close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند

۲۹ مرداد ۱۳۹۲
ایران وایر
خواندن در ۱۵ دقیقه
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند
 تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند

دوشنبه این هفته نهاد «آرشیو امنیت ملی» امریکا در دانشگاه «جورج واشنگتن» مجموعه‌ای از اسناد دولتی که تا پیش از این طبقه‌بندی بود را منتشر کرد. این اسناد تایید کننده نقشی بود که «سیا» و «سرویس اطلاعات انگلیس» بریتانیا درهماهنگی برای کودتایی که منجر به سقوط دولت محمد مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد، بازی کردند. اسناد انتشار یافته، درکی عمیق از طراحی و اجرای کودتا و نقش کلیدی بازیگران ایرانی به دست می‌دهد و چندین دهه تلاش دولت بریتانیا برای جلوگیری از انتشار و خروج از طبقه‌بندی اسناد مربوط به کودتا را از سوی دولت امریکا برجسته می‌سازد. با «مالکوم برن»، معاون آرشیو امنیت ملی که بر انتشار این اسناد نظارت داشت به گفت‌وگو نشستیم و از او در مورد میراث این کودتا برای ایران و منطقه و زمینه تاریخی آن پرسیدیم. او گفت که چرا «شفافیت» برای این که ملتی ریشه‌های رویدادهای تاریخی را جست‌وجو کند و سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌ های آینده را جهت درست‌تری دهد، اهمیت دارد. 

  • مهم‌ترین بخش در اسنادی که امروز منتشر شد چیست؟

مهم‌ترین بخش از یک سند داخلی «سیا» در سال‌های میانی دهه ۷۰ است: «کودتای نظامی که مصدق و کابینه جبهه ملی او را سرنگون کرد، با هدایت «سیا» در قالب سیاست خارجی امریکا طراحی و در بالاترین سطوح دولت به تایید رسید. لب کلام این است. 

 در یکی از اسناد پایانی هم بازگشتی وجود دارد به بخشی از یک گفت‌وگوی کلی‌تر در سال ۱۹۷۸ و در داخل وزارت خارجه بریتانیا، که در آن به نظر می‌رسد قدری اختلاف بر سرانتشار اطلاعات دولت بریتانیا وجود دارد. آن‌ها با فضایی متفاوت درگیر‌ند. انقلابی درحال وقوع است ولی حتا در آن شرایط دشوار، مقامات بریتانیایی هستند که سخنانی از این دست می‌گویند: «اول از همه، ایران هر بهانه‌ای که بخواهد پیدا خواهد کرد و دوم این که هرگونه افشاگری از سوی ایرانیان انجام خواهد شد.» از دیدگاه من، این نکته برجسته‌ای است. 

سند مربوط به دوران «روزولت» برای تاریخ‌نگاران بسیار جذاب است. آن‌چه که من از آن اسناد دریافت کرده‌ام، دیدگاهی فراگیرتر است نسبت به زمانی که درآن‎ها در پی به راه انداختن کودتا بودند. هنوز سیاستمداران سرشناس درگیراین بحث هستند که چه کسی مسوول بود: امریکایی‌ها یا بریتانیایی‌ها، خانواده زاهدی یا شاه.

اسناد دوره دولت روزولت تاییدی هستند براین که دولت امریکا به شکل مشخص برنامه‌ای برای هماهنگی اقدامات داشتند؛ ولی:۱. نمی‌توانستند این کار را بدون کمک ایرانی‌ها انجام دهند. آن‌ها به افرادی برای سازمان‌دهی شبکه‌های نظامی، چماق‌دار معروف، «شعبان بی‌مخ» و راه‌اندازی راه‌پیمایی خیابانی نیاز داشتند. 

۲. آن‌ها به شاه نیازمند بودند و همین‌طور به مصدق که عملکرد ضعیفی نشان دهند. آن‌ها نیاز داشتند کاشانی تصمیمی در مورد روش کارخود بگیرد. امریکایی‌ها پشت این ماجرا بودند ولی نقش کلیدی را ایرانی‌ها بازی کردند. در آن روزها، شرایط نیزبسیار متغیر بود. آن‌گونه نبود که همه چیز به شکل منظم و از پیش طراحی شده‌ای پیش برود. نمی‌خواهم بگویم که امریکایی‌ها این را می‌گویند، اما هنگامی که گزارش های آن روزها را می‌خوانی، برای نمونه سند «ویلبرت»، به نظر می‌رسد تلاشی در توانمند نشان دادن خود دارند. حال آن که زمانی که گزارش‌ها و یادداشت‌های روزانه را مطالعه می‌کنی، می‌بینی که شرایط تا چه حد پیچیده‌تر از آن بود که به نظر می‌رسید و برای آن که همه چیز آن گونه که پیش رفت، برود عامل شانس و شرایط تا چه حد نقش داشتند. 

  • میراث این کودتا برای ایران و منطقه چه بود؟

یکی از مهم‌ترین درس‌ها این بود که «سیا» و «ام آی 6» به آن اندازه که شهرت کسب کرده‌اند نیرومند، سازمان یافته و دارای همه اطلاعات نیستند. هنگامی که با ریزبینی به اسناد آن روزها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که آن ‌چه درهمه آن‌ها مشهود است، نادانی فراوان درباره وجوه گوناگون جامعه ایرانی، مصدق و حزب توده است. این اسنادهم‌چنین انباشته از برداشت‌هایی است که بعدها مشخص شد کاملا بی اساس‌اند. 

آن چه خطرناک است این است که دولت‌ها، چه دولت ایران وچه دولت بریتانیا، کارکردی با همین درجه از نادانی بروز می‌دهند. کمک بزرگی که تحقیق بر روی اسناد تاریخی و انتشار آن‌ها می‌کند، این است که می‌توان هم مردم را آگاه کرد و هم به تصمیم گیرندگان کمک کرد که چگونه سیاست‌های بهتری اعمال کنند. نه آن که به آن‌ها در طراحی کودتا کمک کنیم، بلکه برای این که به آن‌ها یاری برسانیم که اصلا به آن نقطه نرسند. 

درس دیگر این است که وقتی قدرت‌های بزرگ این گونه رفتار می‌کنند، همیشه به خاطر دشمنی‌شان با آن کشور قربانی نیست. زمانی که امریکا به عراق حمله کرد، تصور جورج بوش این بود که این کار او به خیر و صلاح مردم عراق است. همین اتفاق در ویتنام افتاد و نگاه روس‌ها در افغانستان هم همین بود. در تمام این موارد، تصورکاری خیرخواهانه در میان است و این که مردم آن کشورها باید قدردان باشند. خب، حالا چرا مردم آن کشورها متوجه این قصد و نیت نمی‌شوند؟ 

بریتانیا را در این جا جدا می‌کنم چون آن‌ها پیشینه تاریخی طولانی در استعمارگری با غلبه وجه اقتصادی دارند. آن‌ها هرگز آن گونه که امریکا و شوروی برای خود نقش نجات‌بخشی قايل بودند، رسالتی برای خودشان در نظر نداشتند. این مهم نیست که چه کسی به شما شلیک می‌کند ولی مهم است بدانید که انگیزه او برای شلیک چه بوده است. هم در ایران و هم درعراق، ما موجب بروز مشکلاتی بزرگ شدیم، ولی این تصویر ساده لوحانه که یک آدم شیطان صفت با دو شاخ بر سر ماموریت نابود کردن یک کشور را داشت هم درست نیست. 

  • آیا پس از این که آیزنهاور در سال ۱۹۵۳ به قدرت رسید، سیاست خارجی امریکا تغییر کرد؟

 
قدری تغییر کرد ولی نه به آن اندازه‌ای که مردم در آن زمان فکر می‌کردند. تغییر واقعی در زمان ترومن بود که قدری ملایم بود و شکست‌های متعددی داشت و تمایلی هم به اتخاذ تدابیر شدید نداشت. ولی فراموش می‌کنیم که ترومن چه اندازه از تهدید شوروی هراس داشت و برای عقب راندن آن تهدید، دست به کارهای خشنی زد. او آغازگر کارهای پنهانی بود؛«سیا» را تاسیس کرد ولی عملیاتی که او دستورش را در اوکراین و آلبانی داد همه شکست خوردند و آدم‌های زیادی کشته شدند. در نتیجه او تمایلی به ریسک کردن نداشت. اگرچه آیزنهاوراین گونه تبلیغ می‌کرد که ترومن رهبری قدرتمند نیست، چین را از دست داد و جنگ کره در زمان او شروع شد که ترومن دست به اقدامات خشنی زد. تبلیغ آیزنهاور این بود که باید با کمونیست‌ها خشن‌تر بود و آن‌ها را به عقب راند و این وعده‌ای دروغ بود. 

نکته‌ دیگری که می‌توان به آن فکر کرد، این است که اگر ترومن بر سر قدرت می‌ماند، سیاست او در برابر ایران چگونه بود. شواهدی وجود دارد که در اواخر دوره ریاست جمهوری‌اش، ترومن بیش از پیش از تهدید فزاینده کمونیزم احساس نگرانی می‌کرد و حتا به فکراعزام نیروهای امریکایی به ایران افتاده بود، کاری که آیزنهاور هرگز انجام نداد. تفاوتش این بود که طرح ترومن مبتنی براین تصور بود که شوروی‌ها اول وارد ایران خواهند شد و امریکا مجبور خواهد بود به تجاوز آن‌ها به خاک ایران واکنش نشان دهد و این جنگ سوم جهانی را به راه می‌انداخت. سیاست آیزنهاور بیش‌تر مبتنی بر کارهای پیش‌دستانه بود، مشابه آن کاری که بوش در عراق انجام داد؛ این که پیش از این که آن‌ها اقدامی انجام دهند ما دست به کار شویم؛ همان سیاستی که اسراییلی‌ها این روزها تشویق می‌کنند. 

  • به نظر می‌رسد مصدق به دنبال این بود که به امریکایی‌ها بقبولاند اگر دولت او شکست بخورد، روس‌ها چیره خواهند شد. آیا این تاکتیک نتیجه عکس داد؟ 

 تا اندا‌زه‌ای همین گونه شد. او کمی هم دنبال شوروی رفت تا این پیام را دهد که به دنبال حمایت جایگزین هم هست. این گونه نبود که امریکایی‌ها به شکل ساده‌ لوحانه‌ای واقعیت‌ها را نمی‌دیدند، ولی ترسی آشکاراز ناتوانی مصدق در کنترل اوضاع داشتند. فکر نمی‌کردند که مصدق سراغ کمونیزم خواهد رفت، ولی فکر می‌کردند سیاست‌های او ممکن است قربانی سیاست‌های خودش شود و حزب توده با پشتیبانی شوروی از این فضای خالی استفاده کرده، قدرت را به دست گیرند. 

  • آیا کودتا بدون کمک مراجع دینی می‌توانست موفق شود؟ 

 قطعا شواهدی در این زمینه در پرونده‌های دولت امریکا وجود دارد که به نقش گروهی از روحانیون اشاره می‌کند. مصاحبه‌هایی هم با ماموران پیشین «سیا» وجود دارد که بیان‌گر تحویل پول به روحانیونی است که قرار بود دربه هیجان آوردن مردم به کار رود. مشکل این است که چگونه می‌خواهید نشان دهید این ارتباط وجود داشته است، یا این که چگونه می خواهید ثابت کنید آن‌ها واقعا پول را گرفته‌اند یا این که می‌‌دانسته اند پول «سیا» است. در ظاهرهمین گونه بوده ولی اگر بخواهید کاری بدون شبهه انجام دهید، هرگز نمی‌توانید مطمئن شوید مگراین که کسی به نقش خود اعتراف کند که غیر ممکن هم نیست.

  • ظهور مک‌کارتیزم چطور؟ کودتا در این چارچوب چگونه می‌گنجد؟

ایران نباید خود را در این مورد تنها ببیند چون این شکلی است که امریکا در سراسر دوران جنگ سرد - از خلیج خوک‌ها گرفته تا گواتمالا، و تا هرکار دیگری که ما کرده‌ایم - رفتار کرده است. ما به شدت درگیرعظمت تهدید روس‌ها بودیم و فکر می‌کردیم ماموریتی الهی داریم. اصل پیش‌برنده، جنگ برعلیه روس‌ها بود و بله، ما می‌خواستیم یک نخست‌وزیر را سرنگون کنیم اما تنها به خاطر این که او درانتها کنترل را از دست می‌داد و این امر برای ایران حتا بدتر می‌شد. فکر می‌کردیم که اگر کنترل داشته باشیم، می‌توانیم کشور را به جاده پیشرفت بازگردانیم، البته بعدها آن‌ها دریافتند که آن‌گونه که می‌خواستند شاه را نتوانستند کنترل کنند. نقش امریکا در این کودتا امروزه وارد فرهنگ عمومی شده؛ از فیلم «آرگو» گرفته تا کتاب پرفروش «استفان کینزر»، برنامه آی‌پد، پوزش‌خواهی مادلین آلبرایت و طرح مساله از سوی رییس جمهوراوباما. 

