یک سال میگذرد از آن روزی که ناگهان عقربه زمان با برافراشتهشدن پرچم طالبان بر فراز ارگ ریاستجمهوری افغانستان ثابت ماند. چندین هفته دنیا پر شد از فریاد و فرار، اما بعد از مدتی هیاهو آزادیخواهی برای افغانستانیها میان جمعی محدود از جامعه انسانی، بهعنوان دغدغهای برای افغانستان باقی ماند. در آن زمان فرض بر حذف زنان و نابودی رسانه، بیشترین بحث مطرح بود. یک سال بعد، افغانستان حدود ۶۰درصد روزنامهنگاران خود را از دست داد. به تعبیر سازمان گزارشگران بدون مرز «حذف زنان در یک سال گذشته نماد ویران شدن ژورنالیسم در افغانستان است.»
مقابل چشمهای بسته جامعه جهانی و غوغای خارج شدن جامعه مدنی، گروهی در افغانستان ماندگار شدند تا بلکه بتوانند حداقلی از دستاوردهای دو دهه نبود طالبان را حفظ کنند؛ از جمله اطلاعرسانی و حضور زنان. به مانند «حجتالله مجددی» رییس اتحادیه روزنامهنگاران آزاد که در دوران پیشین حکومت طالبها روزنامهنگاری خواند، بیش از دو دهه روزنامهنگاری کرد و حالا سالهاست که برای رهایی خبرنگاران بازداشتی و محافظت بیشتر از آنها فعالیت میکند.
***
«روزهای شلوغیِ میدان هوایی [فرودگاه] بود. یکی از خبرنگاران با من تماس گرفت. قبلا به ولایت او رفته بودم و اقتدار، توانایی و امکانات مالی او را دیده بودم. گفت: «من با خانوادهام در منزل باجه (باجناق) خود همراه با دختران و پسران جوانم پرده زدهایم و زندگی میکنیم. تو نمیتوانی مشکل اقتصادی من را حل کنی، حداقل تلفن ما را که جواب میدهی روحیه میگیریم و امیدمان به این است که مجددی هست. لطفا تلفنات را خاموش نکن.» من چطور میتوانستم همکاران خود را ناامید سازم؟»
«حجتالله مجددی» بیش از بیست سال تجربه روزنامهنگاری و فعالیت در زمینه آزادی رسانه و خبرنگاران دارد. تحصیلات خود را هم در همین رشته و در دوران حکومت پیشین طالبان به پایان برد. علاقهمندی او به روزنامهنگاری اما به کودکیاش برمیگردد، همانوقت که افغانستان در اشغال شوروی بود و آنها در پاکستان زندگی میکردند.
به روایت خودش در گفتوگو با «ایرانوایر» آن زمان کلاس ششم بود که پدرش در کنار فعالیتهای سیاسی در مجلهها و روزنامهها به شکل داوطلبانه از درد و مشکلات مردم میگفت و مینوشت: «مادرم هم هر اخباری را که پدر به خانه میآورد به ما میداد تا از روی آنها بنویسیم، که هم خواندن و نوشتنمان پیشرفت کند و هم سوادمان. اولین بار در جریده [روزنامه] دیواری مکتب [مدرسه] "مولانا جلالالدین بلخی" نوشتم تا بالاخره یگانه انتخابم در دانشگاه روزنامهنگاری شد و کامیاب شدم. هدفم آن بود که مثل پدرم داوطلبانه قسمتی از مشکلات و نارساییهای جامعه را منتقل کنم.»
او پس از فارغالتحصیلی به شهر «کاپیسا» رفت. حجتالله مجددی در سطح ادارههای دولتی و جمع بیست نفرهشان در ریاست اطلاعات و فرهنگ، تنها کسی بود که لیسانس داشت. کاپیسا یک دهه قبل هفتهنامهای به همین نام داشت و او آن را احیا کرد. سپس به تلویزیون ملی افغانستان رفت و رسانه ملی را در شهر خودش فعال کرد. سال۲۰۰۵ بود که انجمن روزنامهنگاران آزاد افغانستان توسط او ایجاد شد و حالا با تغییرات حقوقی به «اتحادیه» تبدیل شده است. او مدتی هم با نام مستعار در خبرگزاری «پژواک» فعالیت میکرد تا آنکه یک اتفاق، مسیر حرفهایاش را به تلاش برای رهایی روزنامهنگاران پیوند زد.
رهایی خبرنگاران، حبس روزنامهنگار
دسامبر سال۲۰۱۰، دو روزنامهنگار فرانسوی به نامهای «استفان تاپونیه» و «هروه گکیئر»، به همراه سه همکار افغانستانیشان توسط گروهی از طالبها در کاپیسا ربوده شدند. حجتالله مجددی در آن زمان رییس نهاد حمایت از روزنامهنگاران در آن شهر بود و به همین طریق با سازمان گزارشگران بدون مرز مرتبط شد تا در پیدا کردن خبرنگاران همکاری کند.
همزمان با این فعالیتها بود که حجتالله مجددی را بازداشت و برای چهارماه حبس کردند. بعد از سه مرحله برگزاری دادگاه، بالاخره حکم به تبرئه او دادند. دلیل این بازداشت، نشر آزاد اخبار و عدم همکاری با دستگاه امنیت ملی افغانستان بود.
«مقامات محلی از من میخواستند که برخی اتفاقات را مخفی کنم و از طرفی، امنیت ملی افغانستان میخواست که با آنها همکاری کنم. از سوی دیگر نهادها نگران افشا شدن برخی اطلاعات بودند که میتوانست منجر به عملیات و کشته شدن خبرنگاران شود. امنیت ملی چندبار من را احضار و دعوت به همکاری کرد. حتی فرم جلویم گذاشتند و گفتند از من میخواهند اتفاقات و شماره تماس مخالفان را به آنها گزارش کنم. من هم گفتم فرم انجمن روزنامهنگاران آزاد را به رییستان بدهید، اگر او عضو انجمن ما شد و هر اتفاقی افتاد برای انتشار به ما داد، من هم عضو امنیت ملی میشوم. گفتند این سیاست ما نیست. گفتم مگر سیاست روزنامهنگاری، جاسوسی است؟ همین باعث توطئه و حبس من برای ۴ ماه شد.»
پس از آزادی، او دوباره به کار خود بازگشت و در روند پیگیری وضعیت روزنامهنگاران ربوده شده، فعالیت کرد. حالا دوماه میشود که او به ریاست اتحادیه روزنامهنگاران آزاد درآمده است. حجتالله مجددی پیش از ریاست بر این اتحادیه، ٧سال معاون آن بود: «به هرات رفتم و خبرنگار بازداشت شده را در داخل زندان ملاقات کردم، با مسئولان بخش در موردش صحبت کردم تا آزاد شود. در ننگرهار خبرنگاری مورد لت و کوب [ضرب و شتم] قرار گرفت و به سراغ او رفتم. شیوه کار ما بیشتر به این شکل است که در دفتر نیستیم و در محل رویدادی هستیم که به خبرنگار آسیب میرسد. همین باعث توطئههای تخریبی است که به آنها تن نمیدهم و همواره کنار همکاران خود میمانم.»
دادخواهی روزنامهنگاران؛ لزوم تشکیل کمیته رسیدگی به تخلفات رسانهای
حجتالله مجددی عضو رهبری فدراسیون نهادهای خبرنگاران هم بود. اما طی یکسال گذشته، در پی خروج کنشگران از افغانستان و خصوصا پس از کشته شدن «فهیم دشتی» روزنامهنگار شناختهشده افغانستانی، این نهاد دو پاره شد. برای همین او هم از عضویت کناره گرفت. اما حالا مهمترین دغدغه او ایجاد کمیتهای برای رسیدگی به تخلفات رسانهای است.
یعنی جایی برای دادخواهی روزنامهنگاران: «بعد از طالبان همه نهادها و ساختارها از بین رفت. از ذبیحالله مجاهد رییس کمیسیون فرهنگی و سخنگوی طالبان خواستم که ساختارها کمیتهای ایجاد کنیم برای رسیدگی به روزنامهنگارانی که آسیب میبینند. من به عنوان نماینده فدراسیون بودم، معاون مجاهد نماینده کمیسیون فرهنگی و یکی هم از بخش امنیتی طالبان بود. روزهای اول موثر بود و خبرنگاران ظرف یک ساعت آزاد میشدند. متاسفانه بعد از ایجاد ساختارهای جدید، کمیتهها از بین رفتند. حالا همه تلاش این است که کمیته رسیدگی به تخلفات رسانهای را که جایگاه قانونی دارد، با حضور متخصصان حقوقی و کارشناسان رسانه تشکیل دهیم تا کسی بازداشت نشود، یا خبرنگاران مورد خشونت قرار نگیرند. اگر مقامات هم از رسانه یا روزنامهنگاری شکایت دارند، این کمیته مستقل و قانونی شکایت را بررسی و اقدام کند.»
آنچه طی یک سال بر رسانهها گذشت
حجتالله مجددی میگوید در روزهای اول پس از سقوط جمهوری، به تلویزیون «کابل نیوز» رفت و زنی روزنامهنگار به نام «خاطره» با او به بحث نشست. گفتوگویی که انگار هیچچیز عوض نشده است و جدیت و پرسشگری خبرنگار قدرت برتر را دارد.
«برداشت اول این بود که بعد از طالبان تمام رسانهها بسته میشوند و حتی تلویزیون ملی هم تعطیل میشود. وقتی طالبها تعدادی از ولایتها را گرفتند کمی برداشتها تغییر کرد، چون رسانهها را آزاد گذاشتند. بعد از گرفتن کابل هم اطمینان دادند که امنیت رسانهها تامین میشود. اما تا مدتها تنها سخنگو، سخنگوی طالبان بود که به سوالها پاسخ میداد تا به تدریج ۴۵ سخنگوی دیگر در ادارات کابل برای پاسخگویی تعیین شدند. در این میان خصوصا در ولایتها، کنارهگیری زنان از رسانهها را داشتیم. البته بخشی از آنها به کار برگشتند. آنچه اتفاق افتاد با تصورات اولیه تفاوت داشت ولی از ۵۴۴ رسانه، ۲۱۹ رسانه بسته شدند و بسیاری هم تضعیف شدهاند. از ۱۲هزار کارمند رسانهای، هزار نفر از بهترینها خارج شدند و ۶هزار نفر هم بیکار شدهاند. از ۲۷۵۶ خبرنگار زن فقط ۵۶۵ نفر باقی ماندهاند؛ خلایی که شاید هیچوقت پر نشود.»
اگرچه در ماههای نخست حکومت طالبان بحث بر سر محتوای رسانهای که بایستی مطابق با شریعت و در راستای منافع ملی باشد سر و صدای بسیاری برپا کرد، اما به گفته حجتالله مجددی این قانون در حکومت پیشین تصویب و اجرایی شده بود، طالبان نیز همان را به دست گرفت و پیش رفت: «تکلیف قانون رسانههای همگانی برای دسترسی به اطلاعات باید طی این یکسال مشخص میشد. اگر ما امروز قانون مشخصی داشتیم اینقدر سردرگمی در سیاست نشرات وجود نداشت.»
«معاش روزنامهنگاران فرزندان گرسنهشان را سیر نمیکند»
در این یکسال اما انگار که هیچ چیز مثل گرسنگی بر خاک این سرزمین چنگ نیانداخته است. سازمانهای حقوق بشری و بینالمللی بارها از فقر و گرسنگی روزافزون در افغانستان هشدار دادهاند.
