close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

احسان یارشاطر؛ جهان وطن بود و مظهر ایران‌دوستی

۱۳ شهریور ۱۳۹۷
شیما شهرابی
خواندن در ۸ دقیقه
احسان یارشاطر به همراه ایرج افشار و سیدحسن تقی زاده
احسان یارشاطر به همراه ایرج افشار و سیدحسن تقی زاده


98 سال عمر کرد اما همه با افسوس از مرگش یاد می کنند؛ «احسان یارشاطر»، بنیان‌گذار «مرکز ایران‌شناسی» در امریکا، موسس بنگاه ترجمه و نشر کتاب در ایران و مدیر تدوین دانش‎نامه «ایرانیکا».

 او استاد دانشگاه کلمبیا در نیویورک بود و دانش‎نامه انگلیسی‌زبان ایرانیکا به عنوان یکی از بزرگ‏ترین و جامع‌ترین پروژه‌های ایران‏شناسی، شناخته‌ترین کارش بود که عمرش را وقف آن کرد. او با سخت‌کوشی و وسواسی عجیب، در 45 سال گذشته سعی کرد با تدوین دایره المعاف ایرانیکا، تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران را به مردم دنیا بشناساند.

 «احمد کریمی حکاک»، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه «یوسی‏ال‏ای» شهر لس‏آنجلس، از شاگردان قدیم یارشاطر و از دوستان نزدیک او به «ایران‏وایر» می‌گوید: «دانش‎نامه ایرانیکا در آن زمان یک پروژه کاملا جدید بود. در سال 1973 که فکر تالیف آن به ذهن ایشان رسیده، دانش‎نامه‌های دیگری وجود داشتند اما این دایره شمول و گستردگی را که در ذهن او بود، نداشتند. البته وقتی ایده ایرانیکا هم شکل گرفت، فکر می‌کردند دامنه‌اش محدودتر باشد اما ذهن گسترنده از خصلت‌های دکتر یارشاطر بود که یک ایده در ذهنش شکل می‎گرفت و مرتب گسترش می‌یافت.»

این دانش‎نامه به بررسی تاریخ و تمدن ایران در خاورمیانه، قفقاز، آسیای مرکزی و شبه‌قاره هند می‌پردازد و همه جنبه‌های تاریخ و فرهنگ ایران، از جمله ادبیات و زبان‌های ایرانی را پوشش می‌دهد. احمدکریمی حکاک می‌گوید: «ایرانیکا فقط ایران به معنای امروزی را در بر نمی‌گیرد، از امپراتوری‌های ایران و دوران پیش از اسلام تا دوران اسلامی و بعد هم همه کشورهایی که به نحوی با ایران، زبان فارسی و یا  فرهنگ ایرانی ارتباط داشته و یا دارند، یعنی فرهنگ‎های اثر پذیرفته از فرهنگ ایران در این دانش‎نامه مدخل دارند. مدخل هایی درباره غربی‌هایی که درباره ایران کار کردند هم وجود دارد. به عبارت دیگر، هرآن چه درباره ایران، زبان فارسی و حوزه فرهنگ ایرانی مربوط می‌شود، مستقیم یا غیرمستقیم در مدار پژوهش‌هایی که ایشان در ذهن داشتند، قرار می‌گیرد.»

احسان یارشاطر ایده تاسیس ایرانیکا را زمانی عملی ‌کرد که به عنوان استاد تمام وقت در دانشگاه کلمبیا نیویورک تدریس می کرد. او در مطلبی با عنوان «احسان یارشاطر از زبان خودش» نوشته بود: «پس از مشورت با عده‌ای از همکاران ایران‎شناس، مقدمات کار را فراهم کردم. تابستان که به ایران بازگشتم و به مناسبتی که به دیدن "امیر عباس هویدا"، نخست وزیر وقت رفتم، قصد خود را به اختصار به اطلاع او رساندم. پرسید مخارج آن را که می‌دهد؟ گفتم در نظر دارم که از یک مؤسسه امریکایی که پشتیبان این گونه طرح‌ها است، تقاضای کمک بکنم. هویدا در صندلی خود راست نشست و به جلو خم شد و مثل کسی که یکه خورده باشد، گفت امریکایی چرا؟»

هویدا تصمیم می‌گیرد از این ایده حمایت کند و ترتیبی می‌دهد که سازمان برنامه و بودجه هزینه ‌های ایرانیکا را بپردازد. اما بعد از پیروزی انقلاب، یکباره بودجه آن‌ها قطع می‌شود.
احمد کریمی حکاک می‌گوید: «زمانی که انقلاب شد، ایرانی‌ها به طور کلی با موانع زیادی روبه رو شدند. متاسفانه نظامی بر ایران حاکم شد که نظر خوشی نسبت به این کارها نداشت و این کار را بیش‏تر سیاسی می‌دانست تا فرهنگی. دکتر یارشاطر ناچار از "بنیاد ملی علوم انسانی" امریکا تقاضای کمک کردند و چهار پنج سالی از آن‌جا کمک گرفتند و بعد هم ایرانیکا تبدیل به پروژه‌ای شد که ایرانیان خارج از کشور آن را به فرزندی پذیرفتند.»

احسان یارشاطر در چند سال گذشته برای تامین هزینه‌های ایرانیکا، بخشی از ثروت شخصی‌خود را هم به فروش رسانده بود: «خوش‎بختانه برخی کتاب‌ها و آثار هنری غربی و شرقی که از سال‌ها پیش جمع آوری کرده بودند، بعدها ارزش بیش‎تری یافتند. ایشان این آثار را فروختند و همه ثروت را در اختیار ایرانیکا قرار دادند.»

کریمی حکاک تاکنون در نوشتن چندین مدخل با دانش‎نامه ایرانیکا همکاری کرده است: «شاید حدود ۳۰ یا ۴۰ مدخل نوشته‌ ام. اغلب مدخل‌ها در زمینه ادبیات فارسی و یا بیوگرافی شاعران فارسی زبان هستند. دکتر یارشاطر این دقت را داشتند که به من مدخلی در تاریخ ندهند یا به کسی که تخصصی از ادبیات ندارد، مدخل ادبیات ندادند. حتی در رشته ما، برخی دوستان یک دوره خاص حوزه کارشان است؛ مثلا شعر فارسی دوره صفوی. ایشان به این موضوع هم دقت می‌کردند و می‏گفتند هر مدخل را باید شایسته ترین یا یکی از شایسته‌ترین‌ها در آن حوزه بنویسد؛ دقتی که هنوز هم در ایرانیکا وجود دارد.»

 سخت‌گیری بر خود و دیگران را احمد کریمی حکاک از ویژگی‌های یگانه دوست و استادش می‌داند: «من خصلت‌هایی در دکتر یارشاطر می‌دیدم که یگانه بود. یکی از این خصلت ها، سخت‏گیری برخودش و دیگران بود؛ مثلا خانواده‌ای از اشراف دوره قاجار می‌خواستند مدخلی که مربوط به پدر جدشان می‌شود، مدخل پذیرنده زیبا و مثبتی باشد. اما اگر اندکی با حقیقت ممکن تاریخی مغایرت داشت، ایشان نمی‌پذیرفتند. هیچ وقت تا چیزی برایشان مسجل و مسلم نمی‌شد، از آن نمی‌گذشتند. مثلا من هنگام نوشتن یک مدخل، اظهارنظری کردم که ایشان به من تذکر دادند که این اظهارنظر مستند نیست. ]قضیه از این قرار بود[ که ظاهرا "محمدحسن اعتماد السلطنه" مُهری داشته که روی آن نوشته شده بوده "ملاحظه شد". او این مهر را روی کارهایی از دوره قاجار که قرار بوده چاپ شود، می زده است. من فکر می‌کردم این مُهر مثل بسیاری از مُهرهای آن زمان، گرد بوده است اما ایشان به من گفتند شما باید این را مستند بگویید. من مجبور شدم سفری به استانبول بروم و این مُهر را پیدا کنم و دیدم ایشان درست می‌گویند و مهر مثلث شکل بوده است.»  

احمد کریمی احسان یارشاطر را «شیخ الرییس» مطالعات ایرانی می‌داند و تاکید می‌کند که این لقب فقط گفته او نیست و بسیاری از همکارانش معتقدند که پراثرترین و پربارترین زندگی دانشگاهی، حداقل در 30 سال گذشته، زندگی احسان یارشاطر بوده است: «با همین دانش‎نامه ایرانیکا توانستند دوهزار پژوهش‎گر دانشگاهی را در سرتاسر جهان، از ژاپنی گرفته تا کانادایی، امریکایی، ایرانی و افغان بسیج کنند.»

دایره المعارف ایرانیکا اگر چه مشهورترین کار احسان یارشاطر بوده اما تنها کار او نبوده است. او قبل از آمدن به دانشگاه کلمبیا، در ایران بنگاه ترجمه و نشر کتاب راه می‌اندازد و سراغ ترجمه آثار مهم ادبیات جهان می‌رود.
خودش در این باره نوشته است: «روزی به مطلبی برخوردم که بنا بر آن، در ترکیه ۶۰۰ اثر از آثار برگزیده ادبیات غربی را به زبان ترکی ترجمه و منتشر کرده‌اند. این به من سخت گران آمد که چرا ما هیچ برنامه‌ای برای ترجمه آثار برجسته زبان‌های خارجی نداشته باشیم. این است که در صدد چاره‌ای برآمدم. فکر کردم به جا خواهد بود اگر مؤسسه‌ای به این منظور با برنامه‌ای دقیق و بدون حیف و میل تأسیس شود. اما چنین اقدامی سرمایه می‌خواست. برای تأمین سرمایه به نظرم آمد که مطلب را با "امیراسدالله علم" که در آن زمان رییس اداره املاک و مستغلات پهلوی بود و من دو سالی یا بیش‌تر بود که با وی و "پرویز ناتل خانلری" و "رسول پرویزی" دوره‌ای داشتیم، در میان بگذارم.»

بنگاه ترجمه و نشر کتاب دیرتر به بزرگ‎ترین مؤسسه انتشاراتی ایران تبدیل شد و مجموعه‌هایی با عنوان های «ادبیات خارجی»، «ادبیات برای جوانان»، «ادبیات برای نوجوانان»، «کتاب‌های کودکان»، «ایران‎شناسی»، «متون کلاسیک فارسی»، «معارف عمومی» و «آتیه ایران» (مجموعه جغرافیایی) و غیر این‌ها انتشار داد.

«داریوش بایندر»، دیپلمات ایرانی که در سال‎های دهه 70 میلادی از سوی دولت ایران در سازمان ملل متحد ماموریت داشت، در نیویورک با احسان یارشاطر و خانواده‌اش دوست می‌شود. او به «ایران‎وایر» می‌گوید: «عمر طولانی احسان یارشاطر برای تاریخ و فرهنگ ایران برکت بزرگی بود و اگر بخواهم در یک جمله احسان یارشاطر را توصیف کنم، می‌گویم او یک انسان جهان وطنی و در عین حال، مظهر ایرانیت بود. همه فکرش به تاریخ و فرهنگ و زبان و ادبیات ایران گره می‌خورد.»

بایندر در این روزها بیش از گذشته به خاطراتش در دهه 70 میلادی و رفت و آمدش با احسان یارشاطر نقب می‌زند و می‌گوید: «به عقیده من، زندگی او یک نمونه عالی برای بهتر کردن زندگی خودمان است؛ زندگی مردی که با همه وجودش تلاش می‌کرد.»

احسان یارشاطر در سراسر زندگی‌ خود برای رسیدن به رویاهایش دوید. او در یک خانواده بهایی به دنیا آمده و در نوجوانی پدر و مادرش را از دست ‌داده بود. احسان یارشاطر راه سختی را تا رسیدن به کرسی استادی دانشگاه کلمبیا پیمود.
خودش نوشته بود: «تازه به کلاس هشتم رفته بودم که مدرسه تربیت مانند سایر مدارس بهایی، به امر دولت تعطیل شد. چون دولت دستور داده بود که مدارس فقط به تعطیلات رسمی اکتفا کنند و مدارس بهایی بعضی ایام متبرک بهایی را نیز تعطیل می‌کردند.»

او آن قدر برای درس خواندن پافشاری می‌کند و به وزارت آموزش و پرورش مراجعه می‌رود که بالاخره وارد دانش‎سرای مقدماتی می‌شود و به قدری درس می‌خواند که بورس تحصیل در دانش‎سرای عالی را می گیرد.
لیسانس ادبیات را که گرفت، بعد از چند سال تدریس در مدرسه، وارد مقطع دکترا ‌شد. احسان یارشاطر مدتی بعد به لندن می‌رود تا نزد «والتر برونو هنینک»، ایران‌شناس آلمانی که در «مدرسه علوم شرقی لندن» زبان‌های ایران باستان را تدریس می‌کرد، تحصیل کند. بعد به ایران بر گشت و برکرسی استادی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ‌نشست. چند سال بعد به دعوت دانشگاه کلمبیا پاسخ مثبت ‌داد. پیش از رفتن، ازدواج ‌کرد و با همسرش، «لطیفه»، راهی نیویورک ‌شدند. لطیفه در سال 1999 در گذشت و یارشاطر در تمام 19 سالی که پس از او زنده بود، روزانه مدتی را کنار عکس‎های قاب شده لطیفه می‌گذراند.

احمد کریمی حکاک گاه‎گداری به دیدن یارشاطر می‌رفته و به او سر می‌زده است. او می گوید هر بار بیش‎تر از گذشته به فروتنی و تواضع استادش پی می‌برده است: «گاهی که به دیدن‌شان می‌رفتم، چون چشم و گوش‌شان ضعیف شده بود، می‌گفتم من احمد هستم، کریمی حکاک! می‌خندیدند و می گفتند آقای دکتر! من باید خودم را به شما معرفی کنم نه شما به من! ایشان به این قدر زیر دست نواز و متواضع بودند.»

احسان یارشاطر در همه عمرش کار کرد. در ویدیویی که از زندگی او منتشر شده بود، در سن 92 سالگی و با وجود بیماری «لقوه»، توضیح می‌داد که روزی 8 تا 9 ساعت را در دفتر کارش می‌گذراند.
کریمی حکاک می‌گوید: «تا همین اواخر داشتند زبان روسی یاد می‌گرفتند؛ نه برای این که اشرافی بر این زبان پیدا بکنند، برای این که زندگی و وقت‌شان به بطالت نگذرد.»

 

 

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

امامان جمعه؛‌ محمد تقی لطفی و حاشیه‌های اشرافی‌گری

۱۳ شهریور ۱۳۹۷
احسان مهرابی
خواندن در ۵ دقیقه
امامان جمعه؛‌ محمد تقی لطفی و حاشیه‌های اشرافی‌گری