  • زمانی که نقش «سیا» بخشی از روایت ملی از این رویداد شده است، چرا اسناد مربوطه را منتشر نکنیم. آیا این امر سبب تقویت تفکرتوطئه در ایران نمی‌شود؟ 

از نظر من، این امر بیش‌تر به مساله باز بودن و شفافیت در امریکا مربوط می‌شود زیرا با آن که برخی جزییات جالب توجه در اسناد منتشر شده برای تاریخ‌دان‌ها وجود دارد، داستان اصلی را مدت‌هاست که همه می‌دانند. این دلیلی است که من همیشه به «سیا» و دیگران گوشزد می‌کنم که وقتی مانع از انتشار این گونه اطلاعاتی می‌شوید که همه آن را می‌دانند، تنها اعتبار خودتان را از دست می‌دهید. ولی بخش بزرگی از نگرانی آن‌ها به ماهیت مطلب ربط ندارد، بلکه به منابع و روش‌ها برمی‌گردد که به روش انجام کارها از سوی سازمان‌های اطلاعاتی مربوط است. آن‌ها نمی‌خواهند حتی یک کلمه منتشر شود و مهم نیست که مطلب تبلیغات باشد یا در مورد بالن‌های پخش‌کننده اعلامیه یا قلم‌های زهرآگین، این سازمان‌ها تنها نمی‌خواهند کسی چیزی بداند. از اسناد حقوقی می‌دانم که این امر برای آن‌ها نگرانی بزرگی است. نگرانی بزرگ دیگر، تاثیر سیاسی این امور در کشور مورد نظر و یا به شکل داخلی، در کشور خودمان است. نگرانی در این‌جا بیش‌تر در مورد طرف بریتانیایی بوده است تا امریکا، چرا که این امر ممکن است تاثیری منفی بر روابط بین بریتانیا و ایران بگذارد. 

  • این نکته که بریتانیا تا چه حد می‌توانسته در جلوگیری از انتشار اسناد امریکایی‌ها نقش داشته باشد، جالب است. آیا فکر می‌کنید سازمان‌های اطلاعاتی بریتانیا نسبت به نظارت و شفافیت که برای مردم‌سالاری امریکایی حیاتی است، نگاهی تحقیر‌آمیز دارند؟ 

اگر این امر به سازمان‌های اطلاعاتی واگذارمی‌شد، قطعا هیچ گونه علاقه‌ای به انتشار این مطالب نداشتند. به همین خاطر هم هست که تصمیم گیری برعهده آن‌ها گذاشته نشده است. آن‌ها نقش دارند، ولی نباید تنها کسانی باشند که تصمیم نهایی را می‌گیرند؛ همان گونه که ارتش امریکا در مورد رفتن به جنگ تصمیم نهایی را نمی‌گیرد، بلکه غیر‌نظامیان هستند که تصمیم می‌گیرند. بخشی از رویکرد بریتانیایی‌ها، بازتاب این امر است. این امر نهادینه شده است، طبیعت‌شان این است. قوانین بریتانیا از امریکا محدود کننده ‌‌تراست. 

در امریکا این فرهنگ بارها از سوی رسانه‌ها، کنگره و مردم به چالش کشیده است، اما نه به اندازه کافی. نهادهای حکومتی تمایل زیادی دارند که پس از هر رویداد، برگردند به همان شیوه‌ای که کارها را انجام می‌دادند. ولی زمانی که فشار تداوم یابد، نتایجی به دست می‌آید. 

  • هزینه گردن‌نهادن به مخالفت بریتانیا‌یی‌ها برای امریکا چیست؟ آیا این نمی‌تواند فرصتی برای امریکا باشد که بر شفافیت خود، به شکلی که بتواند به بهبود روابطش با ایران کمک کند، تاکید ورزد؟ 

می‌توان امیدوار بود که دولت اوباما ازهرگونه فرصتی که این امر ایجاد کند، بهره جوید. اما تنها چیزی که در مورد ایران آموخته‌ام این است که ایران کشوری بسیارغیرقابل پیش‌بینی است. هنگامی که البرایت در سال ۲۰۰۰ درباره کودتا سخن گفت، باور عمومی آن بود که ایرانیان واکنش بسیار منفی‌ نشاند دادند، ولی برداشت من این بود که خامنه‌ای بسیار بیش‌تر به سخنان او در مورد اداره کشور از سوی مقامات غیر‌منتخب واکنش نشان داد تا به پذیرشی که در عمل به معنای پوزش‌خواهی بود. تصور من این است که قبول کردن همه این‌ها، یک بار و برای همیشه اسلحه را ازدست کسانی که آن را برای مدتی چنین طولانی به کار برده‌اند، خارج خواهد ساخت. بله، ما این کار را کردیم و متاسفیم. در آن زمان دلایل خود را داشتیم و امروز آن را تکرار نخواهیم کرد. 

  • آیا فکر می‌کنید این اسناد به بحث‌های دانشگاهی در مورد کودتا شکل قطعی خواهد داد؟ 

 من فکرمی‌کنم به بحث‌های دانشگاهی جان خواهد بخشید و آتش را شعله ور خواهد کرد، زیرا این اسناد دربردارنده اطلاعاتی آست که همه طرف‌ها از آن‌ها در جهت تایید بحث خود سود خواهند برد.  اما شما اسناد روزولت را هم دارید که در مورد این که زاهدی نقشه‌های خود را داشته است، سخن می‌گویند‌ و هواداران خواهند گفت:«ببینید او هم نقشه خود را داشته است!» این شاید پیش ذهنیت ما را درباره این واقعه تاریخی‌ به هم بزنه و ما را سر در گم کنه. اما زیبایی تاریخ همین است. تاریخ باید شلوغ و سر در گم کننده باشد، نه اینکه فقط یک روایت خاص را تایید کند.

  • اسناد کلیدی که هنوز طبقه‌بندی شده مانده‌اند کدام هستند؟ 

ما از اسناد دادگاه مربوط به پرونده شکایت قضایی سال 1999تا 2000 و همین‌طوراسناد دیگری که در طول سال‌ها داشته‌ایم، تصوری از این مدارک داریم. من حدس می‌زنم که این اسناد بیش‌تر پرونده‌های اجرایی باشند؛ مانند اسناد تکمیلی پرونده‌های «کرمیت روزولت» با گزارش‌های روزانه شامل آن‌چه در ایران رخ‌ می‌داد، تلاش برای انجام ترتیبات و از این قبیل. این نوع اسناد بخشی از این مدارک را تشکیل می‌دهند. ممکن است شامل تحلیل‌های بیش‌تری در مورد آن چه در ایران رخ می‌داد، باشد، یا تاثیرات محتمل کودتا و یا ارزیابی‌های پس ازآن. می‌دانم وزارت خارجه امریکا مطالب دیگری دارد که هنوز منتشر نکرده است. سال آینده منتظر انتشار مجلدی تازه از اسناد وزارت خارجه امریکا به عنوان بخشی از «سری روابط خارجی امریکا» (FRUS) هستیم. این اسناد یک سری مدارک تاریخی است که تا دوران آبراهام لینکلن می‌رسد و سند رسمی روابط خارجی امریکاست. 

مجلد مربوط به ایران که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد،جنجالی بزرگ به همراه داشت زیرا هیچ اشاره‌ای از نقش امریکا یا بریتانیا در کودتا نداشت. در نتیجه، رییس هیات مشورتی وزارت خارجه امریکا که یک تاریخ‌دان مستقل بود، در اعتراض به این امر استعفا داد. قانونی جدید به تصویب رسید، کنگره وارد ماجرا شد و قانونی جدید که کامل و دقیق بودن این مجموعه را الزامی می‌کرد، تدوین کرد. این ماجرا در سال ۱۹۹۰ روی داد اما پس از ۲۳ سال، هنوز مجلد تازه‌ای در مورد ایران منتشر نشده است. بخشی از دلیل من برای انتشار آن اسناد بریتانیایی این است که هنوز این زورآزمایی که یک طرف آن سیا و طرف دیگرش بریتانیا است، هم‌چنان برقرار است. 

  • نظر شما درباره تداوم پنهان‌کاری در مورد نقش بریتانیا چیست؟ چه چیزی آن‌ها را تا این حد نگران می‌کند؟ تندروها در ایران به هر حال نسبت به بریتانیا بدبین هستند. سفیر بریتانیا را اخراج کردند و پرسنل نیروی دریایی آن‌ها را به گروگان گرفتند. خیلی قانع کننده نخواهد بود که تصور کنیم دلیل انتشارنیافتن اسناد این است که می‌ترسند این مساله جان تازه‌تری به تندروها در ایران بدهد. 

بر اساس سفرها و گفت و گوهایی که با مردم ایران داشته‌ام، همین‌طور فکر می‌کنم. روشن است که برخی پیش‌فرض‌ها چندین دهه پیش درباره این که چه کسی چه کاری کرده، ایجاد شد. سند «دونالد ویلبر» که سند شماره یک است 13سال پیش به نیویورک تایمز درز داده شد. ما تلاش کردیم که از راه قانون «آزادی اطلاعات» انتشار آن را ممکن سازیم. حتا به دادگاه رفتیم و،لی موفق نشدیم. آن‌ها موافقت کردند که تنها یک جمله از 200صفحه منتشر شود. در ماه ژوئن سال ۲۰۰۰، پس از آن که روزنامه نیویورک تایمز سند درز یافته را منتشر کرد، به تهران رفتم و در کنفرانسی درباره مصدق و کودتای ۱۹۵۳ شرکت کردم. تصورم این بود که سیلی از پرسش‌ها به سویم سرازیر شود، ولی آن‌هایی که در کنفرانس حاضر بودند به نظر می‌رسید هیچ اهمیتی نمی‌دادند. آن‌ها بیش‌ترعلاقه‌مند به این بودند که بدانند هواداران مصدق چگونه ماجرا را می‌دیدند، در مورد کاشانی و نقشی که او بازی کرد و در مورد بهبهانی. آن‌ها می‌خواستند در مورد نقش طرف‌های ایرانی بدانند. 

باید ببینید که هزینه ادامه پنهان‌کاری چیست. از نظر من، بهایی که «سیا» برای پذیرش نقش خود خواهد پرداخت، زیاد نیست، زیرا این‌طور بود. ولی چیزی که این کار در مورد رفتار این سازمان نسبت به شفافیت، مسوولیت پذیری و صداقت می‌گوید خیلی مهم است. پس من این را به شکل بالقوه، پیروزی کوچکی در جامعه اطلاعاتی نسبت به صداقت می‌بینم. برای این که این سازمان تنها یک صدا نیست، از هزاران فرد تشکیل شده است و حتا از کودتا تا به امروز دیدگاه‌های متعارضی در این سازمان و وزارت خارجه در مورد آن که آیا کودتا کار درستی بود یا نه، وجود داشته است. می‌دانیم که رییس بخش منطقه‌ای ایران، «راجر گویران» موافق نبود و پیش از آن که کودتا رخ دهد، او را کنار گذاشتند. 

  • آیا با وجود این که هنوز مطالب بسیاری برای خروج از طبقه بندی وجود دارد، انتشاراین مطالب شما را امیدوار می‌سازد؟ آیا این می‌تواند محکی بر وضعیت تاریخچه وزارت خارجه امریکا باشد؟ 

 من بسیار خوش‌بینم، ولی باید توجه داشته باشید که بیش‌تربخش فعالت‌های مخفیانه در آن سند سیاه هنوزطبقه‌بندی شده باقی مانده است. تنها سه صفحه منتشر شده، ولی بقیه آن که ۳۰ صفحه است، هنوزمحرمانه باقی مانده است. جنگ هنوز به پیروزی نرسیده است، ولی می‌توانیم امیدوار باشیم که این نشانه‌ای از رفتاری عقلانی‌تر در آینده باشد. 

  • پس از دهه‌ها انکار، فکر می‌کنید به چه دلیل «سیا» در نهایت پذیرفت سندی را که به شکل آشکار، نقش این سازمان در کودتای ۲۸ مرداد را تصدیق می‌کند، منتشر سازد؟ 

 این سند در واقع در سال ۲۰۱۱ منتشرشده بود اما من خواستار مطالب بیش‌تر شدم زیرا یکی از اسناد با نام «زنده باد شاه» به شدت سانسور شده بود. من درخواست اصلی‌ام را در سال ۲۰۰۰ ارایه کرده بودم و 11سال طول کشید که برآورده شود. متاسفانه تجربه من منحصر به فرد نیست و سابقه دارد. پس از دو سال انتظار، تصمیم گرفتم که دیگر کافی است و باید این مطالب را منتشر کنم. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان بوشهر

پیمان‌کار ساختمانی مالک کشتی‌سازی «صدرا» شد

۲۹ مرداد ۱۳۹۲
خواندن در ۱ دقیقه
 پیمان‌کار ساختمانی مالک کشتی‌سازی «صدرا» شد