همانطور که حجتالله مجددی توضیح میدهد، در گذشته رسانهها از طریق نهادهای بینالمللی و کشورهای حامی آزادی بیان حمایت مالی میشدند، بخش دیگر از نیازهای مالی رسانهها از طریق اعلانات شرکتهای بزرگ یا حتی بازارهای محلی برای رسانههای کوچک بود؛ اما حالا نه از حمایتهای مالی آن کشورهای دیگر خبری است و نه شرکتی و بازاری. آنها هم به خاطر مشکلات اقتصادی بسته شدهاند.
حجتالله مجددی میگوید: «امروز روزنامهنگاران و کارمندان رسانهها مصونیت شغلی ندارند و هر لحظه ممکن است به خاطر مشکلات اقتصادی اخراج شوند. برای همین است که رسانهها محتوای قبل را هم ندارند. حتی سریالها متکی به سریالهای بیرونی با دوبله است. توان و انگیزهای برای تولید محتوا باقی نمانده است. طرحی پیشنهاد کردم تا بلکه به کارمندان رسانهها معاش بدهند که لااقل فرزندانشان از گرسنگی و هلاکت نجات پیدا کنند، تا رسانههای بسته فعال شوند و آنهایی که در حال تعطیلی هستند نجات پیدا کنند. بلکه دوباره جامعه رسانهای شکوفایی داشته باشیم.»
او درباره زنان روزنامهنگار صحبتهای خود را ادامه میدهد: «زنانی را میشناسم از جامعه رسانهای که نانآوری در خانه ندارند و حالا از طریق کمکهای اقوام به حیاتشان ادامه میدهند. علاوه بر این، جامعه افغانستان سنتی است و حضور زنان در بسیاری از برنامهها موثر و تعیینکننده است. مردان نمیتوانند این حضور را داشته باشند.»
آن لحظه تلخ بحرانی؛ روزنامهنگار میمانم
روزنامهنگاری در بحران و شرایطی مثل جنگ و مرز، لحظات ماندگار بسیاری دارد. گاهی یک تصویر هیچگاه روزنامهنگار را رها نمیکند. وقتی یک تصمیم در شرایط بحرانی خبرنگار را میان انتخاب بین آرمان و خانوادهاش قرار میدهد، شاید از سختترین لحظههای یک روزنامهنگار به حساب آید.
«من یک پسر کلاس یازده دارم. همان روزهای شلوغی میدان هوایی، به من پیشنهاد شد که افغانستان را ترک کنم. ساعت ۳ صبح خبر دادند که به همراه خانواده و با برداشتن کمی نان و آب، ساعت ۶ در فلان منطقه مکروان در نزدیکی فرودگاه باشیم. وضعیت فرودگاه بد بود. خانوادهام اصرار داشت که برویم و من میگفتم شما ۶ نفر هستید، اما جلوی من هزاران همکارم هستند که امیدشان به همین تلفن روشن من است. ماندیم. ماهها بعد سمپراکنی و شایعهپردازی برای تخریب من از سوی برخی از همان همکاران شروع شد. پسرم با آنکه عشق من به وظیفهام را میشناخت، بعد از مدتی که از این تخریبها گذشت به من گفت دیدی که چه شد؟ سرنوشت ما را خراب کردی که آخر اینها را بگویند؟ این مساله من را بسیار رنج داد.»
این روزنامهنگار نفسی میگیرد و ادامه میدهد: «بارها گفتهام نظام چهارماه من را توقیف کرد، اگر چهارسال یا دهسال هم زندانیام کنند، من آسیب روحی روانی نمیبینم و به کارم ادامه میدهم. من همیشه مورد اعتماد خبرنگاران بودهام و صدای آنها را بلند کردهام و برای آزادیشان کوشیدهام. من میدان روزنامهنگاری و تلاش برای خبرنگاران را رها نخواهم کرد.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر