close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

انتشار یک کتاب پرماجرای ایرانی در امریکا

۴ اردیبهشت ۱۳۹۸
فرامرز داور
خواندن در ۸ دقیقه
فرد نشسته عبدالحسین میرزا فرمانفرمای بزرگ و پدر عبدالعلی فرمانفرما به همراه او و برادر بزرگش
فرد نشسته عبدالحسین میرزا فرمانفرمای بزرگ و پدر عبدالعلی فرمانفرما به همراه او و برادر بزرگش
بازدید شاه از کارخانه نفت پارس
بازدید شاه از کارخانه نفت پارس
سابقیه را «عبدالعلی فرمانفرماییان»، موسس «شرکت نفت پارس» نوشته است؛ شرکتی که پس از انقلاب اسلامی مصادره شد و اکنون در کنترل «ستاد اجرایی فرمان امام» است.
سابقیه را «عبدالعلی فرمانفرماییان»، موسس «شرکت نفت پارس» نوشته است؛ شرکتی که پس از انقلاب اسلامی مصادره شد و اکنون در کنترل «ستاد اجرایی فرمان امام» است.
سابقیه شامل سه داستان از عبدالعلی فرمانفرماییان و چهار سفرنامه به امریکا، چین و چند کشور آفریقایی با عنوان «رنگارنگ» است که مطالعه آن ارزشی تاریخی دارد
سابقیه شامل سه داستان از عبدالعلی فرمانفرماییان و چهار سفرنامه به امریکا، چین و چند کشور آفریقایی با عنوان «رنگارنگ» است که مطالعه آن ارزشی تاریخی دارد

کتاب «سابقیه» که به قلم یکی از نوادگان «عباس میرزا»، ولیعهد ناکام «فتحعلی شاه قاجار» نوشته شده، اخیرا در امریکا منتشر شده است. چاپ اول این کتاب اوایل انقلاب اسلامی در ایران جمع شد و چاپ دوم آن که در اواخر ریاست جمهوری «محمد خاتمی» انجام شده بود، به دوره «محمود احمدی‎نژاد» رسید و هرگز توزیع نشد.

سابقیه را «عبدالعلی فرمانفرماییان»، موسس «شرکت نفت پارس» نوشته است؛ شرکتی که پس از انقلاب اسلامی مصادره شد و اکنون در کنترل «ستاد اجرایی فرمان امام» است.

کتاب پس از فراز و فرودهای چهل و چند ساله‌‌ای که برای انتشار طی کرده، حالا با شرح و زندگی‎نامه‌ای که «فاطمه سودآور فرمانفرماییان»، همسر نویسنده به آن افزوده، کیلومترها دورتر از زادگاهشان ایران، منتشر شده است.

سابقیه شامل سه داستان از عبدالعلی فرمانفرماییان و چهار سفرنامه به امریکا، چین و چند کشور آفریقایی با عنوان «رنگارنگ» است که مطالعه آن ارزشی تاریخی دارد و خواننده را به حال و هوای دهه ۱۹۷۰ این مناطق می‌برد.

عبدالعلی فرمانفرماییان در آخر سفرش به قاره آفریقا که در تانزانیا به پایان می‌رسد، می‌نویسد: «طی چند روزی که میهمان این قوم و خویش‌ها بودیم، آرامش آن‏ها بر ما هم اثر کرد و تنها عاملی که موجب تکدر خاطر می‌شد، مساله انسان‌ها بود که از خاطر دور نمی‌شد. شب آخر مسافرت در کافه‌‌ای نشسته بودیم، یکی از هم‎سفران گفت در کافه‌های اروپایی سفیدها نشسته‌‌اند و سیاه‌ها پیش‎خدمتی می‌کنند، حالا آمدم آفریقا، باز هم سفیدها نشسته‌‌اند و سیاه‌ها پیش‎خدمتی می‌کنند.»
این تصویری است که فرمانفرماییان از سال‌هایی می‎دهد که هنوز برابری انسان‌ها و قضاوت بر اساس رنگ پوست، دست کم در کلام، همانند امروز نشده بود.

تاریخ این نوشته، ۱۸ تیر ۱۳۵۱ است؛ چند ماه پیش از نیمه بهمن که در پیست اسکی «شمشک»، سقوط بهمن به زندگی پرثمرش خاتمه دهد؛ از آن زندگی‌ها با طول کم (فقط ۳۸ سال) و عرض فراوان که انگار لحظه به لحظه‌اش با فایده و موثر زیسته شده است.

عبدالعلی فرمانفرماییان، نوه «فیروز میرزا نصرت‏الدوله»، پسر شانزدهم عباس میرزا بود. از ۲۴ پسر و ۱۲ دختر شاهزاده فرمانفرما، عبدالعلی کوچک‌ترین پسر بود که در۸۰ سالگی پدر متولد شد. خواهر ارشدش، «مریم فرمانفرماییان» همسر «نورالدین کیانوری»، دبیرکل «حزب توده» بود که سال‌ها در اتحاد جماهیر شوروی و آلمان شرقی در تبعید بود و بعد از انقلاب اسلامی و بازگشت به ایران نیز به آرامش نرسید.

عبدالعلی فرمانفرماییان تا مقطع دبیرستان در ایران تحصیل کرد. اما دبیرستان را به پایان نرسانده، در سال ۱۳۳۰ به دعوت یکی خواهرانش به نام «مهرماه فرمانفرماییان» که همسر «محسن رییس»، سفیر وقت ایران در لندن بود، عازم بریتانیا شد. او پس از اتمام پیش نیازها در «کالج برایتون»، در «دانشگاه آکسفورد» مشغول به تحصیل شد.

فاطمه سودآور در مقدمه کتاب سابقیه نوشته است که در این زمان خواهر همسرش همراه نورالدین کیانوری در مسکو زندگی می‌کردند و چون او علاقه‎مند به دیدار خواهر بود، در سفری که از لندن به پاریس رفته بود، از سفارت شوروی درخواست ویزا کرد که البته رد شد. اما یک مامور امنیتی ایران که جلوی سفارت شوروی رفت و آمدها را گزارش می‌کرد، ورود او به سفارت را به تهران اطلاع داده بود: «هنگامی که عبدالعلی در پایان تحصیلاتش به تهران بازگشت، برای بازجویی فراخوانده شد ولی سرانجام گناهش را ناچیز شمردند و پرونده بسته شد.»

در دوره تحصیل رشته تلفیقی سیاست و اقتصاد و فلسفه در آکسفورد، عبدالعلی فرمانفرماییان با همکاری هم‎دوره‌‌ای‌های انگلیسی خود مجله‌ای ادبی به راه انداخت که اسم آن ترجمه «بوف کور» به زبان فرانسه بود: «می‌توان گفت که اولین بار آثار "صادق هدایت" را عبدالعلی به محافل ادبی انگلیس معرفی کرد. در همان دوره، به مکاتبه با برخی از هنرمندان مشهور انگلیس هم‏چون "هنری مور" و "آکوستوس جان" پرداخت. انگیزه این تماس‌ها در نهایت ایجاد موزه‌‌ای از هنرهای معاصر در تهران بود.»

عبدالعلی فرمانفرماییان در بازگشت به تهران، طرح تاسیس چنین موزه‌‌ای را دنبال کرد. از طریق یکی از خواهرانش به نام «هایده قره‎گوزلو»، ندیمه ملکه «ثریا»، با «مهرداد پهلبد»، وزیر فرهنگ و هنر وقت قرار ملاقات گذاشت اما به نظر می‌رسید اجرای چنین طرحی هنوز زود بود و درک نمی‌شد.

عبدالعلی فرمانفرماییان به فکر کار صنعتی افتاد. پدر همسر اول او که یونانی بود، در آتن کارخانه تولید روغن موتور به نام «الوین» داشت. با کمک او و برخی از اقوامش، شرکت نفت پارس را تاسیس کرد: «برای تامین سرمایه اولیه، یکی دو ملک موروثی را فروخت و تقاضای وام بانکی کرد؛ به طوری که تا سال‌ها بدهی‌های سنگینی به دوش داشت.»

عبدالعلی فرمانفرماییان در اول آذر ۱۳۳۷، ۲۰ سال قبل از انقلاب و مصادره شرکتش توسط حاکمان جمهوری اسلامی، نفت پارس را با سرمایه ۱۵ میلیون تومانی تاسیس کرد. به این ترتیب، اولین شرکت نفت خصوصی با پالایشگاهی خصوصی در تهران متولد شد.
این شرکت به صورت سهامی عام ثبت شده بود و سهام آن چهار سال بعد در بورس تهران هم عرضه شد و شرکت نفتی بزرگ «شل» بخشی از سهام آن را خرید.

هدف از تاسیس نفت پارس این بود که روغن موتور و مشتقات نفتی مانند پارافین تولید و در بازار عرضه شود؛ هم برای مصرف کننده داخلی و هم برای صادرات به کشورهای همسایه که در آن سال‌ها فاقد چنین فن‎آوری و صنایعی بودند. ولی در رقابت شدید و نفس‎گیر با شرکت‌های بزرگ نفتی که بازار منطقه را در دست داشتند، یک شرکت تازه پای نفتی در ابتدای کار نمی‌توانست بازار را از دست رقبایی هم‏چون «بریتیش پترولیوم» درآورد: «حتی شل که بعدا در نفت پارس سهیم شد، به آن رضایت نمی‌داد. در نتیجه، صادرات شرکت نفت پارس تنها به افغانستان خلاصه شد.»

با این همه، چند سال بعد این شرکت چنان جا افتاد که توانست بخشی از بازار منطقه را به دست بیاورد. اکنون شرکت «فواد ری»، وابسته به «ستاد اجرایی فرمان امام» کنترل قدیمی‌ترین شرکت نفتی ایران را که با سرمایه خصوصی راه‏اندازی شده بود، برعهده دارد.

شرکت نفت پارس تنها فعالیت عبدالعلی فرمانفرماییان نبود، او تجربه تاسیس شرکت نفت را به مراکش هم برد و برای این کار بالاترین نشان ملی مراکش را دریافت کرد. در ایران با بهبود وضعیت شرکت پارس، وارد مجموعه‏داری هنری هم شد.

فاطمه سودآور، همسر او که مقدمه‌‌ای بر کتاب سابقیه نوشته است، می‌گوید در یکی از سفرهایش به لندن، عبدالعلی فرمانفرماییان او را مامور کرده بود تا ظروفی متعلق به دوره سامانی را از یک خانم ایرانی خریداری کند و به ایران برگرداند: «بسته بسیار شکننده در گمرک فرودگاه "مهرآباد" جلب توجه کرد و مامور گمرک پس از چند سوال درباره محتوای کارتون، به بهانه این که ورود اشیا عتیقه به ایران ممنوع است، ظروف را توقیف کرد. اظهار تعجب کردم که بازگرداندن میراث هنری چرا باید ممنوع باشد؟ مامور گمرک شرط کرد که اگر قیمت آن‎ها را اذعان بدارید، آن‎ها را بدون عوارض گمرکی تحویل خواهد داد. گفتم از بابت هر یک پنج هزار دلار داده‎ام. مامور چشمانش گرد شد و همکارانش را با تمسخر سوی خود خواند که ببینید این خانم برای این کاسه کوزه گلی شکسته چه سرمایه‌‌ای صرف کرده است. این حادثه عبدالعلی را بر آن داشت که راجع به ورود و خروج اشیای عتیقه و قوانین مربوط به آن در کشورهای دیگر تحقیقات گسترده‌‌ای انجام و نتیجه‌‌اش را طی گزارشی به دفتر مخصوص شهبانو ارایه دهد. این تلاش‌ها منتهی به لغو ممنوعیت واردات اشیای هنری و اجازه بازگرداندن میراث فرهنگی شد تا مجموعه‎داری اشیای ایرانی تشویق شود. در نتیجه، بسیاری از اشیایی که به طور قانونی یا غیرقانونی از کشور خارج شده بودند، به مرور به کشور بازگشتند.»

از دیگر فعالیت‌های عبدالعلی فرمانفرماییان که حاصل رونق شرکت نفت پارس بود، کمک به هنرمندانی هم‎چون «ناصر حقیقی» بود؛ مبتکر ویرایش عکس‌های قدیمی. فاطمه سودآور نوشته است «اردشیر محصص» که در آن دوره هنوز هنرمند نام‎آوری نشده بود، از بسیاری از این عکس‌ها برای کشیدن تابلوهای نقاشی خود الهام گرفته است: «هنرمند دیگری که مورد تشویق عبدالعلی بود، "احمد فاروقی"، نوه دختری "احمدشاه قاجار" بود که در فرانسه به دلیل استعدادی که در تقلید لهجه‌ها داشت، مدتی فیلم‌های کارتونی والت دیزنی را دوبله کرده و در محیط سینمایی به تهیه فیلم علاقه پیدا کرده بود. طولی نکشید که در ایران فیلمی به نام "سحرگاه بزغاله" تهیه کرد و فیلمش اولین جایزه ایرانی در فستیوال بین‎المللی کن را دریافت کرد.»

یکی از سفرنامه‌هایی که در کتاب سابقیه منتشر شده، مربوط به دیدار عبدالعلی فرمانفرماییان از چین به عنوان معاون اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران است که خود در تاسیس آن نقشی حیاتی داشت.

این دیدار به فاصله کوتاهی پس از انتصاب اولین سفیر ایران در پکن انجام شده بود. «حبیب القانیان»، از جمله کارآفرینان شهیر ایرانی، از اعضای این هیات بود که بلافاصله پس از انقلاب اسلامی، در دادگاهی به ریاست «صادق خلخالی» به اعدام محکوم و جز اولین غیرنظامیان قربانی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ شد.

عبدالعلی فرمانفرماییان برای اولین بار گزارشی از این سفر را به «امیرعباس هویدا»، نخست وزیر وقت داد که در آن درباره ضرورت همکاری اقتصادی با چین تاکید شده بود.

 

در پایان سفرنامه‌‌اش به چین که در کتاب سابقیه منتشر شده است، می‌نویسد در بازگشت، گذرنامه‌‌اش در هنگ کنگ دچار مشکلی شده و تا زمان حل و فصل موضوع، به مغازه‌‌ای پناه برده بود که خرت و پرت چینی می‌فروخت: «در جعبه‌‌ای، مجموعه‌‌ای از حروف چینی دیدم که بی‌شباهت به عتیقه‌های خودمان نبود و برای گردن‎بند استفاده می‌شد. پیرمرد عینکی قد کوتوله چینی پشت میز ایستاده بود. پرسیدم این رو چی نوشته؟ گفت نوشته خوشبختی. گفتم چه طور می‌توان معمایی مانند خوش‌بختی را به این شکل درآورد؟ داخل این حلقه چه شکلی ترسیم شده؟ حلقه را از من گرفت و مثل پروفسورهایی که می‌خواهند مشغول کار مهمی شوند، عینکش را درآورد و گفت این یک دهان باز است و زیر دهان باز... مزرعه‌‌ای است که خوب تقسیم بندی شده؛ یعنی خوب آبیاری می‌شود و خوب محصول می‌دهد. آن گاه سرش را بلند کرد و حلقه را به من داد و با لبخندی پر معنی گفت می‌فهمید؟ مجموع این اشکال یعنی شکم سیر و شکم سیر یعنی خوش‌بختی.»

*جملات داخل گیومه، نقل قول مستقیم از کتاب سابقیه است.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو

چشم‌انداز سپاه با سلامی؛ زبان آتش و آهن

۴ اردیبهشت ۱۳۹۸
خواندن در ۱ دقیقه
چشم‌انداز سپاه با سلامی؛ زبان آتش و آهن