دایی جان ناپلئون بودن به توان دو!

من هم مثل خیلی از شما عاشق داستانهای کارآگاهی و یا جاسوسی و کشف نقشه‌های پیچیده هستم... من هم مثل خیلی از شما سرم درد می‌‌کند برای ربط دادن چیزهای به ظاهر بی‌ربط به یکدیگر و چیدن قطعات پازلهای مختلف کنار هم و من هم مثل خیلی از شما وقتی این قطعات کنار هم جفت و جور می‌‌شوند و پازلی کامل و معمایی حل می‌‌شود، دچار لذتی رخوتناک و حس رضایت از خود می‌‌شوم... اما «علاقه» به معما و مسائل پیچیده و تلاش فکری برای حل آن یک چیز است و «باور» به اینکه در پس هر اتفاق، توطئه پیچیده ای در جریان است یک چیز دیگر...گاهی فرق بین این دو، فرق سالم بودن و دایی جان ناپلئون بودن است.

بلافاصله بعد از فوت اکبر هاشمی رفسنجانی، تئوری پردازان توطئه شروع کردند نشانه ها را کنار هم قراردادن که ثابت کنند هاشمی به مرگ طبیعی نمرده است و به قتل رسیده... راستش خود من هم تردیدهایی داشتم بخصوص اینکه این مرگ، بدون سابقه بیماری و ناگهانی اتفاق افتاده بود و از طرفی در ساعات اولیه خبرهای ضد و نقیض زیادی نیز منتشر شده بود... ولی خب بعد از مدتی شواهد و قرائن موجود قانعم کرد که داستان آنطور که من دوست دارم باشد پیچیده نیست و احتمالا به سادگی و سر راستی همان «سکته»ای هست که اعلام شده.

الان مدتی ست هرجای دنیای مجازی که سرمی‌‌گردانم، صحبت از فیلمی از سخنرانی خامنه ای ست که در آن سخنرانی از ترکیب «شیطان اکبر» استفاده می‌‌کند و دست بر قضا این سخنرانی در همان روزی انجام شده که شبش هاشمی فوت کرده است... حالا این شده است "سند غیر قابل انکار" از جانب برخی عزیزان، مبنی بر اینکه این سخنرانی کلید معمای مرگ هاشمی ست و خامنه ای با این حرفها دستور قتل هاشمی را صادر کرده است... آدم نمی‌داند چه بگوید...! واژه «شیطان اکبر» الان چند سال است که ورد زبان آقای خامنه ای شده و در سخنرانی‌هایش از آن استفاده می‌‌کند... سند و بُنچاقش هم، همه به نام «آمریکای جهانخوار» خورده است... در این سخنرانی اخیر هم که مصادف شده است با فوت هاشمی، آقای خامنه ای دارد سران دو قوه را آشتی می‌‌دهد و می‌‌گوید اگر بخواهید برادر خودتان را ولو اگر ناباب باشد، شیطان اکبر بدانید این غلط است و حساب برادر (ولو فریب خورده و نابکار) از شیطان اکبر (آمریکا) جداست.
حالا این سخنرانی با این اشارات مشخص و واضح شده است علم عثمان که بله... معظم له صبحش گفته «شیطان اکبر» و شبش «اکبر» سر به نیست شده...! یکی نیست بپرسد آخر چرا باید معظم له بیاید برای من و شما، نشانه و رد پا باقی بگذارد، که با استفاده از هوش سرشارمان و آن سرنخ ها بتوانیم معمای قتل هاشمی را حل نمائیم؟ مگر بازی کامپیوتری ست؟ یا مگر فیلم سینمایی ست؟

حالا این که خوب است...  یک علامه ی دیگری آمده ماجرای هک شدن سایت فرهنگ نیوز را که مربوط به شش سال پیش بوده و در آن هکرها خبر فوت هاشمی را در صفحه اول سایت کار کرده بودند (دقت کنید ماجرا مربوط به شش سال پیش است)، به عنوان اتفاقی که چند ساعت قبل از مرگ هاشمی افتاده معرفی کرده و ملت هم زیرش از این همه «گاف» که دستگاههای امنیتی (بخوانید قاتلان هاشمی) داده اند و قبل از قتل، خبر قتل را فرستاده اند روی خروجی خبرگزاری، به وجد آمده و مفتون زیرکی و مچ گیری این جناب علامه که لقب دکتر را هم یدک می‌‌کشد، شده اند...

بابا جان... به خدا گوگل را برای من و شما ساخته اند... هر چیزی را که یک مقدار هیجان انگیز است و با سلایق و علایق‌تان جور در می‌‌اید بلافاصله باور نکنید... اول گوگل کنید! نهایتا یک دقیقه وقتتان را می‌‌گیرد... زمان مرحوم دایی جان ناپلئون اینترنت نبود و آن بنده ی خدا «یک» را می‌‌دید و تا «صد» را در ذهن خودش می‌‌ساخت... ولی برای ما که در عصر اینترنت زندگی می‌‌کنیم و از یک تا صد - یا لااقل تا هشتاد!- به اطلاعات در اینترنت دسترسی داریم، اینکه واقعیتها و فکتهای موجود را نبینیم و یا نخواهیم که ببینیم و غرق در شایعات و توهمات دایی جان ناپلئونی ای باشیم که آنها را با حال و هوای خود سازگارتر می‌‌دانیم، این به نوعی دایی جان ناپلئون بودن به توان دو است!