close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

دلم برای تهران، مادرم و لئونارد کوهن تنگ شده است

۲۲ آبان ۱۳۹۵
اهالی ایران وایر
خواندن در ۴ دقیقه
دلم برای تهران، مادرم و لئونارد کوهن تنگ شده است

مازیار بهاری

«لئونارد کوهن»، ترانه نویس و خواننده نسل ما و ساندترک زندگی من درگذشت ولی «کوهن» نمرده و خاموش نشده است.

کوهن از هفت سالگی من تا حالا حضور مهمی در زنگی ام داشته است. یادم می آید سال ۱۳۵۳ بود. هر وقت که برادر بزرگ‏ترم خانه نبود، به اتاقش می رفتم در زیرزمین خانه مان، در خیابان «کریم‎خان» تهران و به صفحه های کوهن گوش می دادم. برادرم به هیچ کس - تأکید می کنم، به هیچ کس - اجازه نمی داد به مجموعه عظیم موسیقی «راک» و کلاسیکش حتی دست بزند، چه برسد به این که بخواهد گوش کند.
آن سال ها انگلیسی بلد نبودم و شعر آهنگ ها را نمی فهمیدم ولی وقتی برادرم خانه نبود، می رفتم و «Stranger Song» و «Avalanche» کوهن را بارها و بارها روی گرام او گوش می دادم تا این که یک بار روی صفحه آلبوم «Songs of Love and Hate» کوهن خط انداختم.
نمی خواستم آن آهنگ را دوباره گوش بدهم و وقتی که خواستم بروم سراغ آهنگ دیگر، صفحه خط افتاد. حسابی ترسیده بودم. اگر برادرم بفهمد چه؟ 14 سال از من بزرگ‎تر بود و من هم از او حساب می بردم. کتکم می زند؟ در اتاقش را قفل می کند که دیگر به آن جا نروم؟ آیا برای همیشه از نعمت گوش دادن به موزیک های او محروم می شوم...؟

باید یک صفحه نو می گرفتم و با قبلی عوض می کردم. آلبوم برادرم را داخل جلدش کردم و تر و تمیز گذاشتم سر جایش. دل به دریا زدم و رفتم به بهترین دوست زندگی ام و کسی که همیشه بیش‎ترین اعتماد را به او داشتم، یعنی مادرم، ماجرای خراب شدن آلبوم کوهن را گفتم. قبل از هر چیز، با تندی از من پرسید که چرا بی اجازه به اتاق برادرم رفته‎ام ولی بعد قول داد که یک صفحه عین همان را برایم پیدا کند تا برادرم نفهمد که صفحه اش خط افتاده است. مادرم از من پرسید: «کدام آلبوم بود؟»
گفتم: «یکی از آلبوم های لئونارد کوهن.»
پرسید: «کدام؟»
داشتیم می رفتیم پایین، به طرف اتاق برادرم تا صفحه را به مادرم نشان بدهم که برادرم سر رسید. حالش خوب نبود و از دانشگاه زودتر برگشته بود. حالا این بار نوبت مادرم بود که به جای من وحشت کند. به هر حال، برادرم پسر بزرگ‏ترش بود و نمی خواست که خدایی نکرده، قلبش، یا صفحه اش خط بیفتد.

از مادرم پرسیدم: «فکر می کنی امروز دوباره بیرون بره؟»
گفت: «نمی دونم؛ می گه حالم خوب نیست.»
بعد لبخند زد و اضافه کرد: «ببین چه بلایی به سر ما آوردی!»
به خاطر این اشتباه، از دست خودم حسابی عصبانی بودم. به خودم قول دادم از این بعد اگر می خواهم خلاف کنم، بیش تر دقت کنم! رفتم نشستم در آشپزخانه و دعا کردم که ای کاش برادرم در این فاصله، «Songs of Love and Hate» را گوش نکند. آشپزخانه درست کنار راه پله ای بود که به اتاق برادرم می رسید. نشسته بودم در آشپزخانه و منتظر بودم برادرم بالا بیاید. هر دو دقیقه یک بار از مادرم می پرسیدم: «کی می آد بالا؟»
برادرم آن پایین برای خودش سنگری درست کرده بود با دوش و حمام و تمام تجهیزاتِ لازم. بعضی وقت ها می شد که روزها بیرون نمی آمد. مادرم درِ گوشم گفت: «بذار برم ببنیم حالش چه طوره.»
بعد سرم را بوسید و گفت: «نگران نباش. درست می شه.»

چند دقیقه بعد، فاتحانه بالا آمد و گفت: «می گه قرار مهمی داره و تا یک ساعت دیگه می ره بیرون. چند ساعتی وقت داریم.»
به محض این که برادرم رفت بیرون، ما هم رفتیم پایین. مادرم اسم آلبوم کوهن را نوشت و خانه را به مقصد فروشگاه موسیقی «بتهوون» ترک کردیم. از خانه ما تا آن جا 30 دقیقه ای راه بود که مثل 30 روز گذشت. خدا خدا می کردم که برادرم برنگردد خانه. خوش‎بختانه آلبوم را داشتند. آمدیم خانه، صفحه جدید را با قبلی عوض کردیم و بحران برطرف شد.

 «Songs of Love and Hate» اولین آلبومی بود که در زندگی خریدم. بعد از این ماجرا، برایم یک گرام خریدند تا صفحه هایی را که با پول توی جیبی‎ام می خریدم، گوش کنم. ماجرای این آلبوم یکی از صدها رازی است که من و مادرم با هم داشتیم. البته در بین کارهای کوهن، این آلبوم محبوب من نیست؛ «Songs from a Room» را به آن ترجیح می دهم ولی سال ها یکی از چیزهایی بود که به داشتنش افتخار می کردم. هیچ کدام از دوستانم چنین چیزی نداشتند و این آلبوم در عین حال، از یک اعتماد تازه بین من و مادرم خبر می داد.

بعد از انقلاب اسلامی ۵۷، «بتهوون» و دیگر فروشگاه های موسیقی بسته شدند و داشتن نوار و صفحات موسیقی ممنوع شد. در آن سال های تیره و تاریک دهه 60،  یکی از مهم‎ترین مشغولیت‏های من و دوستانم، یاد گرفتن انگلیسی از طریق ترجمه ترانه های کوهن و دیگران بود و گوش دادن به کوهن و دیگر موسیقی های «منحط» غربی برای بهتر شناختن خودمان و مقاومت علیه تعلیمات ایدئولوژیکی که در مدرسه و تلویزیون و خیابان به خوردمان می دادند.

امروز که دارم به «Avalanche» گوش می دهم، یاد آن بعدازظهرِ تهران در سال  ۵۳ می افتم. آن آلبوم خط افتاده را که تا سال ۸۸ که برای همیشه از ایران بیرون آمدم، نگه داشته بودم، در یک انباری در تهران است؛ در کنار تمام خاطرات دوران جوانی ام.

دلم برای تهران تنگ شده؛ دلم برای مادرم تنگ شده؛ دلم برای لئونارد کوهن تنگ شده...

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

آیا ترامپ توافق هسته ای را پاره خواهد کرد؟ احتمالاً نه

۲۲ آبان ۱۳۹۵
رولاند الیوت بران
خواندن در ۶ دقیقه
آیا ترامپ توافق هسته ای را پاره خواهد کرد؟ احتمالاً نه