close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

اعتراضات سراسری؛ ماموران سرکوب یک پای علی‌نقی رحمتی را گرفتند

۲۵ خرداد ۱۴۰۲
آیدا قجر
خواندن در ۱۰ دقیقه
علی‌نقی یا همان عباس خانواده، که پایش را از دست داد
علی‌نقی یا همان عباس خانواده، که پایش را از دست داد
عباس و میثم؛ روزهای پیش از اعتراضات و آسیب
عباس و میثم؛ روزهای پیش از اعتراضات و آسیب
عفونت به قدری شدید شده بود که خانواده عباس رضایت دادند در صورت نیاز همان تکه ماهیچه‌ای را که از پایش باقی مانده بود، قطع کنند
عفونت به قدری شدید شده بود که خانواده عباس رضایت دادند در صورت نیاز همان تکه ماهیچه‌ای را که از پایش باقی مانده بود، قطع کنند
در آن روزهایی که میثم زیر شکنجه بود، عباس در بیمارستان بستری شده بود. تنها والدین و همسرش حق ملاقات با او را داشتند و خواهرش ممنوع‌الملاقات شده بود
در آن روزهایی که میثم زیر شکنجه بود، عباس در بیمارستان بستری شده بود. تنها والدین و همسرش حق ملاقات با او را داشتند و خواهرش ممنوع‌الملاقات شده بود
میثم زیر شکنجه ناچار به اعتراف اجباری می‌شود و امضا می‌کند که سلاح سرد داشته است، به مامورها حمله کرده است، اگرچه مامورهای امنیتی چندین بار ایست دادند، آن‌ها توجه نکردند، برای همین مامورها چند بار تیر هوایی زده‌اند، اما دو برادر باز هم اعتنایی نکردند و مقاومت کردند، در نهایت هم به مامورها حمله کردند
میثم زیر شکنجه ناچار به اعتراف اجباری می‌شود و امضا می‌کند که سلاح سرد داشته است، به مامورها حمله کرده است، اگرچه مامورهای امنیتی چندین بار ایست دادند، آن‌ها توجه نکردند، برای همین مامورها چند بار تیر هوایی زده‌اند، اما دو برادر باز هم اعتنایی نکردند و مقاومت کردند، در نهایت هم به مامورها حمله کردند

هشدار: این گزارش حاوی تصاویر ناراحت کننده است

«علی‌نقی رحمتی» و برادر بزرگترش «میثم» از معترضان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در شهر «قزوین» هستند که در آذر سال گذشته بازداشت شدند. روایت آنچه بر این دو برادر و خانواده‌شان گذشت، حکایتی مملو از ظلم و بی‌عدالتی است. اگرچه جمهوری اسلامی با اخذ تعهد از خانواده آن‌ها، حکم به عفو دو برادر و آزادی‌شان داد، اما تا مسیر آزادی آن‌ها، تن و زندگی‌شان از هم پاشید.

نیروهای سرکوب، به پای علی‌نقی، پسر کوچکتر خانواده که دوستان و نزدیکانش او را «عباس» صدا می‌کنند، شلیک کردند. هنگام بازداشت، همان پا را لای در خودرو گذاشتند و آن‌قدر در را کوبیدند که از حال رفت و او را به بیمارستانی منتقل کردند که انگار قرار بود به‌جای درمان، عضو بدنش را قطع کنند؛ در نهایت او را با زخمی که هنوز باز بود، به زندان بردند. میثم هم زیر شکنجه در بازداشتگاه سپاه قزوین، ناچار به اعتراف اجباری شد و علیه خود و برادرش، به خواست بازجوها امضا زد.  

عباس، کوچکترین عضو خانواده و تازه‌داماد، حالا بدون یک پا، روزگار می‌گذراند. 

این گزارش، روایت زندگی یک خانواده است که جمهوری اسلامی، رنج مداوم به آن‌ها تحمیل کرد. 

 ***

بیش از شش ماه از تلخ‌ترین ماه زندگی خانواده رحمتی می‌گذرد. این روزها ته‌تغاری خانواده که برای آن‌ها شاید عزیزترین عضو خانواده و تازه‌داماد است، بر ویلچر می‌نشیند، روی تخت می‌خوابد و همسر ۱۷ ساله‌اش، همدرد و هم‌راز شبانه‌روزی اوست. او را به همان نامی که خانواده‌اش می‌شناسند، می‌خوانیم: «عباس» که حالا یک پای خود و به تبع از آن، شغلش را از دست داده است. 

دوستانش می‌گویند که عباس وقتی به مادر و خواهرش می‌رسد، می‌خندد و می‌خنداند، اما در  تنهایی خود و کنار همسری که با عشق و عاشقی، تازه شش ماه بود ازدواج کرده بودند، به‌جای خالی پایش می‌نگرد؛ نگاهی که یادآور شب واقعه و یک ماه شکنجه و طاقت آوردن ظلم است. 

عباس و میثم، ۱۴آذر بود که در پی فراخوان اعتراضات، همراه معترضان شدند. وقتی نیروهای سرکوبگر به معترضان هجوم بردند و آن‌ها را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند، این دو برادر، چند زن را از میانه میدان فراری دادند، اما خودشان به دام سرکوبگران افتادند. 

هرچند که عباس به دوستانش گفته است، هیچ‌وقت پشیمان نشده و «همین الان با همین یک پا هم اگر ببینم و بدانم که باز هم می‌خواهند دختری را بزنند و ببرند، باز هم برای نجاتش می‌روم.»

 

قزوین - ۱۴آذر۱۴۰۱ 

معترضان در حال راهپیمایی هستند، پس‌زمینه ویدیو مردم شعار می‌دهند: «مرگ بر حکومت بچه‌کش» و صدای زنی در ویدیو می‌پیچد که «تمام خیابان‌های خیام را بسته‌اند و گروه‌گروه در حال تظاهرات هستیم.» 

بخشی از حقیقت آن شب در قزوین، در هیچ دوربینی ضبط نشد و هیچ راوی‌ای روایت نکرد که وقتی شعارها اوج می‌گرفت و جمعیت مردم معترض بیشتر می‌شد، معترضان مورد حمله نیروهای سرکوب قرار گرفته بودند. سرکوبگران ضمن ضرب‌وشتم معترضان، چند زن را کتک زده و می‌خواستند با خودشان ببرند که عباس و میثم مقاومت می‌کنند و آن زنان را نجات می‌دهند. 

عباس و میثم خودشان فرار می‌کنند و از لابه‌لای مردم، راه گریز پی می‌گیرند. پسر جوانی دنبال آن‌ها می‌دود و از عباس کمک می‌خواهد که «من آسم دارم. تو را به خدا من را هم با خودتان ببرید. من بیماری آسم دارم و اگر من را بگیرند، می‌میرم.» 

عباس و میثم قبول می‌کنند و پسر جوان را با خودشان می‌کشند و می‌برند. اما هرازگاهی، پسر جوان روی زمین می‌نشیند و به بهانه تنگی نفس، سرش را پایین می‌اندازد. یکی از بارهایی که پسر جوان بر زمین می‌نشیند، عباس احساس خطر می‌کند که نکند آن پسر مخبر باشد و مشغول اعلام محل به سرکوبگران. ناگهان یک پژو ۴۰۵ جلوی آن‌ها می‌پیچد. میثم جلوتر بود و خارج از دایره سرکوبگران، اما عباس گیر میفتد. 

مامور سرکوبگر کلت از کمر می‌کشد و از فاصله چند متری و از پشت به پای عباس شلیک می‌کند. فاصله کم و شدت ضربه طوری بود که گلوله از یک سمت وارد و از سمت دیگر خارج شد. میثم برمی‌گردد و خودش را تسلیم می‌کند. او را سوار خودرو می‌کنند و عباس را هم به داخل ماشین پرت می‌کنند. پای عباس خونریزی داشت و بیرون از خودرو مانده بود. مامور در را چندین بار درحالی‌که پای عباس هنوز داخل ماشین نشده بود، باز‌وبسته می‌کند و آن‌قدر می‌کوبد تا عباس از حال می‌رود. همان پسر جوان که مخبر بود، در خودرو ماموران، از پشت میثم را گرفته بود که ماموران چندین بار با کلت بر سر میثم می‌کوبند. خودرو حرکت می‌کند. مامور به عباس می‌گوید: «طوری زدمت که دیگر نتوانی روی پاهایت در قزوین راه بروی.» 

آن‌شب باران شدیدی می‌بارید. ماموران عباس را درحالی‌که بیهوش بود، جلو بیمارستان «شهید رجایی» قزوین در خیابان می‌اندازند و میثم را به بازداشتگاه سپاه پاسداران می‌برند. 

 

روایت نخست؛ میثم 

میثم متولد ۱۳۷۰ و متاهل است و سه فرزند دارد. میثم را همان شب به بازداشتگاه سپاه می‌برند و برای چهار روز همان‌جا زیر شکنجه نگه می‌دارند. 

میثم زیر شکنجه ناچار به اعتراف اجباری می‌شود و امضا می‌کند که سلاح سرد داشته است، به مامورها حمله کرده است، اگرچه مامورهای امنیتی چندین بار ایست دادند، آن‌ها توجه نکردند، برای همین مامورها چند بار تیر هوایی زده‌اند، اما دو برادر باز هم اعتنایی نکردند و مقاومت کردند، در نهایت هم به مامورها حمله کردند. 

این‌ها تنها بخشی از اعترافات اجباری است که میثم امضا کرده است. او زیر شکنجه پذیرفت که او و برادرش لیدر بوده‌اند و چهار تا سطل زباله هم آتش زده‌اند. 

در واقع هرآنچه می‌تواند مصادیق «محاربه» باشد، به میثم نسبت می‌دهند و او هم امضا می‌زند تا بلکه شکنجه‌ها تمام شود.

در این مدت، عباس کجا بود؟ 

اعتراضات سراسری؛ ماموران سرکوب یک پای علی‌نقی رحمتی را گرفتند

روایت دوم؛ عباس 

عباس متولد ۱۳۷۹ است و تازه شش ماه بود که با دختری ۱۷ ساله ازدواج کرده بود. ماجرای عشق و عاشقی آن‌ها و طعم ازدواج زودهنگام‌شان، ۱۴آذر به خون نشست. 

نگهبان بیمارستان متوجه پیکری می‌شود که جلوی بیمارستان رها شده است. پزشکان و پرستاران را صدا می‌زند. عباس مستقیم به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل می‌شود. در آن روزهایی که میثم زیر شکنجه بود، عباس در بیمارستان بستری شده بود. تنها والدین و همسرش حق ملاقات با او را داشتند و خواهرش ممنوع‌الملاقات شده بود. در تمام مدت ۱۰ روز بستری بودن در بیمارستان «شهید رجایی»، چهار مامور سپاه همواره در اتاق عباس، بالای تخت او حضور داشتند. 

بعد از ده روز، ریيس بیمارستان به خانواده عباس خبر می‌دهد که باید او را به تهران و بیمارستان «سینا» منتقل کنند تا تحت عمل‌های جراحی قرار بگیرد. عباس را درحالی‌که به دستگاه تنفس مصنوعی وصل بود، برای انتقال به تهران در آمبولانس قرار دادند. 

مادر و خواهر عباس اما نگران از آنکه مبادا عباس را هم به جایی منتقل کنند که دست آن‌‌ها از عزیزشان کوتاه شود، جلوی آمبولانس روی زمین نشستند، اما وضعیت عباس روبه وخامت داشت. پزشکان با آن‌ها صحبت کردند که جان عزیزشان در خطر است. آن‌ها از جلوی آمبولانس برخاستند، اما با خودرو به‌دنبال آمبولانسی حرکت کردند که یک پژو ۴۰۵ با پنج مامور لباس شخصی آن را اسکورت می‌کرد. در میانه راه، آمبولانس از مقابل چشم‌های آن‌ها ناپدید شد. 

 

جعل نام؛ پای عباس در بیمارستان «بقیه‌الله» قطع شد

خانواده عباس، نگران و وحشت‌زده خودشان را به بیمارستان «سینا» رساندند. نام عباس در هیچ بخشی ثبت نشده بود. یکی از کارکنان بیمارستان سینا که حال نزار خانواده را مشاهده کرده بود، طاقت نیاورد و شروع به پیگیری کرد. 

عباس را بدون اطلاع خانواده به بیمارستان «بقیه‌الله» وابسته به سپاه پاسداران منتقل کرده بودند. 

شب شده بود. خانواده عباس به‌دنبال او، به بقیه‌الله رسیدند. باز هم نامی از او ثبت نشده بود. مادر و خواهر عباس بی‌تابی می‌کردند. مادر عباس توان ایستادن نداشت. او را روی ویلچر نشاندند. خواهرش فریاد می‌کشید که «برادرم کجاست؟» 

اعتراضات سراسری؛ ماموران سرکوب یک پای علی‌نقی رحمتی را گرفتند

این‌بار هم یکی از کارکنان بیمارستان به فریاد آن‌ها رسید و با مشخصات هیکل و خالکوبی‌ها، به خانواده عباس اطمینان داد که پسرشان در بقیه‌الله بستری شده است. اما نه اسم او ثبت شده بود و نه کد ملی‌ او. پرونده عباس را به نام «مهدی کرمی» ثبت کرده بودند.

اما کدام «مهدی کرمی»؟‌ چرا هم‌نام با یکی از معترضان زندانی که بعدتر در پرونده معروف به بسیجی کشته‌شده به نام «عجمیان»، به دار آویخته شد؟  پاسخ این سوال هنوز برای «ایران‌وایر» روشن نیست.

عباس را برای دو هفته در این بیمارستان نگه داشتند. روز پنجم بود که ریيس بیمارستان مادر و خواهر عباس را فراخواند و گفت باید رضایت بدهند که پای عباس را قطع کنند. درحالی‌که به آن‌ها گفته بودند عباس در بیمارستان «شهید رجایی» هفت بار جراحی شده بود و شریان قطع‌شده‌اش را پیوند زده بودند. پس چرا باید پایش را قطع می‌کردند؟‌

خواهر عباس برگه رضایت را پاره کرد. فریاد زد که حقیقت چیست و چرا کار به اینجا کشیده است؟ مامورها به سراغ مادر عباس رفتند. و برای یک مادر، چه چیز مهم‌تر از زنده ماندن فرزندش، حتی با پایی که ناچار به قطع آن بودند؟ 

یکی از پزشکان بیمارستان بقیه‌الله به خانواده عباس گفت که در بیمارستان قبلی هیچ پیوندی انجام نشده بود، بلکه شریان را سوزانده بودند و چاره‌ای جز قطع پا وجود نداشت. 

ساعت‌های طلایی که باید صرف نجات پای عباس می‌شد، به هدر رفته بود. پای او عفونت کرد. عباس ۲۵ روز تمام، در تب عفونت می‌سوخت. خانواده رضایت داد، پای عباس قطع شد. زخم پای او و بخیه‌های نامتقارن‌اش هنوز باز بود که عباس را به همان شکل از بیمارستان، پس از ترخیص، به دادسرا بردند. 

اعتراضات سراسری؛ ماموران سرکوب یک پای علی‌نقی رحمتی را گرفتند

یک میلیارد وثیقه و تنی که در زندان جان نداشت

عباس را تفهیم اتهام کردند. به خانواده گفته بودند که تا پایان درمانش او را مرخص خواهند کرد، اما عباس را نیمه‌شب با همان وضعیتی که داشت به زندان منتقل کردند. پای عباس در زندان از عفونت متورم شده بود و همچنان در تب می‌سوخت. 

عباس را پس از پنج روز نگهداری در حبس، با دخالت ریيس زندان که با دادستانی قزوین در تماس بود، با قرار وثیقه یک میلیاردی آزاد کردند. 

اعتراضات سراسری؛ ماموران سرکوب یک پای علی‌نقی رحمتی را گرفتند

وضعیت عباس چنان وخیم بود که پس از آزادی به قید وثیقه، باز هم در بیمارستان بستری شد و دو عمل جراحی دیگر هم روی پای او انجام گرفت. عفونت به قدری شدید شده بود که خانواده عباس رضایت دادند در صورت نیاز، همان تکه ماهیچه‌ای را که از پایش باقی مانده بود، قطع کنند. بالاخره رگ سیاتیک را که در همان جراحی نخست باید تخلیه می‌شد، بعد از نزدیک به یک ماه، تخلیه کردند. 

تا پیش از تخلیه سیاتیک، عباس چنان درد داشت که تکه پایش ناخودآگاه از درد برای چند ثانیه بالا و پایین می‌پرید و او زار میزد. میزان بالای تزریق و تجویز آنتی‌بیوتیک و مسکن، باعث کم‌کاری کلیه‌های عباس شده است و در حال حاضر اگر داروهایش را مصرف نکند، کارش به دیالیز می‌رسد. 

یک ماه تمام از شب واقعه گذشت که میثم را هم با قرار وثیقه ۸۰۰ میلیون تومانی رها کردند. 

 

عفو به شرط عدم شکایت  

بهمن فرا رسیده بود. همان ۲۲ بهمنی که جمهوری اسلامی در بوق‌و‌کرنا دم از عفو ده‌ها هزار زندانی سیاسی و معترض زندانی زده است. عباس و میثم دو تن از آن ده‌ها هزار تن هستند. 

همان زمان با خانواده عباس و میثم تماس گرفته می‌شود. به آن‌ها می‌گویند که میثم عفو خورده است، اما این «عفو رهبری» شامل حال عباس نمی‌شد. در پی تعجب و اصرار خانواده‌، مقامات به آن‌ها می‌گویند به‌شرطی عفو در قبال عباس اجرا می‌شود که خانواده به‌شکل مکتوب رضایت بدهند که از هیچ‌کس شکایتی ندارند، وگرنه حتی عفو میثم هم لغو می‌‌شود. 

قاضی پرونده در مقابل شگفتی و بغض خانواده گفت که در صورت عدم درج رضایت مکتوب، عباس و میثم برای ۱۵ سال به زندان می‌روند و خواهرشان هم به‌خاطر سماجت‌ در پیگیری وضعیت برادرهایش، ۴ سال حبس می‌گیرد. 

این‌بار هم مادر به فریاد رسید. مادر رضایت داد و تنها خواست که سه فرزندش را بردارد و برود. امضاها انجام گرفت، وثیقه‌ها آزاد شد و آن‌ها به خانه‌هایشان برگشتند. 

عباس و میثم هر دو در بازار، فروشنده جهیزیه عروس بودند. میثم به کارش بازگشت. عباس خانه‌نشین شد. پدر و مادر که برای تامین وثیقه و هزینه‌های بیمارستان خانه‌شان را فروخته بودند، مستاجر شدند. مخارج والدین و عباس هم میان میثم، و شایسته دخترشان تقسیم شد. 

حالا آن‌ها مانده‌اند و تامین هزینه پای مصنوعی هوشمند برای پسر جوانی که در آغاز زندگی مشترک‌ خود، ویلچرنشین شد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

تشخیص بیماری ناشی از کار با کدام سازمان است؟

۲۴ خرداد ۱۴۰۲
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۱ دقیقه
تشخیص بیماری ناشی از کار با کدام سازمان است؟