«شورای عالی انقلاب فرهنگی» در اواخر دی ۱۴۰۲، روز جدیدی به تقویم ایران اضافه کرد. این روز به پاس گرامیداشت «محمدتقی مصباح یزدی»، مردی که با تمام توان در مقابل ایدههایی از غرب میایستاد و آنها را با محک آموزههای اسلامی میسنجید، به عنوان «روز علوم انسانی اسلامی» نامگذاری شده است و پس از این در ۱۲ دی گرامی داشته خواهد شد.
او با نگاه به علوم انسانی غرب، معتقد بود که اندیشه در آن جا غایتمند نیست و راه سعادت را برای بشر باز نمیکند. در مقابل، اعتقاد داشت که تنها راه سعادت بشر در اسلام است.
از این رو، دغدغههای مصباح یزدی ورای ایران بود. او میگفت: «حکومت اسلامی باید باشد؛ یعنی بر همه مردم واجب است حکومت اسلامی برقرار کنند.»
حکومت اسلامی برای او مبتنی بر تفکیک قوا به معنای غربی آن نبود بلکه معتقد بود یک نفر باید میان قوا تعادل ایجاد کند. این یک نفر، همان ولیفقیه است؛ فردی که او برای پابوسیش در دیدارها همواره شتاب داشت.
نه فقط مصباح یزدی به دنبال پاسداشت ولیفقیه بود بلکه از نظر رهبر جمهوری اسلامی، اندیشمندی درجه یک بود. آیتالله «علی خامنهای» در یک سخنرانی محفلی گفته بود هر شب سخنرانیهای مصباح یزدی را پای تلویزیون گوش میداده و آنها را برجسته میدانسته است.
بعدتر گفته بود: «الحمدلله آثار ایشان از همه جهت خوب است...؛ اینها نبایستی متوقّف بشود؛ نباید مسکوت بماند؛ فراموش بشود... نگذاریم این آثار کهنگی پیدا کند.»
او از آثاری گفته که یکی از مدعاهای اصلی آن، ضدیت با دموکراسی است.
مصباح، گرهگاه جریان اصولگرایی در ایران
روز ۱۱ دی ۱۴۰۲، «صادق محصولی» در دیداری که ابراهیم رئیسی با فعالان سیاسی جهت پرشور کردن انتخابات مجلس شورای اسلامی داشت، سخنان خود را با یادی از مصباح یزدی آغاز کرد.
جالب آن که محصولی که به حمایت مالی از جریان اصولگرایی و بهویژه جبهه پایداری مشهور است و با حضورش در جبهه پایداری، طرفداران پر و پا قرص استاد را از این گروه کم کرده بود اما هیچگاه نتوانست فاصله مشهودی از این «علامه» بگیرد.
به نظر میآید که این دو چهره سیاسی، اختلاف کوچکی داشتند. مصباح معتقد بود: «برای اصولگرایان، دین بر دنیا مقدم است؛ لذا باید این افراد را شناسایی كنیم و با یكدیگر همفكری كنیم.»
اما محصولی ثروتی چند میلیاردی دارد.
با این که در بیان، مصباح دین را بر دنیا مقدم کرده است اما در ۱۲ دی، «احمد وحیدی»، وزیر کشور ایران در مراسم سالمرگ او گفته بود: «دولت پیرو افکار و اندیشههای مصباح یزدی است.»
این ادعا از نظر بسیاری از اصلاحطلبان به معنای آن است که جبهه پایداری دولت را به دست گرفته است.
اما فعالیت مصباح یزدی در عرصه سیاسی، قدیمیتر است. میتوان ادعا کرد با حضور «محمود احمدینژاد» در مصدر ریاستجمهوری بود که حضور مصباح یزدی در عرصه سیاسی مرعی شد؛ راهی که دولت احمدینژاد را به مصباح نزدیکتر کرد. معلم اخلاق این دولت، «مرتضی آقاتهرانی» بود که بعدها بخشی از رابطه این دو معمم در مستندی به نام «آن زمستان» نشان داده شد.
اما امروز ایدههای مصباح یزدی چنان در جناح اصولگرایان ایران فراگیرند که میتوان او را گرهگاه جریانهای اصولگرایی دانست. نمود آن را میتوان در ۹ دی ماه، در «کنگره بینالمللی استاد فکر» که به مناسبت گرامیداشت مصباح یزدی برگزار شده بود، دید. در آن کنگره، بسیاری از چرههای اصولگرا حضور داشتند؛ «مصطفی حسینی خامنهای» فرزند رهبر انقلاب اسلامی، ابراهیم رئیسی به عنوان رییس جمهوری، «علیرضا زاکانی» شهردار تهران، «محمد قمی» رییس سازمان تبلیغات اسلامی، «بهرام عیناللهی» وزیر بهداشت، «عبدالحسین خسروپناه» دبیر شورای انقلاب فرهنگی و حتی شیخ «ابراهیم زکزاکی» رهبر شیعیان نیجریه که خود را غیر مستقیم شاگرد مصباح میداند.
در واقع باید مصباح یزدی را کسی دانست که به نوعی جریانهای مختلف را با هم پیوند میزد. در عین حال، در عمر خویش تلاش کرد تا سیاست عملی و نظری را نیز پیوند دهد.
محمدتقی مصباح یزدی که در ۲۷ سالگی مجتهد شده بود، بنیانگذار و رییس «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی»، عضو مجلس خبرگان رهبری، عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» و رییس سابق شورای عالی «مجمع جهانی اهلبیت» بود.
اما به هر حال، از تمام جریانهای اصولگرایی، به جبهه پایداری نزدیکتر بود. «کامران باقری لنکرانی»، از موسسان این گروه گفته بود: «جبهه پایداری هر هفته روزهای دوشنبه و چهارشنبه جلسه تشکیل میدهد و مطالب آن به خدمت آیتالله مصباح و آیتالله خوشوقت میرسد و مطالبی که مورد تایید آنها قرار گیرد، مورد عمل ما نیز قرار خواهد گرفت.»
این وضعیت تا جایی بود که حتی «حمید رسایی» گفته بود برخی از نمایندهها را نیز او معرفی میکرده است.
از سوی دیگر، مصباح یزدی نیز این جریان را بیش از هر جریان دیگری در میان اصولگرایان میپسندید و آن را راه درستتری میدانست. او در یک جلسه گفته بود: «تعلقاتشان به ارزشهای اسلامی، پایبندیشان به احکام اسلامی و فداکاریشان در راه تحقق اهداف اسلامی بیش از دیگران است و این امر نباید جای هیچ گونه توهم خطا و انحراف باشد.»
مصباح یزدی با «قاسم سلیمانی»، رهبر کشته شده نیروی «قدس» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم رابطه خوبی داشت و او نیز تا جایی که میتوانست، افکار مصباح را تبلیغ میکرد. در جایی قاسم سلیمانی به «حسن نصرالله» گفته بود: «شما اگر میخواهید نیروها در مسیر بماند، باید آنان را وصل کنید به علامه مصباح.»
همانگونه هم شد. حسن نصرالله در یک خاطره گفته است پس از جنگ ۳۳ روزه، مصباح از اولین کسانی بود که از ایران به لبنان آمد. به این معنا اندیشه مصباح در بخشی از جبهه مقاومت نیز جریان داشت.
اصل حکم اسلام است نه رای مردم
او که به عنوان «متفکر برجسته» از سوی حکومت معرفی میشود، بارها از سوی رهبر جمهوری اسلامی مورد تقدیر قرار گرفته بود: «مساله ولایت فقیه در کشور ما مانند خورشید است و دستهایی در کار هستند تا این عنصر اصلی حکومت اسلامی که به برکت خون شهدا حاصل شده را کمرنگ کنند.»
مصباح تاکید داشت ولایتفقیه همانند «آفتاب روشن»، حقیقتی غیرقابل انکار است اما برخی خودشان را رقیب ولیفقیه میدانند و فکر میکنند میتوانند آن را از صحنه خارج کنند، همانطور که «علی» (امام اول شیعیان) را از صحنه خارج کردند.
او میگفت: «ما در یک کلام، قائل به اسلام، احکام اسلامی و در عمل به نایب امام زمان که همان ولیفقیه است، هستیم.»
مصباح اما وظیفه حاکم اسلامی را حفظ حکومت اسلامی میدانست و میگفت تا زمانی که این حکومت طرفدار دارد، باید آن را حفظ کرد: «ولیفقیه مامور است که حکومت اسلامی را حفظ کند. تا مادامی که کسانی باشند که با حمایت آنها بتواند حکومت اسلامی را حفظ کند، وظیفهاش این است که حفظ کند و ملاک کمیت نیست.»
او در این راه مردم را هم دارای وظیفه میدانست: «اگر مردم از طریق مسالمتآمیز، جهتدهی را پذیرا نشوند، حکومت با توسل به قوه قهریه اهدافش را دنبال میکند. اگر کسانی از مقررات وضع شده برای نیل به هدف قانون تخلف کنند، با کمک دستگاههای انتظامی مجبور به پذیرفتن مقررات میشوند.»
همه تلاشش آن بود که بگوید این حکومت اسلامی نباید برود.
مردم در نظر مصباح یزدی، تنها ابزاری برای ادامه حکومت اسلامی هستند: «مشروعیت حاکمان در حکومت اسلامی، با اذن الهی تحقق مییابد و نقش مردم در عینیت بخشیدن به آن خلاصه میشود.»
او آشکارتر ادامه میداد: «نقش مردم پررنگ است؛ اما نه در مشروعیت بخشیدن به قوانین و حاکمان بلکه در تحقق بخشی و فراهم آوردن امکان استمرار آن.»
نظرش در مورد مجلس هم همین بود: «لازم نیست مجلس شورای اسلامی به این شکل و با رای مردم باشد. حاکم اسلامی اگر لجنههایی در حوزههای مختلف سیاست، فرهنگ و اقتصاد تشکیل بدهد و آنها به حاکم مشورت بدهند، کفایت میکند.»
دموکراسی، ارمغان شوم
مصباح یزدی در طول دوره فعالیت فکری خود، دموکراسی را همواره امری پستتر از ارزشهای اسلامی و در بهترین حالت، یک انحراف در آرای اصیل اسلام میدانست و از آن به عنوان «ارمغان شوم» یاد میکرد. در برخی از گفتوگوهایش نیز از دموکراسی به عنوان «دیکتاتوری بیدینان» یاد کرده بود.
این معلم حوزه میگفت: «جریانهایی در کار هستند که چیزی به نام لیبرال دموکراسی و ارزشهای سکولار را در ایران به جای نظام اسلامی بنشانند.»
او میگفت: «دشمنان برای رسیدن به منافع حیوانی و شیطانی خود، با همراهی پیروان داخلی خویش... در ترویج تفکر فرسوده و ارتجاعی جدایی دین از سیاست میکوشند... سیاست جهانیسازی و یکسانسازی فرهنگی خویش و حاکمیت نظام لیبرالدموکراسی بهجای نظام سعادتساز اسلامی را به پیش برند.»
در جای دیگر، دموکراسی را امری در داخل تاریخ اسلام نیز دانسته و گفته بود در اسلام، دموکراسی پیامد باطل «سقیفه» یا همان زمانی که «ابوبکر» به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب شد.
مصباح یزدی میگفت: «پس از مرگ پیامبر، عدهای گفتند که اطاعت از وی تنها در امور دینی واجب بود و فقط ایشان متکفل دین بودند. به نظر همین افراد، پیامبر در روز غدیر، حضرت علی را کاندیدا کرد تا اگر مردم خوششان آمد، آن حضرت را انتخاب کنند.»
او این را خسران میدانست و از همین جا با نظر دادن مردم در امور سیاسی مخالف بود. اما با این حال، برای توجیه انتخابات در جمهوری اسلامی میگفت انتخابات برای مردم، امر مهمی است و بودن آن را میپذیرد.
ولی دو دغدغه داشت؛ اولین دغدغهاش، خود مردم بود. او با صراحت میگفت اکثریت مردم در شناخت مصالح و مفاسد جامعه «صلاحیت» ندارند و آنها هم توسط «شیطان صفتان» میتوانند منافع شخصی را بر منافع جمعی ترجیح دهند.
مساله بعدی، نگاه معوج او به خود انتخابات بود. مصباح یزدی به خاطر نوع نگاهی که به عقل عمومی مردم داشت، انتخابات را یک امتحان میدید. از آنجایی که نگاهش امتحانمحور بود، برای این امتحان، ناظر نیز در نظر داشت که همان حاکم اسلامی بود.
در فرایند انتخابات، اصالت را به دین اسلام و ولیفقیه میداد. او بارها تاکید کرده بود که ملاک دانستن رای مردم، خلاف احکام اسلامی است. در یک همایش گفته بود: «متاسفانه برخی باورشان این نیست که حکم اسلامی مقدم بر رای مردم است.»
در جایی دیگر، استاد فکر جمهوری اسلامی گفته بود: «دموکراسی که برای غربیها اصالت دارد، برای ما فقط جنبه ابزاری دارد. رای مردم برای ما مشروعیت نمیآورد، مقبولیت میآورد. مردم رای تمایل میدهند. وگرنه حکم اصلی، حکم خدا، پیغمبر، ائمه اطهار و حکم ولیفقیه است.»
به خاطر این نگاه، مکانیسم تنفیذ را برای اندیشه خود در نظر گرفته بود: «رییس جمهوری منتخب مردم اگر از سوی ولیفقیه نصب نشود، طاغوت است.»
او گفته بود: «مردم چهکاره هستند که به کسی حق بدهند، مگر خودشان چنین حقی دارند؟»
با بیان همین نظر، تاکید کرده بود: «اگر حتی تمام مردم با کسی موافق باشند و او بهترین کس برای مدیریت مردم باشد اما اگر از سوی امام عصر تایید نشود، حکومت آن فرد باطل است.»
در واقع، اندیشهاش در مورد انتخابات، بدیع نبود بلکه نظریهپردازی از رویه موجود در جمهوری اسلامی بود؛ رویهای که در آن مردم موجودات عاقلی در نظر گرفته نشدهاند و دموکراسی نیز امر نفرتانگیزی است که شائبه میسازد و تنها برای نشان دادن بیعتکنندگان با دستگاه حاکم خوب است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر