دومین استان بزرگ ایران، کم تراکمترین آن از نظر جمعیت، یکی از متنوعترین از نظر آب و هوا، از ثروتمندترین استانها از نظر منابع معدنی و البته دارنده تنها بندر اقیانوسی ایران، در صدر استانهای توسعه نیافته، فقیر و با محرومیتهای متنوع است؛ جایی که حالا مرکز آن، یعنی زاهدان را که توسط حکومت به خون کشیده شده است، مردم دیگر شهرها «چشم و چراغ ایران» میخوانند.
خبرگزاری «تسنیم»، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دو ماه پیش از شروع ریاست جمهوری «ابراهیم رئیسی»، وضعیت بیمارستانی دومین استان بزرگ ایران را «فاجعهبار» خوانده و گفته بود دولتیها این وضعیت فاجعهبار را «عادی» جلوه میدهند.
تا سالهای اخیر، جز از محرومیت، ناکامی و توسعه نیافتگی، کمتر خبری در سطح ملی از سیستان و بلوچستان منتشر میشد اما حالا مدتی است که شهروندان شهرهای مختلف استان نام آن را با آزادی خواهی در سطح ایران و جهان مطرح میکنند.
عکس «خدانور لجعی» که ماموران نظام احتمالا به قصد تحقیر دستهای او را به میله پرچم جمهوری اسلامی بسته و لیوانی آب با فاصله در برابرش گذاشته بودند، پس از مرگ او، همراه تصویر زنی بلوچ که روی دیوار کاهگلی خانهای شعار «زن، زندگی، آزادی» مینوشت، تصویری تازه از شهروندان فقر زده یکی از ثروتمندترین استانهای ایران به نمایش گذاشته است.
شعار «زاهدان، سراوان، چشم و چراغ ایران»، جواب ملی از سایر استانهای ایران به سیستان و بلوچستان است که یکی از پیشروترینها در آزادیخواهی است و امام جمعه سنیمذهب مرکز استان در کشوری با اکثریت مذهب شیعه، مهمترین مرجع مذهبی حامیان تغییر در ایران شده است.
***
چرا ناگهان سیستان و بلوچستان چنین تصویر تابناکی از خود نشان داده است؟
استان سیستان و بلوچستان در همه سالهای اخیر، به هر نحو ممکن صدای آزادیخواهی خود و تمایل به تغییر و تحول را نشان داده است. زمانی که فضای سیاسی کشور در نیمه دهه ۱۳۷۰ تغییر کرد، شهروندان استان برای دههها با ابزار «رای»، برای انتخاب نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری به مراکز رایگیری میرفتند که شعارها و وعدههایش به آزادی و احقاق حقوق شهروندی نزدیکتر بودند.
هرچند «علی خامنهای» به هر شکل ممکن طی ۳۳ سال اخیر جلوی اراده عمومی و خواست ملی ایرانیان برای تحول ایستاده است اما تا زمانی که امید کوچکی به صندوق به رای در جمهوری اسلامی باقی مانده بود، شهروندان این استان بین نامزدهای «بد» و «بدتر»، به افراد کمتر بدی که وعدههای آزادی و برابری بیشتری داده بودند، رای میدادند.
در سال ۱۳۹۹، وقتی مشکلات اقتصادی در ایران میزان فقرا در کشور را در مقایسه با اول انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به دو برابر رساند، شهروندان سیستان و بلوچستان در اعتراض به کشته شدن کولبران که با زحمت فراوان برای زندگی تلاش میکنند، دست به اعتراضات کم سابقهای زدند.
با وجودی که سرکوب حکومتی در استان سیستان و بلوچستان یکی از خشنترین و بی رحمانهترین واکنشها به اعتراضات بوده است، در دوره اعتراضاتی که از شهریور ۱۴۰۱ آغاز شده است هم شهروندان این استان هر روزه به شکلی اعتراض خود را نشان دادهاند.
پاسخ حکومت به اعتراضات در این استان، رگبار گلوله، اعدام و زندان بوده است، به نحوی که در چهلم کشتهشدگان زاهدان، حکومت دو شهروند این استان را در زندان این شهر اعدام کرد اما این رفتار خشن هم مانع ادامه اعتراضات در سیستان و بلوچستان نشده است.
چرا مهمترین حامی مذهبی معترضان، یک رهبر سنی است؟
شاید تا مدتی پیش کمتر کسی باور میکرد که اگر روزی اعتراضات فراگیر و سراسری در ایران برای آزادیخواهی شکل بگیرند، مهمترین و (با احتیاط) از تنهاترین چهرههای مذهبی کشور، مولوی «عبدالحمید اسماعیل زهی»، امام جمعه سنیمذهب زاهدان باشد.
فردی که چند ماه پیش از حکومت «طالبان» در افغانستان پشتیبانی و حامیان تحولخواهی در ایران را متعجب و مغموم کرده بود، حالا در خطبههای نماز جمعه زاهدان دست به دعای آزادی میشود و برای ایران، آزادی مسالت میکند؛ صحنهای بیسابقه در تاریخ جمهوری اسلامی ایران که فردی در جایگاه نماز جمعه، دعاهای آزادیخواهانه برای کل ایران سر دهد، صدها نمازگزار را به آمین به آرزوی آزادی اندیشه، فکر و دین دعوت کند، معترضان کشته شده توسط حکومت را «شهید» بخواند و علی خامنهای، رهبر بلامنازع ۸۳ ساله ایران را مسوول کشتار مردم زاهدان در «جمعه خونین» بداند.
جمعه خونین این شهر با کشتار مردم زاهدان، روزی است که در آن مردم در اعتراض به تجاوز یک فرمانده نیروی انتظامی به دختر بچهای در چابهار دست به اعتراض زدند و اعتراضشان با اعتراض به مرگ «مهسا امینی»، شهروند ۲۲ ساله در زمان بازداشت در «گشت ارشاد» یکی شد.
مولوی عبدالحمید فقط از مهمترین رهبران سنی در ایران شیعهمذهب است. او به وضوح از آزادی زندان حمایت میکند، خامنهای را بابت عملکرد خسارتبارش و سرکوب خونبار در شهرهای سیستان و بلوچستان مسوول میداند و در اقدامی که در جمهوری اسلامی تابو است، خواستار رفراندوم یا همهپرسی زیر نظر سازمانهای بینالمللی میشود، بدون این که لزوما به صراحت بگوید همهپرسی درباره بنبست سیاسی است که خامنهای و نظام جمهوری اسلامی آفریده است.
در حالی که مراجع شیعه در سکوت و عافیتطلبی، هیچ همراهی با خواستههای تحولخواهانه معترضان نشان ندادهاند، امام جمعه سنیمذهب زاهدان در صدر رهبران مذهبی در ایران است که هم اعتراض دارد، هم از معترضان حمایت میکند، هم چاره را در رسیدن آزادی و برگزاری رفراندوم سرنوشتساز میداند که ناظر آن فقط جمهوری اسلامی نباشد و راه تقلب احتمالی در آن با حضور ناظر بینالمللی، مسدود شده باشد.
چرا میزان کشته شدگان در سیستان و بلوچستان یک سوم کل ایران است؟
تعداد شهروندان ایرانی که توسط نیروهای مسلح جمهوری اسلامی تا شروع هفته نهم اعتراضات در کل ایران کشته شدهاند، بر اساس گزارش «سازمان حقوق بشر ایران» که در نروژ مستقر است، ۳۲۶ نفر است.
استان سیستان و بلوچستان با ۱۲۳ کشته، بیشتر از ۳۰ درصد کل کشته شدهها را در میان استانهای ایران دارد. برای درک بزرگی کشته شدگان سیستان و بلوچستان، تعداد آنها در استان بعدی، فاجعه مرگبار توسط حکومت را نشان میدهد. تهران با ۳۷ و مازندران با ۳۳ کشته، استانهای بعدی هستند.
جمهوری اسلامی ایران در استان سیستان و بلوچستان به راحتی و به گستردگی به کشتار شهروندان دست میزند. یکی از مهمترین دلایل آن، احتمالا این است که به تصور مقامهای حکومت، کشتن شهروندان محرومترین شهرهای ایران کمهزینهتر از دیگر شهرها است و مردم سیستان و بلوچستان در نگاه نظام، شهروندانی دسته چندم هستند که حفاظت از حق حیات آنها از نگاه جمهوری اسلامی چندان مهم نیست.
از نگاه نظام میشود از میان مردمان محروم کُشت تا اعتراضات را آرام کرد و احتمالا معترضان دیگر استانها را به فکر کردن درباره هزینه اعتراضشان وا داشت و اگر هم اعتراضی به این کشتار شد، شهروندان را متهم به جداییطلبی و اغتشاش متهم کرد.
این منطق را جمهوری اسلامی در سرکوب خونین آبان ۱۳۹۸ هم در پیش گرفت و معترضان به وضعیت وخیم اقتصادی را تهیدستانی تصور کرد که کشتن آنها هزینه و حتی بازتابی برابر و هموزن با معترضان آزادیخواه ندارد. اما اشتباه کرد.
محاسبه غلط نظام همچنان در سیستان و بلوچستان قربانی میگیرد اما صدای مظلومیت و بزرگی فاجعه را نه فقط ایرانیان نگران در تمام کشور بلکه به ابعادی بینالمللی رسانده است.
سیستان و بلوچستان محروم روی زمینی انباشته از ثروت نشسته است. مجموعهای وسیع از معادن طلای ایران در این استان است. معترضان اخیرا برداشت از این معادن را متوقف کرده و ثروت نهفته در آن را سهم استان فقر زده خود خواندهاند.
تنها بندر اقیانوسی ایران، یعنی چابهار در این استان قرار دارد، با دو کشور افغانستان و پاکستان هم مرز است و فرصتی استثنایی برای تجارت مرزی، مبادلههای بازرگانی و عبور و مرور ترانزیت دارد که نباید هیچ شهروندی از استان را در صورت مدیریت صحیح، فقرزده رها کند.
این استان، راه ارزان و به صرفه آسیای شرقی، از جمله هند برای دسترسی به بازارهای خاورمیانه و آسیای مرکزی است. طبیعت زیبا و خیره کننده آن، کویر را به اقیانوس میرساند و در دل خشکی فراموش شده، بهشتی از سرسبزی دارد که در یک وضعیت طبیعی، مقصد گردشگران جهانی و محل درآمد برای ساکنان آن است.
اما سهم سیستان وبلوچستان فعلا و تا رسیدن به وضعیتی بهتر برای ایران، فقر، کولبری و اعتراض و پاسخ آن، گلوله و طناب دار است؛ همچون تصویر «خدانور» با دستهایی بسته در گرمای تابستان و لیوانی آب در فاصلهای که آن دستهای به زنجیر کشیده به آن نرسد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر