close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

روایت یک دانشجوی اخراجی از انقلاب فرهنگی

۲ دی ۱۳۹۵
شما در ایران وایر
خواندن در ۹ دقیقه
فروردین 59 آیت الله خمینی دستور به پاکسازی دانشگاه از «افرادی که در ارتباط با شرق یا غرب هستند»،داد
فروردین 59 آیت الله خمینی دستور به پاکسازی دانشگاه از «افرادی که در ارتباط با شرق یا غرب هستند»،داد
سعید پیوندی، جامعه شناس و متخصص امور تربیتی
سعید پیوندی، جامعه شناس و متخصص امور تربیتی

سعید پیوندی

من یک دانشجوی اخراجی دوران «انقلاب فرهنگی» هستم؛ روزهای پس از پیام روح الله خمینی مبنی بر پاک سازی دانشگاه ها از افرادی که بنیان‎گذار جمهوری اسلامی ادعا می کرد در ارتباط با شرق یا غرب هستند؛ فروردین ۵۹. نامه اخراج من در سال ۱۳۶۱، هنگام بازگشایی رشته های علوم انسانی به دستم رسید. دانشجوی فوق لیسانس بودم و فقط سه واحد درسی و پایان‌نامه‌ام باقی مانده بود. طبق آن نامه، به حکم «هیات تصفیه»، از دانشگاه اخراج شدم. 
می‌دانستند من عضو سازمان‌های دانشجویی چپ هستم. دوستان خودم که در انجمن اسلامی عضو بودند، با صراحت می‌گفتند دیگر جای شما در دانشگاه نیست. اخراج دانشجویان برای آن‌ها طبیعی و قابل دفاع بود. دانشگاه به نظرشان باید در اختیار کسانی می‌بود که طرف‎دار واقعی انقلاب و مسلمان بودند و به ارزش‌های اسلامی احترام می‌گذاشتند.

در ابتدا صحبت از تعطیل کردن «اتاق‌های جنگ» بود. منظور از این اتاق‌ها، گروه‌هایی بودند که به شدت با جمهوری اسلامی مخالف بودند و در حوادثی چون «ترکمن صحرا» و «کردستان» از نیروهای مخالف دولت مرکزی حمایت می‌کردند.

اوایل صحبتی از اخراج دانشجویان در میان نبود؛ برای همین، برای ما تعطیلی دانشگاه معنای اخراج نداشت. ولی به تدریج اخراج دانشجویان و اساتید به یکی از اصلی‌ترین اهداف انقلاب فرهنگی تبدیل شد در‌حالی‌که فکر می‌کردیم قرار است برنامه‌های دانشگاه تغییر کنند و ما با دانشگاهی انقلابی و اسلامی روبه‌رو می‌شویم. از ترس، خودم به دانشگاه نرفتم چون فکر می‌کردم ممکن است دستگیر شوم. در بخش آموزش، فردی بود به اسم «صالحی» که به پدرم گفته بود همین که پسرت زنده است، شانس آورده و خدا را شکر کنید که الان در زندان نیست. به نظر او، اخراج امتیاز بزرگی‌ بود.

طبق آمار، ۲۸ تا ۳۰ هزار دانشجو در آن زمان یا اخراج شدند یا هیچ‌وقت به دانشگاه برنگشتند. برخی از دانشجویان که امیدی برای بازگشت سریع به دانشگاه نداشتند، حتی پیش از دریافت نامه اخراج، ایران را ترک کرده بودند.

تا سال ۶۴ فضای دانشگاه آن قدر امنیتی و بد شده بود که دیگر امکان بازگشت به دانشگاه وجود نداشت. از میان اخراج شدگان، کسانی عطای دانشگاه را به لقایش بخشیدند و سراغ کار دیگری رفتند. شماری دیگر در زندان ها اعدام شدند و برخی خروج از کشور را انتخاب کردند؛ مثل من.

