«ایرانوایر» کتابی دیگر از زنان زندانی در ایران را منتشر کرد. «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» نام داستان بلندی است که در زندان نوشته شده است و از وجوه مختلف به سرگذشت یک جوان محکوم به اعدام میپردازد.
«مهناز طراح»، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین این کتاب را نوشته است. او از مخالفان مجازات اعدام است و روز سهشنبه دوم مرداد در اعتراض به احکام اعدام صادر شده برای برخی همبندانش، از جمله «شریفه محمدی» و «پخشان عزیزی»، با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد اما پس از انتقال به «بیمارستان لقمان» تهران، روز سوم مرداد به زندان بازگردانده شد.
مهناز طراح را در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی»، در سال ۱۴۰۱ در خیابان با خشونت بازداشت و به زندان «قرچک» ورامین منتقل کردند. او چند ماه بعد در جریان «عفو» برخی زندانیان سیاسی توسط رهبر جمهوری اسلامی، آزاد شد. اما ۱۳ دی ۱۴۰۲ بار دیگر او را محاکمه و برای اتهام «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم»، به سه سال و هشت ماه حبس و بابت اتهام «تبلیغ علیه نظام»، به تحمل هشت ماه زندان محکومش کردند.
حکم این نویسنده در نهایت به دو سال و ۹ ماه حبس کاهش پیدا کرد. او در حال حاضر در حال گذراندن دوران محکومیت خود در زندان اوین است.
«ایرانوایر» دربارهٔ کتاب و انگیزهٔ نویسنده در طرح موضوع مجازات اعدام با او گفتوگو کرده است.
برای دریافت نسخه پیدیاف کتاب، به اینجا مراجعه کنید و علامت دان لود را کلیک کنید.
***
عنوان اصلی کتاب، عبارتی آشنا است که با جابهجایی نشانههای سجاوندی، حد فاصل «بودن» و «نبودن» را به نمایش میگذارد؛ دو سر طیف «زندگی» و «مرگ» که در این نمونهٔ آیینِ نگارش، به گذاشتن و برداشتن ویرگول و نقطه خلاصه میشود و مفهوم حکمی است که میتواند جانی را بگیرد و جانی را ببخشد:
بخشش، لازم نیست اعدامش کنید!
بخشش لازم نیست، اعدامش کنید!
بخشش؟ لازم نیست، اعدامش کنید!
بر اساس آخرین گزارش سالانهٔ «سازمان عفوبینالملل» دربارهٔ مجازات اعدام در جهان، نزدیک به ۷۵ درصد از کل اعدامهای ثبت شده در سال ۲۰۲۳ در ایران رخ دادهاند. جرایم مرتبط با مواد مخدر، قتل، افساد فیالارض و محاربه از بیشترین موارد حکم اعدام بودهاند.
حکومت جمهوریاسلامی همچنین برای ایجاد رعب و وحشت و افزایش قدرت کنترل، بهویژه پس از شهریور ۱۴۰۱ و جنبش زن، زندگی، آزادی، با افزایشی حدود ۴۰درصدی به مجازات اعدام متوسل شده است. موارد نامشخص و ثبت نشدهای نیز وجود دارند که طبعا در این آمار جایی ندارند.
کتاب تازه منتشر شده از سوی «ایرانوایر»، از منظر چند راوی، به داستان یکی از این محکومان به اعدام میپردازد. شخصیت اصلی این داستان، جوانی به نام «حمید» است که در روزهای پایانی حکمش در زندان به سر میبرد. او به گذشتههای دور و نزدیک گریز میزند و کودکی و نوجوانی و سپس آشنایی خود با دختری به نام «صنوبر» را مرور میکند؛ عاشقانهای که به جرم و زندان ختم میشود اما همانقدر که هولناکی این فرجام را ترسیم میکند، بیعدالتیها و نابسامانیهای اجتماعی، فقر فرهنگی، اندیشهٔ سنتزده و باورهای پوسیدهٔ مذهبی جامعهای را به نقد میکشد که خود سببساز چنین جرمهایی بودهاند.
نویسندهٔ داستان همچنین با استفاده از راویان متعدد، ضمن شکل دادن خلاقانهٔ زنجیرهٔ اطلاعات داستانی، به ایجاد چندصدایی در روایت و توجه به موضوع اصلی از زوایای گوناگون پرداخته است.
مهناز طراح متولد ۱۳۵۳ در تهران است. او که امسال پنجمین دهه از زندگی خود را پشت سر میگذارد، با نگارش این داستان، ضرورت بازبینی قوانینی را یادآور میشود که خود فراهم کنندهٔ بستر جرم بوده و طی سالیان به ندرت قدرت بازدارندگی داشته است.
او در معرفی خود میگوید در «نارمک» تهران بزرگ شده، پدرش دبیر و مادرش پرستار است و یک خواهر و دو برادر دارد. تا مقطع دیپلم درس خوانده، نوشتههای زیادی دارد اما این اولین داستان بلند او است.
هدف شما از نوشتن داستانی با این مضمون چه بوده است؟
- از زمانی که خودم و مقولهای به نام اعدام را شناختم، دغدغه این حکم غیرانسانی را داشتم. سال ۱۴۰۰، وقتی که از بند یکالف (انفرادی اطلاعات سپاه) به زندان قرچک منتقل شدم، زنانی را دیدم که به اتهامهای قتل یا مواد، زیر حکم اعدام بودند. شنیدن در مورد اعدام یک چیز است و دیدن چهرههای وحشتزدهای که هر لحظه منتظر مرگ -آن هم به آن شکل- هستند، چیز دیگر. همین جرقهای شد تا در مورد نوعی از مرگ بنویسم که مثل هیچ مرگ دیگری نیست.
این افراد به طور کلی چه حس و حالی دارند و نگاه آنها به زندگی چه تغییری کرده است؟ آیا شور بیشتری برای زندگی دارند یا اصلا بیخیال دنیا میشوند؟
- آنچه من از حس و حال این افراد فهمیدم، دست و پا زدن بین مرگ و زندگی بود و بس.
اولین بار که شما از نزدیک با یک زن محکوم به اعدام مواجه شدید، چه حسی داشتید؟ با دیگران چه تفاوتی داشت و چه چیزی در او توجه شما را جلب کرد؟
- اولین بار «صنوبر» را دیدم؛ دختر جوان افغان با چهرهای مظلوم و درهمشکسته؛ دختری که در کوریدور، مثل روح سرگردان رفتوآمد میکرد. البته داستان زندگی او از نوع دیگری، غیر از داستان من است. فقط به یاد او، از نامش در داستانم استفاده کردم. بعد «لادن» بود که به جرم قتل صاحبخانهاش حکم اعدام گرفته بود. او یک بار به انفرادی منتقل شد، فردا با توقف حکم به زندان برگشت و چند هفته بعد اعدام شد. بند هشت که بند زندانیان سیاسی بود، همیشه قفل و دور از دسترس دیگر زندانیان بود ولی لادن وقتی از زندان «رجاییشهر» که محل اجرای حکم اعدام بود به قرچک برگشت، پشت درِ بند هشت آمد و از شب سختی که گذرانده بود، گفت. هنوز هیکلش میلرزید و چشمانش وحشتزده بودند. گویی از ما کمک میخواست.
بعد از روبهرویی با کسی که مثلا مرتکب قتل شده و گوش دادن به درددلش، آیا پیش آمده است که دربارهاش طور دیگری قضاوت کنید؟
- در قرچک زنان زیادی به جرم همسرکشی زندانی بودند. و با ما در بند سیاسی بودند که یکی از آنها با دوستپسرش در زندان دیگر در تماس بود. یکبار با او بحث کردم و خواستم همزمان با من با تلفن صحبت نکند. مدتی بعد که در هواخوری تنها بودیم، داستان زندگی خود را برایم تعریف کرد. هنوز از این که قضاوتش کرده بودم، خودم را سرزنش میکنم.
داستانی که با آن همه جزییات واقعگرایانه و مستند از زندان زنان و مردان نوشتهاید، چه قدر بر مبنای دیدهها و شنیدههای خودتان از محکومان به اعدام بوده و چه قدر تخیلی است؟
- عمدهٔ داستان، ترکیبی از زندان زنان، مردانی که میشناختم، حوادثی که در یک جامعه بیمار روی میدهد و نگاه شخصی خودم به قوانینی است که نه تنها بازدارنده نبوده بلکه موجب ایجاد بستر جرم شدهاند.
شخصیتهای داستان شما خاکستری هستند و افکار و رفتار انسانی و موقعیتی ناچار و ناگزیر دارند؛ مثلا پدرشوهر صنوبر یا حتی شخصیت «عمو کمال» با همه کوتاهی و ظلمی که در حق بچهها کرده، خودش نوعی قربانی است. چه طور به چنین نگاهی رسیدید؟
- شخصیتهای داستان، خاکستری هستند چون انسانها خاکستریاند و در جامعهای زندگی کردهام که همه قربانی محسوب میشوند؛ کمتر یا بیشتر.
هنگام نوشتن، بیشتر از جو سنگین زندان و فشارهای حاکم بر آن محیط بسته تاثیر میگرفتید یا با استفاده از قوه تخیل و خیالپردازی، خود را در دنیای بیرون از زندان و در قالب یک فرد عادی و آزاد تصور میکردید؟
- هنگام نوشتن فقط به این فکر میکردم که شاید بتوانم تلنگری باشم بر همه کسانی که مرگ انسانها را چارهساز میدانند.
در این کتابی که بعد از ما، برای آیندگان هم به جا میمانَد، با چه کسی حرف زدهاید؟ مردم، خانواده خودتان، قانونگذاران مدنی و اجتماعی یا فعالان حقوق بشر؟
- مردم و قانونگذاران. از مدافعان حقوق بشر هیچ انتظاری ندارم، چون سالها است حقوق بشر با حقوق مادی معامله شدهاند. شاید بتوانم از یک رابطه خارج از عرف که منجر به فاجعه شود، جلوگیری کنم یا شاید یک قانونگذار بفهمد اگر اعدام بازدارنده بود، در این سالها که رکورد اعدام در این سرزمین زده شده است، باید کمترین آمار جرم و جنایت را داشته باشیم.
و حرف آخر؟
- حال که قانون ما را نمیبخشد، حال که قانونگذاران انسانیت را لگدمال میکنند، بیایید خودمان یکدیگر را ببخشیم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر