واکاوای کنند. در حالیکه در اغلب موارد مثلا در مورد آثار من، همه شخصیت ها و اتفاقات تخیلی هستند. اما گاهی این ترس وجود دارد که نوشتن بعضی از مسائل و اتفاقات به نویسنده نسبت داده شود و این ترسناک است. گاهی نویسنده را از نوشتن چیزهایی که می‌خواهد، منصرف می‌کند.

پیش‌فرض ما این است که جامعه ایران، جامعه‌ای خودسانسور است. گمان می‌کنید این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا  تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ هر دو. هم یک دلیل فرهنگی دارد و هم دلیل تاریخی و سیاسی. تاریخ ما آکنده از حکومت‌های خودکامه و دیکتاتوری است که با تکیه بر ایدئولوژی، مذهب و یا عرق ملی، می‌خواهد همه مثل هم باشند. مثل هم بیاندیشند. خط‌ها و مرزها مشخص باشد و کسی از آن‌ها تعدی نکند. کسی پایش را آن طرف خط نگذارد. چون اگر بگذارد، پایش را از گلیمش درازتر کرده و خطاکار و گناهکار است. اگر قرار باشد متفاوت باشید و بخواهید از خط قرمزها عبور کنید. جامعه از دو طرف خانواده و حکومت دائما به شما احساس شرمی، تلقین می‌کند. تمام مدت در مظان اتهام، تهمت و تحقیر قرار می‌گیرد. در کشور من حس شرم و گناه همیشه با کسی است که فردیت خود را فراتر از خط قرمزها و ارزش‌های از پیش تعیین شده، تعریف می‌کند. 

قاعدتاً تاکنون خودسانسوری داشته‌اید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوری‌هایتان را هم‌رسانی کنید؟
ـ مورد خیلی مشخصی که یادم می‌آید، کلمه «جاکش» است. در رمان «مای نیم ایز لیلا» جایی هست که لیلا شخصیت اصلی رمان، دارد از خاطراتش از کارکردن در یک  بار در ایالت نیوجرسی، آمریکا حرف می‌زند و می‌گوید برخی از مردها او را به عنوان خدمتکار صدا می‌زدند تا پیغامی برای دختری ببرد، اما او امتناع می‌کند و می گوید مگر من جاکش هستم. یادم می‌آید روزها در مورد اینکه این کلمه را بنویسم و یا نه با خودم فکر کردم. در نهایت، درست قبل از اینکه زیر چاپ برود، تغییرش دادم «پاانداز» را به جای جاکش در این پاراگراف نوشتم. احساس خجالت شخصی، مانع از این شد که این کلمه را در  دهان شخصیت رمانم بگذرم.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

فصل آخر رمان "ایران سکولار؛ سال ۱۴۲۹" / پایان اولین رئیس جمهور...

۲۳ بهمن ۱۳۹۵
ایران وایر
خواندن در ۴ دقیقه
فصل آخر رمان "ایران سکولار؛ سال ۱۴۲۹" / پایان اولین رئیس جمهور سکولار ایران