close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

علیرضا جهانبخش؛ دوچرخه‌سازی که شاهزاده شد

۳۱ فروردین ۱۳۹۷
پیام یونسی‌پور
خواندن در ۶ دقیقه
جهانبخش به یکی از دست نیافته های تاریخ باشگاه آلکمار رسید. پس از ۳۴ سال، رکورد تعداد گل زده برای باشگاهش را شکست و برای تیمش ۱۸ گل زد.
جهانبخش به یکی از دست نیافته های تاریخ باشگاه آلکمار رسید. پس از ۳۴ سال، رکورد تعداد گل زده برای باشگاهش را شکست و برای تیمش ۱۸ گل زد.

ممکن بود همین امروز کنار ما نباشد. جای خالی او را هم شاید حس نمی‌کردیم چون مثل امروز، از وجودش لذت نبرده بودیم. داستان به یک مأموریت ساده برمی‌گردد؛ پدری که برای کار از رودبار کوچ کرد و به قزوین رفت تا کارگر ساده یک کارگاه دوچرخه‌سازی شود. چندی بعد، زلزله شهرش را لرزاند. همه رفتند. او ماند و خانواده‌اش.

پدر بعد از کوچ از رودبار، ۱۵ سال کارگر ساده بود. بعد شد سرپرست کارگران کارگاه دوچرخه‌سازی قزوین. علیرضا که به 14 سالگی رسید، سه زندگی مشترک را با هم تجربه کرد؛ تحصیل، فوتبال و کار در کارگاهی که پدر سرپرست کارگران آن شده بود. ماهیانه ۲۲۰ هزار تومان دستمزد می‌گرفت. شاید بتوان او را هم یکی از «کودکان کار» ایران دانست.
سال 1385، وقتی به ۱۳ سالگی رسید، کار را آغاز کرد ولی هرگز حقوق ماهیانه‌اش را در حساب یا جیب شخصی‌ خود ندید. صاحب‌کار پول را به‌حساب پدرش واریز می‌کرد. اعتراضی هم نداشت. هنوز هم ندارد. یک سال بعد پدر قید کار کردن علیرضا را زد. به او گفته بود که هنرش را نه در دوچرخه‌سازی که در فوتبال دیده است. اولین باشگاهی که سراغ او را گرفت، «داماش» تهران بود. حالا باید هر روز مسیر قزوین تا تهران را برای تمرین می‌رفت. پدرش ماهیانه کم تر از ۶۰۰ هزار تومان می‌گرفت اما ماهی ۲۰۰ هزار تومان صرف رفت و آمد پسرش به تهران و تمرین داماش می‌کرد. 

آن چه از زندگی پدر فقط برای یک رفت‌وآمد هزینه می‌شد، مثل دِین، روی دوش علیرضا ‌ماند؛ مانند مسوولیتی که باید روزی به نتیجه‌اش می‌رساند. صبح‌ها با اتوبوس به تهران می‌رفت، عصر با اتوبوس به قزوین برمی‌گشت. او پس از جام جهانی ۲۰۱۴، از روزهای سفر به تهران و یِر به یِر شدن پولی که در جیب داشت با نرخ بلیت اتوبوس‌های بین‌شهری گفته بود: «حتی پول خریدن یک کیک را نداشتم.»

فقر برای این نسل، حکایت عجیبی نیست. یک ماه قبل از این، در مصاحبه با سایت فیفا گفت که الگویش، «مهدی مهدوی کیا» بوده است؛ کسی مثل خودش که برخاسته از همین سطح اقتصادی بود؛ یکی مثل اکثر فوتبالیست‌های جهان.
«مارادونا» کودکی خود را با روپایی زدن میان مردم شهر، برای یک پزویی ها گذراند. «ریوالدو» هم در ورزشگاه‌های برزیل بستنی می فروخت. «مسی» از سوءتغذیه و مشکل رشد جسمانی رنج می‌برد. مادر رونالدو از ترس فقر می‌خواست «کریستیانو» را سقط کند. «علی دایی» هم کت‌های کهنه برادرش را می‌پوشید و به مدرسه و دانشگاه می‌رفت. فقر، کلید واژه و شاید فصل مشترک ستاره‌های فوتبال جهان است.

زندگی‌ جهانبخش را «حسین حنیفی»، سرمربی جوانان داماش تغییر داد. روزی به او گفت که با «امیر عابدینی»، مالک وقت باشگاه داماش صحبت کرده و به او گفته است استعدادی ناب در تیمش هست که تمام زندگی‌ خود را وقف یک جاده در رفت‌وبرگشت می‌کند. گفته بود که مساله مالی به کنار، خطرات جاده و سفر هر روزه ممکن است یک جوان با استعداد را از این مملکت بگیرد. عابدینی قبول کرده بود برایش خوابگاهی برای خوابیدن مهیا کند با روزی سه وعده غذا و روزی یک بار اجازه تماس با خانواده با شرط بازی در دو تیم «جوانان» و «امیدها» (هم‎زمان) و البته بدون دستمزد ماهیانه.
این یعنی 14 سالگی از خانه جدا شد. دل‌خوشی او یک تماس شبانه بود برای پرسیدن سوالی تکراری: «همه‌چیز خوب است؟»
بعد می‌خزید روی تخت خواب. زندگی با دو تیم در دو رده سنی، هم پخته‌اش می‌کرد، هم فرسوده. سه شنبه‌ها برای تیم امید داماش بازی می‌کرد، جمعه برای جوانان، دوباره سه شنبه برای امیدها. روزهای باقی‌مانده هفته هم روزی دو جلسه تمرین با هر دو تیم.

روزی که مچ پایش ضرب دید، لنگان به تمرین جوانان برگشت. حسین حنیفی که از دور لنگ زدنش را دید، صدایش بلند شد: «گم شو هرجایی که بودی. از همان راهی که آمدی، برگرد.»
خشکش زده بود. یک قدم دیگر که برداشت، صدای مربی بلندتر شد: «جلوتر نیا، از همان دری که آمدی، برگرد.»

رفته بود روی سکو و با صدای بلند زار زده بود. هم ترس از دست دادن رویاهایش را داشت، هم سرافکندگی پیش روی خانواده. چند دقیقه بعد، حسین حنیفی نشسته بود کنارش. پا به پای علیرضا روی سکو گریه کرده و با این جملات بریده‌بریده گفته بود: «تو زندگی منی پسر؛ کشف منی؛ آرزوی منی. فکر کردی ولت می‌کنم هر جا خواستی، بری؟»
هنوز هم با حسین حنیفی در تماس است.

سه سال بعد وقتی فقط ۱۷ ساله بود، امیر عابدینی او را به داماش گیلان برد. نخستین بار طعم حضور در لیگ برتر را وقتی چشید که هنوز می‌توانست در رده جوانان بازی کند. نامش به‌عنوان کم سن‌ترین بازیکن داماش و یکی از جوان‌ترین بازیکنان تاریخ لیگ برتر ثبت شده است.

«اکبر محمدی»، سرمربی سابق تیم ملی جوانان ایران در توصیف او می‌گوید: «بعد از سه هفته تمرین دادن تیم، کادر فنی را دور هم جمع کردم وگفتم از این تیم یک نفر را به‌عنوان کاپیتان انتخاب کنید. تیم ما کم ستاره نداشت. منتظر بودم هر کسی یک نفر را بگوید و بعد من تصمیم نهایی را بگیرم. اما همه متفق‌القول گفتند جهانبخش. خوشحال بودم که انتخاب خودم هم همین بود.»

علیرضا ۱۷ بار برای تیم ملی جوانان ایران بازی کرد، 11 گل زد و بعد به تیم ملی امید و خیلی سریع به تیم ملی ایران رسید.

یک سال قبل از جام جهانی، به‌صورت مستقیم از داماش به «نایمخن» هلند رفت. همان سال لقب دومین استعداد جوان لیگ هلند را به‌دست آورد. همین برای این که «کارلوس کی روش» او را با خودش به برزیل ببرد، کفایت می‌کرد. مقابل آرژانتین، حرکت او با این ذوق «عادل فردوسی پور» گزارش شد: «علیرضا توی سر توپ زد! توی سر توپ چه کسی هم زد؛ سابالتا!»
گزارش‎گر «اسکای» در همان صحنه فریاد زده بود: «چه کار کردی پسر؟! می‌دانی چه کسی را محو کردی؟ او سابالتا بود!»

یک سال بعد از جام جهانی، به «آلکمار» هلند رفت؛ تیمی که در لیگ یک هلند حضور داشت. همان سال اول لقب بهترین بازیکن نیم فصل نخست و بعد عنوان بهترین بازیکن سال لیگ یک هلند را به‌دست آورد. از چهار سال پیش، محبوب‌ترین بازیکن هوادارانِ این باشگاه هلندی شد. شادی گل او مدت‌ها تعظیم به پرچم ایران در ورزشگاه اختصاصی آلکمار بود. 

حالا، پسر دوچرخه‌ساز شهر قزوین که روزی اگر پدرش برای کار از رودبار کوچ نمی‌کرد، حالا شاید اصلاً کنار ما نبود، دو عنوان را توأمان کسب کرده است؛ هم در انتخاب بهترین‌های سال از نگاه مجله «فورفورتو»، سومین بازیکن سال آسیا شده، هم بهترین بازیکن لیگ برتر هلند.

دلیل دادن این عنوان به او، ۱۸ گل علیرضا در یک فصل بود. حالا در هلند، او را نه فقط با نام علیرضا که با لقب «شاهزاده ایرانی» می‌شناسند؛ عنوانی که بیش از یک سال است در رسانه‌های هلند برای جهانبخش استفاده می‌شود.

روزی که با آلکمار قرارداد بست، یک جمله ماندگار را روی زبانش چرخاند: «فوتبال یعنی زندگی و زندگی یعنی رسیدن به جایی که کسی تا امروز به آن نرسیده است.»

جهانبخش به یکی از دست نیافته های تاریخ باشگاه آلکمار رسید. پس از ۳۴ سال، رکورد تعداد گل زده برای باشگاهش را شکست و برای تیمش ۱۸ گل زد. پس از «مهدی مهدوی کیا»، همانی که او الگویش خوانده بود، علیرضا نخستین پسر ایرانی است که زمان تعویض یا لحظه پا به توپ شدنش، هواداران یک تیم اروپایی او را آهنگین تشویق می‌کنند.

شاید در روسیه هم باید چشم‌انتظار درخشش او باشیم. علیرضا، پسری که از 14 سالگی در تهران ماند تا هزینه بازگشت به خانه را ندهد، امروز گران‌قیمت‌ترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران است. باشگاه «ناپولی» برای خرید او، ۱۸ میلیون دلار پیشنهاد داده و او هنوز نپذیرفته است.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو

مرگ‌های مشکوک و مخوف محله هم‌جنس‌گرایان تورنتو

۳۱ فروردین ۱۳۹۷
مرگ‌های مشکوک و مخوف محله هم‌جنس‌گرایان تورنتو