واژه «قرنطینه خانگی» حالا به دایره لغات روزمره مردم دنیا اضافه شده است. بسیاری از شهرها و کشورها ماندن در خانه برای مبارزه با ویروس کشنده «کرونا» را اجباری کردهاند. تا همین چند ماه پیش که اسم کرونا سر زبانها نبود، بسیاری دنبال فرصتی برای انجام کارهای عقب مانده خود بودند؛ زمانی برای استراحت، وقتی برای تماشای فیلم و سریال، ساعتی برای مطالعه و یا حتی فرصتی برای مرتب کردن یکی از اتاقهای خانه. حالا اما اغلب آنها از هیچکدام از این کارها راضی نیستند، لذت نمیبرند و دوست دارند هرچه زودتر به وضعیت عادی برگردند.
اجبار به خانهنشینی و مشخص نبودن زمان پایان این توفیق اجباری، بسیاری را یاد زندانیان انداخته است. عدهای از افسردگی و ناامیدی حرف میزنند و برخی هم پا را یک گام فراتر گذاشته و قرنطینه خانگی را با سلول انفرادی مقایسه میکنند. «ایرانوایر» سراغ آنهایی که زندگی در سلول انفرادی را تجربه کردهاند، رفته و از آنها درباره شباهتها و تفاوتهای روزهای قرنطینه خانگی و سلول انفرادی پرسیده است.
اغلب افرادی که زندان و سلول انفرادی را تجربه کردهاند، آن را قابل مقایسه با روزهای قرنطینه خانگی نمیدانند اما راهکارهایی که آنها برای حفظ روحیه و گذراندن آن روزهای سخت به کار گرفتهاند، احتمالا برای افرادی که در قرنطینه خانگی دچار سرگردانی و ناامیدی شدهاند، راهگشا هستند.
***
«مریم شفیعپور»، فعال دانشجویی و سیاسی دو ماه پس از آغاز دوره اول ریاست جمهوری «حسن روحانی»، به دادسرای «اوین» احضار و همانجا بازداشت و روانه زندان شد. او ۶۵ روز را در یکی از سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین تحت کنترل وزارت اطلاعات بود. در نهایت، در دادگاه انقلاب به اتهام «تبلیغ علیه نظام»، «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» و «عضویت در تشکلهای غیرقانونی»، به هفت سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به چهار سال تغییر یافت. مریم شفیعپور با استفاده از ماده ۱۳۴ «قانون جدید مجازات اسلامی»، پس از دو سال، در تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۹۴ از زندان اوین آزاد شد.
او که اکنون در تورنتو کانادا مشغول تحصیل در رشته مکانیک است و در این روزهای کرونا زده، در قرنطینه به سر میبرد، با بغض و بارها قدردانی از دو وکیل دادگستری، «عبدالفتاح سلطانی» و «مهناز پراکند»، از دوران سلول انفرادی خود یاد میکند.
مریم شفیعپور دوران قرنطینه کرونا را با سلول انفرادی زندان اوین قابل مقایسه نمیداند. میگوید این روزها خوب و آرامشبخشی هستند و میتواند در خانه به کارهای عقب ماندهاش برسد در حالی که هیچچیز در سلول انفرادی در اختیار فرد نیست و همه مهرهها برای آزار و فشار بیشتر او چیده شدهاند.
او با یادآوری تجربه سلول انفرادی در مرداد ۱۳۹۲ میگوید: «در دادسرای اوین بازداشت و بعد به زندان اوین منتقل شدم. در آنجا عکسی از من گرفتند و بعد یک چشم بند کثیف و بدبو، یک چادر و یک مقنعه دادند و پس از آن من را به سلول انفرادی بردند؛ سلولی شاید دو و نیم در دو و نیم متر که بخشی از آن را موکت کثیف و بدبویی گرفته بود. وقتی در سلول باز شد، بوی تعفن شدید ادرار به دماغم خورد. به این بوی شدید به مرور عادت کردم؛ البته چارهای جز عادت به آن نداشتم. اما به دلیل کثیفی سلول، به سرعت به بیمارهای پوستی مبتلا شدم. یک چراغ پر نور هم به دیوار نصب بود و یک روشویی و دستشویی هم در بخشی از اتاق قرار داشت که روی دستشویی پوشیده شده بود و قابل استفاده نبود. اما از روشویی آن میتوانستم استفاده کنم که البته آبش قابل خوردن نبود. مزه آب چاه میداد.»
به گفته مریم، به او دو دست شلوار و بلوز داده بودند که در تمام ۶۵ روز حضورش در انفرادی، آنها را میپوشیده است: «وقتی من بازداشت شدم، تابستان بود ولی شلوار و بلوزی که به من دادند، پشمی بود. از خانوادهام هم لباسی قبول نمیکردند. مقعنه و چادر را هم نمیتوانستم با خودم داخل سلول ببرم و فقط برای رفتن به بازجویی از آن استفاده میشد.»
مریم میگوید: «شما در قرنطینه هر وقت و هر چهقدر بخواهید، میتوانید به دستشویی و حمام بروید اما در سلول انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین باید هر بار برای دستشویی رفتن، یک زنگ را میزدم. بعد نیم ساعت، یک ساعت بعد یک نفر میآمد و من را از سلول خارج میکرد. در بند ۲۰۹ این طور بود که در پایان هر راهرو، یک دستشویی و حمام مشترک وجود داشت که همه زندانیان از آن استفاده میکردند. حمام هم هفتهای دوبار اجازه استفادهاش را داشتم.»
مریم شفیعپور که نصف ۶۵ روز خود را در سلول انفرادی و حتی بدون هواخوری گذرانده بود، میگوید: «بعد فهمیدم سه روز در هفته به مدت ۱۰ دقیقه زندانیان حق هواخوری دارند؛ هواخوری در یک حیاط بسیار کوچک و مسقف که باز قادر به دیدن آسمان نبودید. اما من وقتی بازداشت شدم، ماه رمضان بود و ماموری گفت در این مدت هواخوری وجود ندارد!»
انفرادی و قرنطینه، دورهای موقتی مانند خود زندگی
مریم درباره این که چهطور حضور در انفرادی را بیش از دو ماه دوام آورده است، میگوید: «راستش من دوستان زیادی داشتم که قبل از من بازداشت شده بودند و خاطرات دوران انفرادی خود را برایم گفته بودند. از این نظر خیلی با پدیده انفرادی بیگانه نبودم. وقتی هم وارد سلولم شد، روی دیوارهایش نوشتههای زندانیان قبلی مانند شیوا نظرآهاری و بچههای دیگر را دیدم که حالم را کمی بهتر کرد؛ این که فکر میکردم آنها هم قبلا در همین شرایط بودند و دوام آوردند.»
او در ادامه به ورزش کردن در محیط کوچک انفرادی هم اشاره میکند: «دو چیز دیگری که به من کمک کرد دوام بیاورم، تمرین حرکات کاراته و یوگا در سلولم بود. برای این که دیوانه نشوم، مرتب کاراته و یوگا را انجام میدادم و لابد آنهایی که از دریچه انفرادی من را میدیدند، فکر میکردند دیوانهام.»
اما این زندانی سابق میگوید بیشتر از هر چیز باید قدردان حرفهای عبدالفتاح سلطانی، مهناز پراکند و «نرگس محمدی» باشد: «این آدمها قبل از بازداشتم درباره خاطراتشان درباره انفرادی، وضعیت سلولها و حقوق زندانیان گفته بودند و خوب میدانستم که وضعیت چهطور است و همینطور من به عنوان یک زندانی، چه حقوقی دارم. یکی از نکتههای مهمی که از عبدالفتاح سلطانی یاد گرفته بودم، این بود که اگر روزی گذرم به انفرادی رسید، باید برای خودم مدت زمانی تعریف کنم؛ مثلا بگویم من سه ماه اینجا هستم، این شرایط موقت است و همه چیز به زودی تمام میشود. من هم همین کار را کردم و این طور بود که توانستم روزهای انفرادی را تاب بیاورم. شاید باید آدمها در این روزها هم برای قرنطینه خود تاریخ تعیین و برای خودشان در این مدت برنامهریزی کنند. من میدانم که اگر حرفهای این سه آدم نبود، در انفرادی از دست میرفتم.»
ابتلا به بیماریهای متعدد در سلول انفرادی
مریم شفیعپور میگوید فرق عمده قرنطینه در دوران کرونا این است که مردم به خاطر بیمار نشدن، تصمیم به ماندن در چهاردیواری خانههایشان میگیرند اما در سلول انفرادی که شما به اجبار در آن به سر میبرید، در معرض دهها بیماری بدون درمان هستید: «من در تمام ۶۵ روز انفرادی، دو دست لباس داشتم و برای مدتی فقط یک لباس زیر. ماموران از خانوادهام لباس قبول نمیکردند، خودشان هم لباس اضافی در اختیارم نمیگذاشتند. وضعیت بهداشتی انفرادی افتضاح بود. اگرچه به بوی بد ادرار و موکت کثیف بند عادت کرده بودم اما دچار بیماری پوستی شدم. پوست بدنم جا به جا دچار حفرههای عمیق چرک و خون شده و در کشاله رانم غده دردناکی به اندازه پرتقال بیرون زده بود. به خاطر این غده و درد شدیدش من حتی نمیتوانستم درست راه بروم. بارها درخواست پزشک کردم. در نهایت رییس بند که به او حاج خانم میگفتند، آمد داخل سلولم و غده را دید اما گفت لاغر شدی و استخوانت بیرون زده است و رفت.»
بعد از مدتی اما بالاخره او را پیش دکتر میبرند: «بالاخره من را به دکتر بند ۲۰۹ بردند اما اصلا معاینه نشدم. دکتر پس از شنیدن حرفهایم گفت روزانه یک قرص پروفین بخور، همین. وقتی به بند عمومی رفتم، به دکتر بند مراجعه کردم که آنجا هم معاینهای در کار نبود. پس از توضیحاتم، دکتر بند گفت مبتلا به گال شدهام. لابد با این بیماری در سلول انفرادی آشنا بوده و قبلا مبتلایان دیگری هم داشته است. این دکتر پمادی به من داد که روزانه بزنم. اما برای غده کشاله رانم گفت باید دکتر متخصص زنان زندان را ببینم. ولی پزشک متخصص زنان چند ماه یک بار به بند میآمد. بالاخره پس از معاینه دکتر متخصص، تجویز کرد که باید فوری به بیمارستان خارج از زندان منتقل شوم. اما پروسه انتقال من به خارج از زندان ۱۱ ماه طول کشید. وقتی به بیمارستانی خارج از زندان اعزام شدم، دیگر غده وجود نداشت، خودش خوب شده بود.»
کمبود نوار بهداشتی
به گفته این فعال مدنی، احتمالا به دلیل فشار روانی زیاد سلول انفرادی، وضعیت پریود زنهای زندانی در آن دوران شدیدتر و سنگینتر از معمول میشود: «من که چنین تجربهای را داشتم و پریودم با خونریزی و درد شدیدی همراه بود. اما فقط روزانه به من یک نوار بهداشتی داده میشد. درخواستهای من برای گرفتن نوار بهداشتی بیشتر هم فایده نداشت. اصلا برایشان مهم نبود لباسها و پتوهایت کثیف شود. کاری میکردند که زندانی به انزجار برسد؛ از خودش و از بدنش. نمیدانم چهطور بگویم که چهقدر آن روزها خجالت میکشیدم که هر بار به نگهبان بگویم پتویم دوباره کثیف شده است و یا به من اجازه بدهد به دستشویی بروم. خیلی حس بدی بود. از خودم و جسمم بیزار شده بودم.»
او دوباره به مقایسه سلول افرادی و قرنطینه میپردازد: «شما در قرنطینه میتوانید هر غذایی میخواهید، درست کنید، فیلم آشپزی خود را پخش کنید و لایو بگذارید. اما در سلول انفرادی غذاهای بدطعم، بدبو و بیکیفیت به شما میدادند که یا میتوانستی بخوری یا گرسنگی بکشی.»
او ادامه میدهد: «در ضمن، در سلول انفرادی فقط یک کتاب قرآن وجود داشت که آن را هم پس از سه، چهار، روز از من با عنوان این که جلدش خراب شده است و برایت یک قرآن جدید میآوریم، گرفتند و هرگز هم قرآن دیگری نیاوردند.»
بازجوییهای مکرر همراه با توهین
اما در کنار فضای ایزوله شده سلول انفرادی و نداشتن امکانات اولیه زندگی روزمره، بازجویی خود داستان دیگری است: «من تقریبا ۱۰ روز اول، هر روز بازجویی داشتم که فشار وحشتناکی به من وارد کرد. رفتار بازجویم بسیار توهینآمیز بود. اولین بار به من گفت همانطور که شنیدهای، ما اینجا خیلی کارها میکنیم. من تا شب میتوانم تو را اینجا نگه دارم و با تو ور بروم.»
توهینهای جنسی زیادی نه تنها به خودم بلکه به خانوادهام و به خواهرانم میکرد. یک بار گفت دیشب ساعت ۱۱ شب به خواهرت زنگ زدم، هنوز بیرون بود؛ اون هم مثل تو خرابه؟ عادت داشت به پشت صندلیم لگد بزند و من هر بار با سر توی دیوار میرفتم. با لگد به کمرم میزد و چند بار با اوراق بازجویی تو سرم زد. تهدیدم میکرد که حکم شلاق برایم میگیرد.»
مریم میگوید در تمام آن لحظات سخت، جملات عبدالفتاح سلطانی آرامش میکرده است: «آقای سلطانی یک بار گفته بود سلول انفرادی موقعیتی موقتی است، بالاخره تمام میشود. حالا در این دوران قرنطینه هم یادمان باشد که این هم میگذرد و این دوران هم موقتی است. مهم این است که میدانیم زیر سقف خانه عزیزمان هستیم و میتوانیم هر کاری دلمان بخواهد، زیر آن سقف انجام بدهیم؛ مثلا هر چند بار در روز بخواهیم، میتوانیم به دستشویی برویم.»
مطالب مرتبط:
مازیار ابراهیمی: در قرنطینه کسی به شما توهین نمیکند اما در انفرادی...
اجبار ماندن در چهاردیواری به روایت مرسده قائدی؛ از زندان کمیته مشترک تا قرنطینه خانگی
شیوا نظرآهاری: جدا شدن از جامعه تنها وجه مشترک سلول انفرادی و قرنطینه است
پیمان عارف: در قرنطینه تهدید به تجاوز جنسی نمیشوید
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر