close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

کورش قربانی؛ خودسانسوری یک نابینایی خودساخته است

۲۹ آذر ۱۳۹۶
ادبیات و شما
خواندن در ۷ دقیقه
کورش قربانی؛ خودسانسوری یک نابینایی خودساخته است

محمد تنگستانی
ضرب‌
المثل«زبان سرخسر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش  برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. سیونهمین نفری که با او گفتوگو کردهایم کورش قربانی است. آقای قربانی در تعریف خودسانسوری میگوید
ـ
خودسانسوری یک معلولیت ذهنی خود ساخته است. گمان نمی‌کنم کسی معلولیت را امتیاز بداند. بگذریم از اینکه برخی با وجود معلولیت جسمی، موفق به شکستِ نقصِ فیزیکی خود می‌شوند و به کوشش برای دستیابی به رویایشان ادامه می‌دهند و اتفاقا موفق هم می‌شوند.
شما زمانی که می‌توانید ببینید و خودتان را به نابینایی بزنید، یک نابینای خودساخته هستید. زمانی که توانایی شنیدن دارید و خودتان را به ناشنوایی بزنید، یک ناشنوای خودساخته‌اید. به همین ترتیب، زمانی که می‌توانید بنویسید و به هر دلیلی نمی‌نویسید، یک معلول ذهنی خودساخته‌اید. نویسنده یا نمی‌نویسد، یا اگر تصمیم به نوشتن می‌گرد، هر آنچه که در قالب یک اثر هنری در ذهن دارد را پیاده می‌کند. مورد سومی وجود ندارد. یعنی پذیرفتنی نیست. اینکه من ترسیدم کتابم چاپ نشود، ترسیدم آلبومم منتشر نشود، ترسیدم مجوز نگیرم و ... به نظرم توجیهات خوبی نمی‌تواند باشد. خودسانسوری طبیعت هنر را خدشه‌دار می‌کند و هنرمند را به سوی تجارت می‌برد. زمانی که ما چیزی را در خودمان سانسور می‌کنیم تا مورد تائید واقع شویم، در واقع وارد یک معامله و تجارت شده‌ایم و دیگر هنری باقی نمی‌ماند. آن هم با این همه ابزار ارتباطی که در جهان وجود دارد. از دیدگاه من، نویسنده‌ای که خودسانسوری می‌کند، نویسنده نیست. هنرمندی که خودسانسوری می‌کند، هنرمند نیست.
بهرحال این مخاطبان، جامعه و دهندگان مجوز هستند که باید در رفتارشان تغییر ایجاد کنند، نه نویسندگان، هنرمندان و صاحبان اندیشه. چرا که اگر قرار است چیزی گفته یا نوشته شود و یا نواخته و اجرا شود، باید تمام و کمال انجام شود تا تاثیر بگذارد. زمانی که خودسانسوری رخ
می‌دهد، دیگر انتظار چه تاثیری را داریم؟! تاثیر نصفه و نیمه؟! اسم آن دیگر تاثیر نیست.

 

خودسانسوری را یک بداخلاقی فرهنگی تعریف میکنید یا محافظهکاری؟
ـ
شاید بشود گفت هر دو. از دیدگاه من، محافظه کاری در هنر معنا ندارد و به سیاست تعلق دارد. یک هنرمند با گوشه و کنایه و ابزارهای دیگرِ واژگانی‌اش، هر طور شده حرفش را می‌زند. یک محافظه کار این گونه نیست. فردوسی یکی از بزرگترین هنرمندان سرزمین ماست. شما گونه‌های مختلف هنری را در شاهنامه می‌بینید. وقتی فردوسی از ضحاک و خوراک مارهای روی شانه‌اش می‌نویسد، و مغز جوانان سرزمینش را بهترین خوراک این مارها از منظر اهریمن می‌خواند، برای شاهِ غزنوی و دربار و مردم آن زمان، داستان و افسانه ترسناک تعریف نمی‌کند. همه  اینها اشاره به اوضاع آن زمان و خفقانِ دورانش دارد. البته در این مورد می‌توان به آثار فوق‌العاده «علی اکبر سعیدی سیرجانی» مراجعه کرد که «ضحاک ماردوش» از جمله آنهاست. بهرحال فردوسی خودش را سانسور نکرد. هر چیزی را که باید می‌گفت، نوشت. شاهنامه‌اش امروز هم شاهنامه است و همان کاربردِ دوران خودش را دارد. به نظرم مردم ما باید دوباره شاهنامه و تفسیرهایش را بخوانند. شاهنامه یک اثر هنرمندانه  بدون سانسور از وقایع و رخدادهای همه  دوران ایران ماست و پر از راه حل است. 

 

برخی بر این باور هستند که سانسور، سبب خلاقیت میشود، شما به این گفته باور دارید؟
 ـ
در کوتاه مدت ممکن است اینطور به نظر برسد. اما در بلند مدت به درِ بسته خواهد خورد. در ابتدا شاید حتی زیبا به نظر برسد. چرا که ما با نمادهای آشنا و یا انتزاعی روبرو می‌شویم. این نمادها برای خودشان معناهایی دارند. اما رفته رفته که این نمادها تکرار و تکرار می‌شوند، دچار معناباختگی و مضحک می‌شوند. همه چیز می‌شود نماد و سمبُل و إلِمان. دیگر اصل ماجرا فراموش می‌شود. با نمادهای جدید، مخاطب هم باید یک مفسر حرفه‌ایِ کاملا آشنا با نمادها  شود. با این وضعیت، مخاطب ایرانی باید برود یک سری کامل از کتاب‌های جلال ستاری و یا کتاب «نمادها و نشانه‌ها» را بخرد و از بر کند تا بتواند اثر هنری را درک کند. خود هنرمند نیز از مسیر اصلی خودش خارج می‌شود. آسیب می‌بیند. سرخورده می‌شود و از لحاظ اندیشه و روانی نیز، از آنچه که پیش از آن بوده، فاصله می‌گیرد. یک شخص دیگر می‌شود. هدف سانسور هم همین است. اگر سانسور سبب خلاقیت می‌‌شد، هیچگاه رژیم‌های استبدادی آن را بر هنرمندان و نویسندگان تحمیل نمی کردند. چون هدف رژیم‌های ستم پیشه، بستن دهان مخالفانش است. نه اینکه زمینه‌هایی را فراهم کنند که مخالفانشان خلاقانه‌تر مخالفت کنند.

 

پیش فرض ما این است که جامعه ایران جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید که این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ
در جوامع سنتی، اغلب با پدیده خودسانسوری مواجه هستیم. فرهنگ امروزی ما تلفیقی از سنت و مدرنیته است. از طرفی، ما نمی‌توانیم کل ایران را فقط تهران ببینیم؛ و از طرف دیگر، در تهران هم هنوز سنت بر مدرنیته غلبه دارد. سنت‌ها از بین نرفته‌اند، بلکه دگرگونه شده‌اند. وقتی در یک خانواده‌ای، بر اساس سنت‌های دیرینه، یک سلسله از قوانین نانوشته حاکم است و کودک و یا نوجوان در آن خانواده از طریق فضای مجازی با رفتارها و فرهنگ مدرن آشنا می‌شود، چگونه
می‌تواند آن را بروز دهد؟ خانواده نمی‌پذیرد. حتی تابو محسوب می‌شود. یا باید سنت شکنی کند و پای همه عواقبش بایستد، و یا اینکه خودسانسوری کند. در بیشتر موارد منجر به خودسانسوری می‌شود. اگر هم خودسانسوری نکند، بنیان خانواده را با چالش‌های جدی مواجه می‌کند. حالا حتما نباید خانواده‌های سنتی را در لباس‌های خاص قبیله‌ای ببینیم تا آن را سنتی بخوانیم. امروز مردم ما با ظاهری کاملا مدرنیته، رفتارهای سنتی خود را در زیر لباس مدرنشان پنهان می‌کنند. با یک پیپِ روشن، روشنفکر می‌شوند و با خاموشی آن، دوباره به افکار سختِ خود باز می‌گردند. بسیاری از مردم ما تبدیل به «ملت کنشگرِ خمیازه‌ای» شده اند. پیش از خمیازه کشیدن، یک شخص هستند و پس از خمیازه، شخصی دیگر! اتفاقات سیاسی به شدت در این مورد، بر جامعه تاثیر داشته‌اند.

 

قاعدتا تاکنون خودسانسوری داشتهاید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایی که داشتهاید را همرسانی کنید؟
ـ نه. نمی‌توانم در این مورد چیزی بگویم. همین حرفم خودش یک نمونه از خودسانسوری بود. همیشه سعی داشته‌ام که از خودسانسوری پرهیز کنم. در بسیاری از نشست ها و انجمن‌ها، بی پرده سخنم را گفته‌ام. دکتر ایرج نوبخت، از اساتید تاریخ هنر، پس از خواندن رمان «کتابِ ممنوعه» ،که آن زمان هنوز چاپ نشده بود، یکی از ویژگی های مثبت آن را عدم خودسانسوری عنوان کردند. واقعیت هم همین بود. این رمان با همین شرایط چاپ شد. البته بی سر و صدا. اما جلوی انتشار گسترده  آن گرفته شد. در زندگی شخصی هم همواره سعی در رُک(اما با ادب) بودن داشته‌ام. البته اگر درست بیاندیشیم، بیشتر اوقات، ادب هم در چارچوب خودسانسوری قرار می‌گیرد. اما با این حال، به هیچ وجه نمی‌شود همه حرف‌ها را زد و هر گونه‌ای که خودمان دوست داریم رفتار کنیم. هر چند اصل آزادی همین است، اما گاهی شرایطی که ما را از کودکی شرطی بار آورده‌اند، موجب تغییر رفتار و گفتار ما می‌شود. البته خوشبختانه در پندارِ خودمان آزادیم و خودسانسوری نداریم. در واقع شخصیت واقعی ما همان پندار ماست. در کل تا جایی که بر هدف اصلی تاثیر منفی نگذارد، خودسانسوری های کوچک رخ می‌دهد. در واقع شاید گاهی چیزِ کوچکی گفته نشود، اما دروغی نخواهم گفت. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

عکس

تهران؛ از نفس افتاده

۲۹ آذر ۱۳۹۶
ایران وایر
تهران؛ از نفس افتاده