«عباس ادریس» شاهد به رگبار بسته شدن نیزار ماهشهر توسط ماموران مسلح جمهوری اسلامی، به اعدام محکوم شده است. تراژدی عباس مردی که حرفه او ساخت صنایع دستی با چرم است، چیست؟
***
سهشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۸، نیزار ماهشهر در جنوب ایران به رگبار بسته شد. همان روز دو برادر به اتهام «سلاح کشیدن» و «مباشرت» و «معاونت در قتل» یک مامور یگان ویژه جمهوری اسلامی با نام «رضا صیادی» در حوالی شهرک طالقانی ماهشهر بازداشت شدند. یکی از این دو برادر، «محسن دریس» از اتهام معاونت در قتل تبرئه شد ولی دیگری با وجود رضایت اولیای دم، به اعدام محکوم شد.
حالا، قریب به ۴ سال بعد از آن سهشنبه خونین ماهشهر، حکم اعدام عباس دریس به اتهام «محاربه» در دیوان عالی تایید شده است. جان عباس، مردی که با چرم کیف، کمربند و جاکلیدی میساخت و همسرش در پی شنیدن صدور حکم اعدام او سکته کرد و جان باخت، در خطر است.
«فرشته تابانیان»، وکیل عباس دریس، شهروند عرب ایرانی است. او سیزدهم تیرماه در حساب توییتر خود نوشت که حکم موکلش، عباس، در دیوان عالی کشور تایید شده است: «حکم اعدام موکلم عباس دریس در شعبه سیونُه دیوان عالی کشور به اتهام محاربه بدون توجه به ایرادات ذکر شده تایید شد. از این حکم اعاده دادرسی خواهم کرد. متاسفانه حتی این حکم به من ابلاغ نشد و من از طریق ابلاغ استحضاری شعبه اول دادگاه انقلاب ماهشهر متوجه شدم.»
عباس دریس، متولد ۱۳۵۲ و متولد آبادان است که در سالهای جنگ ایران و عراق با خانواده خود از این شهر به شهرک «جراحی» یا «چمران» بندر ماهشهر مهاجرت کرد، یکی از بیشمار حاشیههای بندر نفتخیز ماهشهر که شهروندان عرب آن را «معشور» میخوانند.
عباس پدر سه فرزند است. مادرش بعد از تایید حکم اعدام او در دیوان عالی کشور در ویدیویی که دو فرزند پسر عباس هم در آن حضور دارند، میگوید که فرزندش هیچ گناهی ندارد و مخاطبان خود را به «حضرت ابوالفضل» قسم میدهد که جان فرزندش عباس را نجات دهند و او را اعدام نکنند.
همسر او مهرماه سال قبل وقتی خبر صدور حکم اعدام او را شنید، سکته مغزی کرد و به فاصله یک هفته جان باخت. حالا مادر عباس در ویدیویی که به تازگی از او منتشر شده به فرزندان عباس اشاره میکند و میگوید او سه طفل یتیم دارد و زندگیاش از هم پاشیده شده، در حالیکه بیگناه است.
بازداشت، اعتراف اجباری و حکم اعدام زیر شکنجه
فرد آگاهی که با «ایران وایر» درباره پرونده عباس دریس گفتگو کرده و بهدلایل امنیتی نام او نزد ما محفوظ است، میگوید که عباس و برادرش محسن، همان روز سهشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۸ در شهرک طالقانی در نزدیکی شهرک جراحی ماهشهر بازداشت شدهاند.
او میگوید که این دو برادر از لحظه بازداشت تحت شدیدترین شکنجهها قرار داشتهاند و حتی حفاظت اطلاعات سپاه یک بار به بهانه اینکه قرار است آنها را از بازپرسی به زندان سپیدار اهواز ببرد، چند روز آنها را به یک مکان نامعلوم منتقل کرده است.
به گفته این فرد که خود نیز مدتی را در یکی از زندانهای اهواز در بازداشت بوده، با توجه به سابقه اعمال خشونت نیروهای اطلاعات سپاه و شکنجههای معمول آنها، احتمالا عباس و برادرش محسن نیز با شکنجه مرگبار «شلنگ آب در دهان» و «تیرباران مصنوعی» مجبور به اعتراف ویدیویی علیه خود شدهاند.
اشاره این شخص مطلع به ویدیویی است که صداوسیمای جمهوری اسلامی در دیماه ۱۳۹۸، یعنی کمتر از دو ماه بعد از بازداشت عباس و محسن منتشر کرد و در آن مدعی شد دو فردی که صورتهایشان پیدا نبود، رضا صیادی نیروی یگان ویژه را در شهرک جراحی ماهشهر با ضرب گلوله کشتهاند.
این فرد مطلع اتهام این دو برادر «محاربه و قدرتنمایی با اسلحه جنگی کلاشینکف و اخلال در نظم عمومی و حمل اسلحه جنگی کلاش» و «مباشرت» برای عباس و «معاونت در قتل عمدی مرد مسلمان بر اثر تیراندازی با اسلحه جنگی کلاشینکف» برای محسن بوده است.
او میگوید «اولیای دم رضایت دادند و اتهام قتل عمد را برداشتند، محسن از اتهام محاربه تبرئه شد ولی بهجایش میخواهند عباس را با محاربه اعدام کنند. در حالیکه اصلا مستنداتی برای این که اصلا اسلحهای در دست عباس بوده و به او تعلق داشته، وجود ندارد.»
پیشتر فرشته تابانیان نیز در گفتگویی با وبسایت «امتداد» گفته بود که اتهام محاربه و صدور حکم اعدام بر مبنای «اعترافات اولیه اخذ شده از سوی ضابط امنیتی بوده که شائبههای جدی مبنی بر اعتراف در شرایط اجبار را تقویت میکند.»
به گفته این وکیل حقوقبشری که خود بهدلیل دفاع از عباس دریس به سه ماه حبس محکوم شده، «همه استنادهای دادگاه به گزارشهای ضابط اطلاعات سپاه و اعترافات اولیه بوده که هیچ کدام در حضور بازپرس انجام نشده است.»
او در همین گفتوگو به گزارش کارشناس اسلحه نیز اشاره کرده و گفته بود که «ایرادات جدی» در آن وجود دارد.
فرد آگاهی که با ایرانوایر گفتگو کرده همچنین میگوید که در پرونده عباس دریس مشخصا بر اعترافات اجباری یکی از همسایگان او تاکید شده که به همراه او و برادرش بازداشت شده و او هم تحت شکنجه و فشار برای اعتراف قرار داشته است.
او میگوید که چون عباس، فردی «ساده و مظلوم» است، ماموران امنیتی و دستگاه قضایی ایران هیچ گردنی آسانتر از او برای اینکه بابت کشته شدن مامور امنیتیشان بالای چوبه دار ببرند نیافتهاند و برای همین میخواهند او را قربانی کنند:
«جان عباس در خطر است و ممکن است خیلی زود اعدام شود.عباس دریس خیلی مظلوم است و بسیار از نظر مالی ضعیف است. اهل جراحی است و مردم آن شهرک بسیار فقیرند. با اینکه در بندر ماهشهر ثروت زیادی خوابیده است.»
خودشان به خودشان شلیک کردند
فرد آگاهی که با ما گفتگو کرده، خود از شاهدان کشتار نیزار است. او که آنروز به زحمت خود را از یکی از شهرهای اطراف به ماهشهر رسانده بود تا در اعتراضات شرکت کند، درباره مشاهدات خود به ایرانوایر میگوید:
«روز کشتار نیزار، من خودم هم آن جا بودم و شاهدم که چه بر سر تظاهرات سلمی (مسالمتآمیز) مردم آوردند. با دوشکا به جان مردم افتادند. از دو طرف نیزار را به رگبار بسته بودند. حداقل ۱۰۰ نفر آنجا کشته شدند. کسانی را کشتند که به نیزار پناه بردند. ما که سمت خانهها فرار کردیم را نکشتند.»
این فرد ادامه میدهد که «پرونده ساخته و پرداخته خودشان است و درست کردهاند که (عباس را) اعدامش کنند. من آنجا بودم و دیدم خودشان خودشان را میزدند. از دو طرف، نیزار را به دوشکا بسته بودند و این طرف به بعضیها از خودشان هم تیر برخورد کرد و مردند. لابد با خودشان گفتهاند ما که چند نفر را گرفتیم، یک نفر را هم اعدام کنیم و بیاندازیم گردنش. چه کسی بهتر از عباس که بیکس و کار است.»
او در پاسخ به این سوال که چه جزئیات دیگری از روز کشتار نیزار به خاطر دارد، میگوید: «من از … (نام شهر بهدلایل امنیتی حذف شده) راه افتادم. جاده را بسته بودند. نه ماشینی میرفت و نه ماشینی میآمد. فقط ماشینهایی که میوه و سبزیجات میبردند، می توانستند رد شوند وگرنه هیچ ماشین دیگری را نمیگذاشتند. ما مجبور شدیم از بیراهه رفتیم داخل شهر جراحی. مردم ایستاده بودند و شعار میدادند. (مامورها) با بلندگو صدا کردند و گفتند ما سه میشماریم اگر یک نفرتان هم ماند جور دیگری بر خورد میکنیم. ببخشید این طور میگویم ولی بیشرفها هنوز سه نشده بود، مردم را به رگبار بستند. به ماشین من هم تیر خورد و یکی از دوستانم هم پایش تیر خورد.»
این شخص ادامه میدهد: «هرکسی به یک طرفی می دوید. نیزار جراحی کوچک است اگر نیزار فلاحیه بود مردم میتوانستند فرار کنند ولی هرکس به نیزار پناه برد، همانجا کشته شد. ما به طرف خانهها فرار کردیم. آنجا هم شلیک میکردند ولی با کلاش و اینها، دوشکا نبود، برای همین کسی آنچنان آن طرف کشته نشد.»
او با گفتن اینکه ماموران با هرچه دستشان بوده، به مردم شلیک میکردند، میگوید: «انگار عراقیها آنجا بودند. ما را اجنبی میدانستند. مردم مسالمتآمیز آمده بودند که چرا بنزین را گران کردید، ولی آنها به رگبار بستند.»
او درباره تعداد کشته شدگان نیزار که عفو بینالملل زمانی آن را سی نفر اعلام کرده بود نیز میگوید: «بیشتر از ۱۰۰ نفر بود. در روزهای بعد خانههایی را در جراحی میدیدی که یک پارچه سیاه روی در آویزان کرده بودند چون نمیگذاشتند مراسم بگیرند و فاتحهخوانی کنند. تعداد آن خانهها که معلوم بود عزیزی را در نیزار از دست دادهاند، خیلی زیاد بود.»
به گفته این فرد آگاه، همه کشته شدگان «جوان بودند و زیر ۲۰ سال و حالا عباس را گرفتند که اعدام کنند چون یکیشان کشته شده؟! خودشان همدیگر را زدند. من آنجا بودم مردم را امان ندادند. مردم برای نجات، خودشان را انداختند داخل نیزار و نیزار شد قبرستانشان. آنوسط یکی دو تا از خودشان هم تیر خوردند و میگویند که مردم آنها را زدهاند.»
جمهوری اسلامی در هفتههای بعد از کشتار نیزار ماهشهر، آن را به آتش کشید تا یادگار جنایتش از میان برود؛ جنایتی که آن زمان جان دهها جوان عرب را با آن گرفت و حالا میخواهد جان پدری با سه فرزند که شاهد آن جنایت بود را به این بهانه که علیه خدا و پیامبر اعلان جنگ کرده، بگیرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر