close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

احمد راضی: به خاطر سرمازدگی هنگام کول‌بری باید همه انگشتانم را قطع کنند

۲۸ مرداد ۱۳۹۸
شاهد علوی
خواندن در ۸ دقیقه
عکس از ابراهیم علی‌پور؛ دستان احمد راضی که بر اثر سرمازدگی انگستانش را باید قطع کنند
عکس از ابراهیم علی‌پور؛ دستان احمد راضی که بر اثر سرمازدگی انگستانش را باید قطع کنند

«برف و بوران سنگینی بود و ما عملا تا دو قدم جلوی خودمان را نمی‌دیدیم. بار به کول داشتیم و سرمای هوا و تاریکی هم مضاعف شده بود. رفیقم جاده را گم کرد و  زیر پایش خالی شد. ۵۰۰ متر سقوط کرد. من وحشت‌زده و گریان مدتی دنبالش گشتم تا کم کم دیدم دستانم کرخت شده‎اند و دارم یخ می‌زنم. خودم را به جای امنی رساندم اما دستانم از دست رفتند. الان باید هر ۱۰ انگشت دستانم را که خشک شده و به شدت عفونت کرده‎اند، قطع کنم.»

این روایت «احمد راضی»، کول‌بر کُرد ۴۶ ساله اهل «نودشه» در استان کرمانشاه است که به خاطر فقر نتوانسته پس از سرمازدگی، دستانش را درمان کند و الان هیچ راهی جز قطع کردن انگشتان هر دو دست برایش نمانده است.

کول‌بری کاری طاقت‌فرسا و خطرناک است و کول‌بران برای لقمه‌ای نان ناچارند هر روز در راه مرگ قدم بگذارند.
 بنا بر آمار منتشر شده در وبسایت سازمان حقوق بشری «هەنگاو»، طی مدت شش ماه، زمستان ۱۳۹۷ و بهار ۱۳۹۸، دست کم ٣٩ کول‌بر در مرزهای کردستان، از جمله سه کودک زیر ۱۸ سال جان خود را در حال کول‌بری از دست دادە‌ و ٩١ کول‌بر و کاسب‌کار نیز زخمی شدەاند. از این تعداد، ۹ کشته و ۷۲ زخمی نتیجه شلیک مستقیم نیروهای مرزبانی ایران بوده ‌است. ۱۹ کشته و ۱۲ زخمی نیز در اثر حوادثی هم‎چون سقوط از کوه، سرمازدگی و... جان خود را در این راه از دست داده‎اند. یک کشته و هفت زخمی هم در حاصل انفجار مین ضد نفر در منطقه بوده است.

احمد راضی که تا سوم راهنمایی درس خوانده و پدر و مادرش را وقتی جوان بوده از دست داده، نزدیک به ۱۷ سال در تهران مشغول کار بنایی بوده است. با بدتر شدن وضعیت اقتصادی، او چهار سال پیش به شهر زادگاهش، نودشه بازمی‌گردد و پس از چند هفته بی‎کاری و نیافتن کار، دوباره به کار خطرناک کول‌بری روی می‌آورد. می‌گوید پیش از رفتن به تهران هم چند سالی کول‌بری کرده است: «آن زمان البته کول‌بری به خطرناکی الان نبود. به کول‌بران شلیک نمی‌کردند. هرچند قاطر کول‌بران را می‌کشتند اما نه به راحتی به کسی شلیک می کردند و نه آمار مرگ کول‌بران این قدر زیاد بود.»

اواخر بهمن‌ماه سال پیش، وضعیت اقتصادی راضی چنان به هم می‌ریزد که حتی توان بازپرداخت بدهی ۳۰۰ هزار تومانی را به یکی از آشناهایش که کارمند بانک است هم نداشت. «بازپرداختش تاخیر شده بود و او هم فشار می‌آورد پولش را زودتر پس دهم. در واقع، فشارها به شکلی بود که آبرو برایم نمانده بود. فشار روحی سنگینی بود.» 

دو روز پشت سرهم همراه رفیقش که می‌گوید دست‌کم ۱۰ سال با هم زندگی و نزدیک به چهار سال با هم کول‌بری ‌کرده‌اند، به مرز «نوسود» می‌روند اما نیروی انتظامی راه آن‎ها را سد می‌کند. با حمله آن‌ها و تهدید به بازداشت، ناچار متواری ‌می‎شوند و نمی‌توانند باری پیدا کنند و دست‌ خالی باز می‌گردند.

«نازدار»، رفیق کول‌بر راضی به او پیشنهاد می‌کند برای آوردن بار به مرز «تته» اورامان بروند. گردنه تته برای کول‌بری، مسیری خطرناک است و کول‌بری در آن منطقه، در فصل زمستان آن‌چنان سخت است که کول‌بران محلی معمولا پس از ساعت چهار عصر دیگر در آن مسیر تردد نمی‌کنند: «به رفیقم گفتم بلد نیستیم و مسیر خطرناکی هم است. نازدار گفت من قبلا یکی دو باری رفته‎ام، نگران نباش، مسیر را بلدم. ناچار بودیم برویم. پنج‌شنبه ۲۵ بهمن سال ۱۳۹۷ بود. حدود ساعت سه عصر رسیدیم به نزدیکی‌های روستای "کماله"؛ جایی که باید پیاده‌روی را شروع می‌کردیم.»

کول‌بران از این نقطه تا رسیدن به نقطه‌ای در آن سوی مرز در منطقه «خورمالِ» اقلیم کردستان که از آن‌جا بارها را تحویل می‌گیرند و به آن «بارگاه» می‌گویند، باید بین سه تا چهار ساعت پیاده‌روی کنند: «ما از این طرف بار نداشتیم. اما در برگشت، بار سیگار می‌آوردیم. حدود ساعت شش رسیدیم و بار را تحویل گرفتیم. هوا خیلی سرد بود. گفتند رفتن از این مسیر در این ساعت شب خطرناک است و بهتر است امشب را این‏جا بمانید و فردا صبح بروید.»

احمد می‌گوید به آمادگی جسمانی خودشان مطمئن بوده و فکر ‌کرده‎اند بهتر است یک شب را بی‌دلیل آن‌جا تلف نکنند. این در حالی است که بنا بر آماری که بالاتر به آن اشاره شد، بیش‎ترین میزان کشته شدن کول‌بران در زمستان ۱۳۹۷ و بهار ۱۳۹۸ و ۲۴ مورد از کشته شدن کول‌بران در سال ۱۳۹۷ در این منطقه، ناشی از سقوط، یخ‌زدن و حوادثی از این دست بوده است. احمد می‌گوید: «دو ساعت و نیم و شاید سه ساعتی زمان برد تا سربالایی گردنه را بالا آمدیم و رسیدم به بالای گردنه. ادامه مسیر بیش‎تر سرپایینی می‌شد. نشستیم و کنسرو ماهی را که از بارگاه گرفته بودیم، خوردیم. خیلی سرد بود. فکر کردیم با خوردن کمی انرژی بگیریم و خستگی در کنیم و کمی گرم شویم و بعد راه بیفتیم. ساعت ۱۰ شده بود که دوباره راه افتادیم. باد بسیار سردی می‌وزید.»

بعد از دو ساعت دیگر پیاده‌روی، احمد و نازدار به نزدیکی قهوه‎‌خانه «قاضی» می‌رسند؛ جایی که به گفته احمد، کول‌بران به آن جاه «قتل‎گاه» می‌گویند: «جای خطرناکی است. کول‌برهای زیادی آن‌جا سقوط کرده‌اند. برخی از آن‌ها جان خود را از دست داده و برخی قطع نخاع شده‌اند.»

نازدار بچه کوچکی دارد. همان شب و در دل بوران، برای احمد تعریف می‌کند بچه‌اش گفته است بابا برف تو را نبرد. احمد می‌گوید آن‌ها عملا دو متری خودشان را هم نمی‌دیده‌اند: «دو قدم جلو می‌رفتیم، یک قدم به عقب برمی‌گشتیم. وحشت کرده بودیم. راه می‌رفتیم اما بوران چنان مسیر را پوشانده بود که رفیق راه‌ بلد من مسیر را گم کرده بود. نازدار پایش را جایی گذاشت که بوران پرش کرده بود و فکر کرد راه عبور است. زیر پایش خالی بود. سقوط کرد. بعد فهمیدیم شاید حدود ۵۰۰ متر با بار روی کوله‌اش غَلت خورده بود. به حکم خدا، رفیقم حتی یک خراش هم برنداشته بود.»

احمد راضی گریه‌کنان از اتفاقی که برای دوستش افتاده بود، در حالی که نمی‌دانست رفیقش زنده است یا مرده، همان جا سرگردان دور خودش می‌چرخید: «بارم را انداختم و دنبال او می‌گشتم. اما عملا دور خودم می‌گشتم. روحیه‌ام را کاملا باخته بودم و دستانم یخ کرده بودند.»

یخ‌زدگی دست احمد راضی وقتی برایش جدی‌تر می‌شود که می‌بیند در آن لحظات بحرانی، حتی قادر نیست به گوشی موبایلش که در جیبش زنگ می‌خورد، جواب دهد: «کاملا کنترلم را از دست داده بودم و نمی‌دانستم کجا هستم. داشتم کم کم یخ می‌زدم. چاره‌ای نداشتم. ما دو سوم مسیر را آمده بودیم. اما راه را گم کرده بودیم و اگر می‌ماندم، یخ می‌زدم و همان‌جا می‌مردم. ناچار بودم راه آمده را برگردم. برگشتم.»

به بارگاه که می‌رسد، دستانش هم‌چون بادکنک باد کرده و آب زیرش را گرفته بود: «چوبی برای سوزاندن در بارگاه نبود. مردی که عصر بارها را به ما داده بود، وقتی حال من را دید، بخاری را با به آتش کشیدن پارچه و لباس‌های اضافه و لباس‌های خودش روشن کرد. جرات نمی‌کردم به بخاری نزدیک شوم. می‌دانستم بلایی سر دستانم آمده است و گرمای بخاری ممکن است بدترش کند.»

احمد راضی را برای درمان ابتدا به بیمارستان «دیاله» در عراق می‌برند. در دیاله پوست دست‎های بادکرده‌اش را بدون بی حسی برمی‌دارند و دستانش را پانسمان می‌کنند. به او می‌گویند کار دیگری از دست آن‎ها برنمی‌آید و به او توصیه می‌کنند در ایران درمان را ادامه دهد. راضی به ایران بازمی‌گردد و به بیمارستان «امام» در کرمانشاه می‌رود. در آن‌جا پنج روز بستری می‌شود. در این پنج روز، یک بار او را عمل می‌کنند.

احمد راضی اما بدون کامل شدن درمانش، به درخواست خودش از بیمارستان ترخیص می‌شود: «گفتند کارت تمام نشده است اما می‌دانستم به من ترحم می‌کنند. پولی نداشتم بدهم و غرورم شکسته بود (بغض می‌کند). عزت نفسم اجازه نمی‌داد زیر بار این نگاه‌ها بمانم.»

«ابراهیم علی‌پور»، عکاس و روزنامه‌نگاری که با عکس‌های اخیرش از دست احمد، توجه‌ها را به او جلب کرد، می‌گوید راضی بیمارستان را ترک کرد چون پولی برای پرداخت هزینه‌های درمانی نداشت. علاوه بر این، احمد شنیده بود که دکتر گیاهی در شهر «صحنه» با داروهای گیاهی بسیار ارزان‌تر از داروهای پزشکی، به طوری‌که او بتواند هزینه‌اش را پرداخت کند، می‌تواند کمک کند مشکل دست و انگشت‌هایش را حل کند. اما وضعیت فعلی انگشتان احمد نشان می‌دهد، انگشتانش نه تنها بهبود پیدا نکرده بلکه بدتر هم شده‎اند.

علی‌پور می‌گوید اگر همان روزهای نخست بعد از آن اتفاق برای درمان کامل دستان احمد اقدام جدی می‌شد، وضعیت انگشتانش به این دردناکی نمی‌شد و احتمالا قابل درمان بود. اما راضی می‌گوید: «من تا مچ دستم سیاه شده بود. داروهای گیاهی واقعا تا حدی تاثیر می‌کرد. کم‌کم از مچ دستم بهبود شروع شد تا رسید به انگشتانم. انگشتانم اما قابل درمان نبودند. عملا مویرگ‌هایشان را سرما سوزانده بود.»

انگشتان احمد راضی اکنون به شدت عفونی شده‎اند. می‌گوید خودش می‌داند که الان دیگر آسیب دیدگی انگشتانش به جایی رسیده است که باید هر ۱۰ انگشتش قطع شود و هیچ درمان و راه چاره دیگری هم ندارد. او از ۲۵ بهمن سال پیش که دچار این مشکل شده و با خواهرش که او هم بی‎کار است، زندگی می‌کند. این خواهر و برادر پدر و مادرشان را نزدیک به ۱۶ سال پیش از دست داده‌اند. احمد راضی با بغض می‌گوید که در این مدت با کمک آشنایان و دوستان زندگی‌ خود را اداره کرده‌اند.

علی‌پور که پس از دیدار با احمد راضی و دیدن وضعیت او، با انتشار چند عکس از انگشتانش، کمپینی برای جمع‌آوری کمک‌های مالی برای درمان احمد راه انداخته است، می‌گوید در کم‎تر از  ۱۰ ساعت، ۲۰ میلیون تومان پول جمع شده است و آن‌ها در تلاش هستند اوایل هفته آینده برای درمان و جراحی‌ دستان احمد راضی اقدام کنند.

این عکاس و روزنامه‌گار این را هم اضافه می‌کند که اگرچه وضعیت احمد رازی دردناک و بسیار فوری است اما کول‌بران مجروح بسیاری بدون حمایت مانده‌اند و زندگی بسیار دشواری دارند: «من نزدیک به دو سال است روی پروژه عکاسی در مورد کول‌بران کار می‌کنم. کول‌بران مجروح و قطع نخاعی و یا با سایر آسیب‌های جدی کم نیستند؛ برای نمونه، هشت کول‌بر قطع نخاعی داریم که در نتیجه شلیک گلوله، مجروح و قطع نخاع شده‌اند. کول‌بری را داریم که گلوله به چشمش اصابت کرده است و هر دو چشمش را تخلیه کرده‌اند. موارد دیگر دردناک مثل این بسیار هستند. من در این پروژه تاکنون از ۱۶ کول‌بر مجروح عکاسی کرده‌ام و هنوز هم کسانی بسیار دیگری مانده‌اند.»

 

مطالب مرتبط:

احضار و تهدید کولبر هفتاد ساله به خاطر مصاحبه با بی بی سی

زندگی کولبران در  سال ٩٥؛ ۹۶كشته ،٦٤زخمي

آن سوی خبر؛ کشتار اسب های کاسب کاران را چگونه پیگیری کنیم؟

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

مازیار ابراهیمی خطاب به ربیعی: با مسخره کردن از ما دلجویی کردید!؟

۲۸ مرداد ۱۳۹۸
خواندن در ۲ دقیقه
مازیار ابراهیمی خطاب به ربیعی: با مسخره کردن از ما دلجویی کردید!؟