close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

چگونه با حجاب شدیم- سیزده

۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶
مهرانگیز کار
خواندن در ۷ دقیقه
چگونه با حجاب شدیم- سیزده

نسل های ما نتوانسته اند تجربه های خود را درباره چگونگی پذیرش حجاب اجباری بعد از انقلاب به نسل های بعدی منتقل کنند. انگیزه انتشار یک سلسله مقاله که در آن تاریخ و خاطره و مشاهدات در هم تنیده شده، جبران اهمالی است که ما مرتکب شده ایم و به سبب آن بسیاری از افراد نسل های جوان به خطا تصور می کنند زنان بی حجاب ایرانی، روزهای آغازین پیروزی انقلاب، یک شب خوابیدند و صبح که بیدار شدند بی چون و چرا و بلافاصله در اجرای فرمان رهبر انقلاب اسلامی حجاب اجباری را سر کردند. حال آن که روند پذیرش حجاب اجباری روندی پر تنش، پیچیده و پر ماجرا بوده و سیر تحولات آن را فقط در تهران نمی شود دنبال کرد. در سطح کشور زنان با ابراز نارضایتی از حجاب اجباری و تبعات آن مانند از دست دادن شغل، برآشفته شده و به هر شگردی برای رویاروئی با حاکمان وقت دست زده اند. نیروی بزرگ زنان شاغل در سطح کشور، همزمانی فرمان حجاب اجباری با از دست دادن بسیاری از حقوق کسب شده خود در عصر پهلوی ها را، این گونه داوری کردند که حجاب فقط یک تکه پارچه نیست و بلکه نشانه ای است روشن از سیاست های کلان حکومت اسلامی نسبت به ساز و کار زنان در این نظام ارزشی و ارتجاعی. تا یک روز پیش از این فرمان زنان بی حجاب و حتا بخشی از زنان با حجاب، به گونه ای دیگر می اندیشیدند.

                                               ***

جنگ توجیه گر ستیزه جوئی با زنان شد. اعلام تبلیغاتی ارتش 20 میلیونی به شعارهای جنگی رنگ و بوی تازه ای بخشید . این خبر زیر پوستری چاپ شد که روی آن یک زن با حجاب کامل تفنگ به دست ایستاده بود. انگار در آن کشور فقط زنان با حجاب نسبت به امور مهم سرزمین خود حساس بودند و فقط همان ها می خواستند و می توانستند تمامیت ارضی و منافع ملی را پاسداری کنند. به روشنی زنان بی حجاب به بهانه جنگی که به هر روی اتفاق افتاده بود، از چرخه سیاست های ملی بیرون رانده شدند. هرچه زمان می گذشت بیشر آشکار می شد که ارتش بیست میلیونی فقط خصم صدام حسین نیست و بلکه به مصاف زنان بی حجاب هم فرا خوانده شده است.

در ایران 59 دشمن خارجی عراق بود و منظور از دشمن داخلی که در شعارها همدست با دشمن خارجی معرفی می شد و از آن ها به نام "ستون پنجم" یاد می کردند، انبوه ایرانیانی بودند که کشورشان را به جان دوست داشتند، ولی زیربار ارزش های ریاکارانه اخلاقی جمهوری اسلامی نمی رفتند. حکومت با این استدلال که جنگیدن در دو جبهه داخلی و خارجی بر آن تحمیل شده ، جبهه های جنگ داخلی را با هدف قرار دادن زنان می گشود و توسعه می داد. پاترول ها در سطح شهر راه افتادند و به شکار زنانی پرداختند که به گمان ماموران زن و مرد نشسته در پاترول ها "بی حجاب" و ستون پنجم دشمن بودند.

نمونه هائی از آثار فعالیت زنانی که مراکز فعالیت شان مساجد و ستادهای امر به معروف و نهی از منکر بود در مطبوعات یکسره حکومتی برجسته می شد.  در نقطه مقابل به تدریج دیگر دستجات زنان، امنیت خاطر در خوابگاه های دانشجوئی را از دست می دادند. بی حجابی بهترین دلیل برای حمله به خوابگاه ها بود. در ماه های پایانی سال 59 ، دانشجویان دختر ساکن خوابگاه ها به اعتراض ادامه می دادند. نمونه ای از آن جریان اعتراضی در بحبوحه جنگ، اعلامیه دانشجویان دختر ساکن خوابگاه شماره 5 دانشگاه تهران بود. در بخشی از اعلامیه آمده است:

"به دنبال حمله عناصر چماق دار به خوابگاه دختران دانشجو در روز یکشنبه 28 /10 /59 که به مجروح شدن 7 تن از ساکنین خوابگاه و شکسته شدن دست یکی از اهالی محل منجر شده، عصر جمعه 3 بهمن ماه اوباش چماق داربه محل سکونت دانشجویان حمله ور شدند. ساعت 2 بعدازظهر حدود 200 نفر حمله سازمان یافته و وحشیانه خود را به محل سکونت دختران دانشجو آغاز کردند. ان ها دختران بی دفاع را با شیشه و میله آهنی مورد ضرب و شتم قرار دادند...،"

در آن دوران برخوردهای اعتراضی زنان به صورت انواع بیانیه ها انتشار می یافت.

مطبوعات در روزهای پایانی سال 59 ضمن بررسی مهم ترین حوادث از بهمن 58 تا بهمن 59 تظاهرات زنان مخالف با حجاب را یکی از مهم ترین رویدادهای سال به شمار آوردند. از جمله نوشته شد: "زنان سعی کردند کشور را به آشوب بکشانند و این وقایع درست در لحظاتی پدید آمده بود که امپریالیسم امریکا با همدستی بختیار خائن و عده ای عناصر مزدور در درون ارتش طرح کودتای نوژه را پی ریزی کردند."

بیش از دو سال از انقلاب می گذشت و همچنان زنان بزرگ ترین دغدغه خاطر حکومت بودند. همچنین به آن ها مانند مهم ترین تکیه گاه تبلیغاتی حکومت برای اعزام جوانان به سوی جبهه ها بها می دادند. یک پارادوکس تمام و کمال، حکومت را در موضوع زن کلافه می کرد.

بنیاد شهید که با جنگ تاسیس شد، روز به روز فعال تر می شد. نور امید را در دل بازماندگان شهدا روشن نگاه می داشت و به خصوص به زنان خانواده های شهدا توجه مالی و معنوی نشان می داد. بخشی از زنان شهید داده زندگی مالی شان ناگهان تغییر کرد و آن ها نیز تبدیل شدند به بازوی تبلیغاتی حکومت بر ضد زنان بی حجاب.

اما بنیاد شهید بیش از آن که از بازوی زنان شهید داده بر ضد زنان بی حجاب استفاده کند، از وصیت نامه های بازمانده از شهدا که بنیاد شهید خود متن آن ها را می نوشت بهره برداری کرد. هر جوان داوطلب که به خصوص از مناطق محروم و روستاها برای حضور داوطلبانه در جنگ نام نویسی می کرد، یک نمونه وصیت نامه در برابرش می نهادند تا از روی آن بنویسد و امضا کند یا انگشت بزند. در این وصیت نامه ها ضمن تاکید برمشروعیت جنگ اسلام خمینی بر ضد کفر صدام، از سوی جوانی که به احتمال زیاد راهی خط اول جبهه بود و حتما شهید می شد، به زنان توصیه می شد تا با حفظ حجاب خود با جبهه کفر و امریکا و استکباربه جنگ ادامه دهند. وصیت نامه ها پس از شهادت جوان ها منتشر می شد و فشار معنوی را بر فشار فیزیکی بر زنان بی حجاب اضافه می کرد.

از مجموعه وصیت نامه ها شعار هائی رندانه انتخاب می شد و در و دیوار شهر و روستا را پر می کرد.

روند تحولات سیاسی و چگونگی بهره برداری از آن برای سرکوب زنان بی حجاب، دیگر جائی باقی نمی گذاشت تا دستجات حزب اللهی راه بیافتند و با شعار "یا روسری یا تو سری" زنان را مرعوب کنند. فضای کشور به یک مجلس تشییع جنازه و مجلس بزرگ یادبود شهدا شباهت پیدا کرده بود. در این مجلس بزرگ ما نیز سوگوار بودیم و با آن که می دانستیم سیاست های جاهلانه و ماجراجویانه حکومت ایران، صدام را به جان ما انداخته، ولی این اندازه درک سیاسی از اوضاع چیزی از میزان تاثر خاطرمان نمی کاست. نسبت به بدن و ظاهر خود بی اعتنا شده بودیم. نمی توانستیم در عزای آن همه جوان تکه پاره شده بزک کنیم و شادمانه در خیابان ها رژه برویم. کار بر حکومت زن ستیز آسان شد. رنگ از رخسار همه ما پریده بود. سیاهی قامت ها را یکی پس از دیگری در خود می گرفت.

مادران ایرانی همیشه در اختیار حکومت نبودند. نمی توانستند علنی مخالفت کنند. اما در جاهائی که کم خطر بود، حرف دل خود را می زدند. جنگ نمی خواستند. جوان هاشان را می خواستند. بسیاری که دست شان به دهان شان می رسید به هر مشقتی بود پسران تازه بالغ خود را از کشور خارج می کردند. زنان فرودست و جنگ زده و آواره خوزستانی به زیارتگاه های بین راه پناه می بردند و اغلب در حرم حضرت معصومه در قم، خودشان را به ضریح می رساندند و پرسش های بی پاسخ سیاسی را از خواهر امام رضا می پرسیدند. باری شاهدی بر آن بودم:

زن با دست هایش لوله فلزی ضریح را تکان تکان می داد. گوئی می خواست نسیان زده ای را از خواب ابدی بیدار کند. صیحه کشان از زنی که خفته زیر ضریح بود می پرسید:

چرا به نام تو من را بی خانمان کردند؟

چرا به نام تو بچه های من را به کشتن دادند؟

حضرت معصومه بیا و شفاعت کن. نذار مادرا داغ دار بشن. چرا از مادرا شفاعت نمی کنی؟

چرا اگر ما معصیتی کرده ایم عفو نمی کنی؟

بیاو به حق برادرشهیدت شاهزاده مشهد نذار خون بچه های ما بریزد.

تو را به پهلوی شکسته زهرا قسم می دهم. تو را به مصیبت زینب کبری قسم می دهم، شفاعت کن.

مردم دور زن جمع شده بودند و با او هم خوانی می کردند. حرم زیر این پرسش ها می لرزید که ناگهان اعلام شد درست در همان لحظه کوری به معجزه حضرت معصومه بینا شده است.

جمعیت دیگری که فرد بینا شده را در حلقه داشت و فریاد می زد "معجزه، معجزه" جمعیت پرسشگر را از هم شکافت و پرسش ها در دل برآمده گنید بی جواب ماند و البته ثبت شد.

آن روزگار، ایران هزار چهره داشت و ما گاهی فقط یک چهره از آن را می دیدیم.

ادامه دارد

چگونه با حجاب شدیم- دوازده

چگونه با حجاب شدیم-چهارده

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

سهم الارث همسر پدر و عدم توافق وراث برای تقسیم ماترک

۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۲ دقیقه
سهم الارث همسر پدر و عدم توافق وراث برای تقسیم ماترک