پروژه انقلاب فرهنگی در سال 1359 آن گونه که حوادث و نوشته های سال های بعد نشان دادند، بیش از آن که دانشگاهی و آکادمیک باشد، سیاسی و ایدئولوژیک بود. نتایج آن را هم پس از 35 سال باید از این منظر بررسی کرد.

در تاریخ دانشگاه در قرن های گذشته، الگوهای مهم آموزش عالی در اروپا و امریکای شمالی ظهور یافته اند که برخی از آن ها مانند پروژه «هامبولت» در آلمان (تلفیق پژوهش و آموزش در دانشگاه) و یا پروژه «مفید کردن فعالیت علمی دانشگاه» در امریکا (علم و آموزش در خدمت نیازهای جامعه)، سمت و سوی دانشگاه را دگرگون کردند. 
همه این پروژه های تاریخی در رابطه عمیق و صادقانه با دانشگاه و فلسفه آن مطرح شدند و بازخوانی تاریخی آن ها هم با بازگشت به فلسفه اصلی و اولیه آن ها و تحولات بعدی انجام می شود.

ما در سال 1359 در ایران برخلاف ادعای اولیه حکومت، شاهد ظهور پروژه جدید دانشگاهی نبودیم. در سال های پرتنش و متلاطم پس از انقلاب، کسانی فکر می کردند که با انقلاب فرهنگی، دو هدف را هم‎زمان نشانه خواهند گرفت؛ تسویه سیاسی و ایدئولوژیک دانشگاه به عنوان اصلی ترین مرکز اجتماعی و فکری نیروهای مخالف و همراه کردن آن با پروژه جمهوری اسلامی و نیز طرح مبهمی به نام «اسلامی کردن دانشگاه» که برای نخستین بار در ایران، کسانی جسته و گریخته در گذشته در سطح نظری به میان کشیده بودند.

انقلاب فرهنگی سال 1359 که منجر به بسته شدن موقت دانشگاه ها شد، وظیفه رسمی خود را اسلامی کردن دانشگاه و علوم انسانی اعلام کرد بدون آن که کسی به طور مشخص بداند اسلامی کردن به چه معنا است و یا نقشه راه روشنی برای آن وجود داشته باشد. نشانه این سردرگمی 35 ساله، همین است که بحث بر سر اسلامی کردن دانشگاه و علوم انسانی و چیستی و چند و چون آن هنوز هم ادامه دارد و با هر بحران سیاسی و اجتماعی، دوباره ساز آن کوک می شود.

34 سال پس از انقلاب فرهنگی، کسانی که هنوز هم بر طبل اسلامی کردن علوم انسانی می کوبند، بر این باورند که کار جدی در این حوزه انجام نشده و یا به قول «عبدالکریم سروش»، نواندیش دینی، «آخرش هم ندانستند كه منزلگه مقصود كجا است.» (1378)

سیدعلی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی می گوید که این پروژه هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است (ایسنا، 27 مهر 1393). آیت الله «محمدتقی مصباح يزدی»، روحانی تندرو معتقد است هنوز برای عده‌ای از مسوولان «دل‎سوز» دانشگاه‌ها، منظور از اسلامی كردن علوم، مشخص نيست (1390). «مهدی گلشنی»، استاد فیزیک دانشگاه «صنعتی شریف» در جامه یکی از پی گیرترین مدافعان اسلامی کردن دانشگاه و علوم انسانی نیز گفته است :«دانشگاه ها تا حدی چهره اسلامی به خود گرفته اند ولی متاسفانه بینش اسلامی در آن ها شیوع نیافته است.» (1385، ص 187)

شاید حرف های «غلامعباس توسلی»، استاد جامعه شناسی درباره اولین گام های اجرایی کردن پروژه اسلامی کردن دانشگاه را بتوان تصویری درست از نوع درک مسوولان از دانشگاه و بی مسوولیتی و عدم صداقت کم سابقه آن ها دانست: «پیش آیت الله مشکینی رفتیم و صادقانه گفت ما نمی‌دانیم جامعه شناسی چیست؛ فقط دکتر شریعتی را می‌شناسیم و کتاب‌های ایشان را خوانده ایم. ایشان حرف‌های خوبی زده ولی حدیث کم استفاده کرده است. [در قم] با آقای مصباح یزدی آشنا شدیم. ما با ایشان صحبتی کردیم که چه کنیم؟ ایشان هم گفت من ۹۵ درصد حرف‌های شما را قبول دارم و تنها پنج درصد جای کار دارد. قرار شد استادان و روحانیون جلسات مفصلی، هم در تهران و هم در قم داشته باشند. پنج رشته جامعه شناسی، اقتصاد، روان شناسی، حقوق و تعلیم و تربیت را انتخاب کردیم که آقایان معتقد بودند رشته‌های دیگر مشکلی ندارند اما این پنج رشته باید اصلاح شوند... حدود ۳۰،۴۰ نفراز استادان را انتخاب کردیم و هر هفته، از صبح شنبه یا غروب یک شنبه در قم بودیم و در جلسات شرکت می‌کردیم. فرآیند خسته کننده‌ای بود اما در نهایت متوجه شدم آقای مصباح یزدی و دوستانشان می‌خواستند بفهمند جامعه شناسی و سایر رشته‌های علوم انسانی چیست.» (کارگزاران، ویژه نامه نوروز 1387)

نتیجه بیش از 35 سال تلاش برای اسلامی کردن دانشگاه، دینی کردن ظاهر دانشگاه بوده است و پیروزی بی چون وچرای «دین مناسکی»؛ یعنی دینی که به انجام ظاهری اعمال دل‎خوش است و کاری به باطن و انگیزه انسان ندارد.

بحث اسلامی کردن دانشگاه ها و علوم انسانی در حالی در دوره های زمانی گوناگون بازتولید می شود که از زمان انقلاب فرهنگی، چندین تشکیلات و نهاد مانند «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه»، «سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهی»، «دانشگاه باقرالعلوم»، «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» به ریاست آیت الله مصباح یزدی، «شورای اسلامی شدن دانشگاه‌ها و مراكز آموزشی كشور» و...تشکیل شده اند.

اما تکرار مداوم موضوع لزوم اسلامی شدن دانشگاه و علوم انسانی در گفتمان بخشی از رهبران سیاسی ایران، نشان از پیش نرفتن این پروژه دارد. بسیاری از مسوولان به جای بازگشت به نقطه شروع و پرسش پیرامون چرایی ناموفق بودن این پروژه، بر این باورند که مشکل اصلی به چند وچون اجرای آن بازمی گردد و یا به «توطئه دشمنان» و نیروهای سکولاری که نمی خواهند دانشگاه ها، اسلامی شوند. در حالی که شاید از نظر عقلانی، درست بود دست اندکاران، بیش تر به فلسفه اولیه پروژه باز می گشتند و رابطه میان علم و باورهای دینی را مورد پرسش قرار می دادند.

این پرسش از زمان رنسانس به این سو در همه دنیا به میان کشیده شده و تحولات دانشگاهی دنیا هم نتیجه این بازاندیشی ژرف درباره نوع رابطه میان دین و دانش بوده است. دانشگاه قدیم در دوران قرون وسطی در خدمت یک «حقیقت قدسی» بود و کار دانشگاه و مدارس مذهبی، تفسیر و توضیح این حقیقت ازلی و ابدی تعریف می شد. دانشگاه مدرن در خدمت «حقیقت علمی»، به عنوان پدیده تمام نشده وتمام نشدنی بود.

برای دانشگاه مدرن، اندیشه انتقادی و پرسش گری، ابزار اصلی کار پژوهشی هستند در حالی که مدارس عالی مذهبی با دانش بسته و یگانه سروکار دارند و با اگر و مگرها ی پرشمار، خطوط قرمزی را به قلمروی اندیشه انسانی تحمیل می کنند که برای پیشرفت علمی می توانند فلج کننده باشد.

سرنوشت انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن را باید در دورنمای این تنش تاریخی دید. آن جا که میان پژوهش علمی و باورهای دینی تنش مهمی به وجود نمی‌آید- مثل رشته های فیزیک، پزشکی یا ریاضی- اسلامی شدن هیچ ارزش افزوده ای نسبت به گذشته ایجاد نکرده است و پیشرفت های سال های اخیر می توانست در چهارچوب هر حکومتی به وجود آید؛ درست همان گونه که در کشورهای نوظهور مانند کره جنوبی، سنگاپور، برزیل و یا افریقای جنوبی اتفاق افتاده است.

در مقابل، انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن از بالا برای حوزه هایی مانند علوم انسانی و اجتماعی که در آن تنش میان باورهای دینی (به ویژه در قرائت حداکثری شیعی و ولایت فقیهی) و علوم دانشگاهی جدی است، نتایج بسیار منفی داشته است. بخشی از فلج بودن و ناکارایی رشته هایی مثل علوم انسانی و اجتماعی در ایران، از حقوق و علوم سیاسی گرفته تا فلسفه و جامعه شناسی و اقتصاد، به همین اسلامی کردن ناکارا و بن بست اسلامی کردن ناممکن باز می گردد؛ بن بست توهمی که فکر می کند اسلام برای همه چیز و همه زمان ها حرف و راه حل دارد. در حالی که دانشگاه ذات گرا نیست، با حقیقت یگانه و ابدی کنار نمی آید و رابطه زمان و مکان را با علوم انسانی و اجتماعی، تعیین کننده می داند.

هم‎زمان باید از تحمیل یک جانبه و آمرانه هنجارهای دین مناسکی مانند ریش گذاشتن، نماز خواندن و روزه گرفتن علنی و... به دانشگاه و رواج ریاکاری و دین فروشی در محیط علمی و امنیتی کردن آن سخن به میان آورد. نتیجه مستقیم این نظام معیوبِ اسلامی شده، فضای غیرآکادمیک، جو امنیتی برای استادان و دانشجویان و رواج بی سابقه تقلب علمی (مانند ریاکاری مذهبی) است.

دست‎آورد انقلاب فرهنگی و حکومتی که به نام اخلاق و معنویت برروی کار آمده است، برای دانشگاه و علم، از جمله همین افتضاح علمی است؛ این که برای اولین بار در تاریخ دانشگاه، مجلات علمی نه یک دانشگاه و یک گروه تحقیقی خاص که یک کشور را به عنوان محل رواج تقلب علمی نشانه می روند.

حرف آخر این که اگر حضور دین در دانشگاه ویران گر و فلج کننده بوده است، حوزه های علمیه توانسته اند از تجربه دانشگاه بهره گیرند و شیوه کار خود را به نظام آموزشی مدرن نزدیک کنند. امروز وجود امتحان ورودی، نیم سال تحصیلی، یادگیری زبان خارجی و برخی دروس سکولار، استفاده از کامپیوتر و ابزار جدید آموزشی چهره حوزه های علمیه را دگرگون کرده و از سنگینی گفتمان یک سویه و غلیظ دینی تا حدودی کاسته است.

طنز تاریخ این است که برخلاف گفته آیت الله خمینی که خواهان یاری حوزه های علمیه به دانشگاه ها برای اسلامی کردن آن ها شده بود، این دانشگاه ها بودند که حوزه های علمیه را دگرگون کردند. در حالی که دست‏آورد حوزه های علمیه و انقلاب فرهنگی برای دانشگاه ها، بیش تر سانسور، محدویت، ریاکاری دینی، سطحی نگری و رفتارهای ضدعلمی و ایدئولوژیک بود. اتفاقی نیست اگر برخی از بهترین دین شناسان و دین پژوهان معاصر هم از این دانشگاه کنار گذاشته شدند تا «حقیقت قدسی» یگانه در روایت دولتی آن مورد پرسش قرار نگیرد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو

دستگیری به دلیل افشای فساد، این بار در آبادان

۲ دی ۱۳۹۵
خواندن در ۱ دقیقه
دستگیری به دلیل افشای فساد، این بار در آبادان