close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

تهران در شب زلزله

۳۰ آذر ۱۳۹۶
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۸ دقیقه
تهران در شب زلزله

طبقه اول

ساختمان گلها یک ساختمان چهار طبقه سی سال ساخت در یک کوچه فرعی، واقع در خیابان بهبودی است. عرض کوچه شش متر است و احتمال اینکه با وقوع یک حادثه طبیعی امکان کمک رسانی به ساکنان این ساختمان وجود داشته باشد بسیار اندک به نظر می رسد. اگر خدای نکرده ساختمان فرو بریزد، آوار می شود روی ساختمان روبرویی که هشت طبقه است. دیوار اتاقی که سعید در آن نقاشی می کند بعد از وقوع زلزله 5.2 ریشتری ساعت یازده و 27 دقیقه تهران، یک ترک اساسی و بلند بالا برداشته و شکافی که ایجاد شده تا سقف هم راه برده است. دکتر «علی مرادی» رئیس مرکز زلزله نگاری کشور اعلام می کند زمین لرزه امشب تهران شاید زلزله اصلی نبوده باشد، شاید این واقعه فقط یک پیش لرزه باشد. آنها دریافته اند که انتهای گسل اشتهارد فعال شده و مردم بهتر است شبشان را بیرون از خانه بگذرانند. شاید کابوسی که این همه سال کارشناسان زمین شناسی و متخصصان زلزله در مورد آن هشدار داده و مسئولان شهرسازی و شهرداری گوششان را به طور مطلق بر آن بسته اند، از راه رسیده باشد. مسئولان هلال احمر در توئیت های مکرر مردم را به پرهیز از هیجان زدگی و شایعه پردازی دعوت می کنند. اما هیچ کدام از آنها نمی گویند اگر ساختمان سی سال ساخت گلها روی ساختمان هشت طبقه روبرویی فرو بریزد، آنهم در یک کوچه شش متری تنگ و ترش، قرار است چه کسی زیرآوارماندگان را دریابد؟ همسر سعید همان لحظه وقوع زلزله با یک دامن کوتاه و لباس راحتی بچه دو ماهه اش را زده زیر بغلش و راهی سرمای خیابان شده. تلویزیون دارد نماز وحشت و آیات آموزش می دهد. سعید سعی می کند با تلفن همراه همسرش که فقط چند ده متری از او دورتر است ، تماس بگیرد اما خطوط تلفن دچار اختلال جدی شده. صدای همهمه مردم وحشت زده از داخل کوچه به گوش می رسد. سعید با یک پتوی گلبافت راهی خیابان می شود . یک نفر سه کودکش را داخل ماشین پارک شده جا داده و داخل ماشین، گاز پیک نیکی روشن کرده است.

 بیش از دو و نیم میلیون نفر در تهران در ساختمان های فرسوده و غیرمقاوم زندگی می کنند . ته ذهن سعید این سوال ساده پیش آمده که آیا چاره زنده ماندن آنها در اقامت یک شبه شان در فضای باز است؟ اگر فردا به آسودگی و راحتی خیال به خانه برگشتند و نیمه شب بعد، زلزله مهیبی حتی فرصت اندیشیدن به آنها نداد چه؟ آنها سال های متمادی است به همدیگر توصیه می کنند تا احیای بافت های فرسوده را در دستور کارشان قرار بدهند، اما هنوز هم که هنوز است با یک مختصری رشوه و توجه و عنایت مالی انبوه سازان بی مسولیت، مجوز ساخت بناهایی همچون مسکن مهر صادر می شود که با یک تکان مختصر بر سر ساکنانش فرو می ریزند.

طبقه دوم

 فقط سرما نیست که آزار می دهد. آلودگی هوا و احساس خفقان هم است. مردم از ترس زلزله با ماشین هایشان راهی خیابان ها شده اند. آنها که در حال حرکت نیستند ماشینشان را گوشه خیابان متوقف کرده و برای گرم کردن ساکنان داخل ماشین، بخاری ها را روشن کرده اند. میزان آلودگی هوا بعد از وقوع زلزله تشدید شده و شاخص آلودگی به 170 رسیده است. ماشین آنهایی که گوشه خیابان متوقف شده هم برای گرم کردن ساکنان داخل ماشین روشن است. پدرعلی درگیر بیماری آسم است. او همچنین تجربه یک بار سکته قلبی داشته و دو بار عضله قلبش را عمل کرده است. آنها نیم ساعتی گوشه خیابان و همان حوالی ساختمان می ایستند اما میزان آلودگی هوا و احساس اختناق حتی برای آدم های عادی که بیمار نیستند نیز دشوار است. سایت رادیو فردا نوشته یک نفر به علت ترس جان سپرده اما علی فکر می کند بی تردید تعداد بیشتری به علت آلودگی تهران ، این شب را به صبح نمی رسانند. تصور کنید پلاک بیش از چهار میلیون خودرو در تهران به ثبت رسیده است و این چهارمیلیون خودرو یا در سطح شهر در حال تردد هستند و پشت ترافیک دارند بوق می زنند و دود تولید می کنند یا گوشه خیابان درحالت روشن متوقف مانده اند. علی به رادیو گوش می دهد شاید بفهمد کدام یک از اماکن ورزشی یا عمومی برای این شب آماده پذیرش مردم هستند. آنها ترجیح می  دهند با سپیده دم فردا راهی باغ عمویشان در روستای دماوند بشوند. خوشبختانه با تشکیل جلسه مدیریت بحران شهر تهران، تمام مراکز دولتی تعطیل اعلام شده اند.

طبقه سوم

بچه ها خوابیده بودند. ما هم داشتیم آماده می شدیم بخوابیم که صدای یک غرش خفیف بلند شد. صدایی که هیچ وجه تشابهی با صداهای معمول روزانه ندارد ، انگار یک نفر از زیر زمین «ها» کند رو به بیرون . دو ثانیه از غرش زمین نگذشته بود که همه جا شروع کرد به لرزیدن. یک آن نگاهم به بیرون پنجره افتاد آن موقع بود که حس کردم ساختمان کهنه سه طبقه عین گهواره بچه از این سرآسمان راهی  می شود به سمت دیگر و ما بین زمین و آسمان معلق مانده ایم. با اینکه بعد از زلزله سر پل ذهاب، صدها بار ته ذهنم مرور کرده بودم که در شرایط مشابه بهتر است از چهارچوب در، پنجره، شومینه ، کتابخانه و یخچال دوری کنم، از آشپزخانه بیرون بروم و زیر چهارچوب میز نهارخوری سنگر بگیرم. باز هم تا تمام شدن لرزش زمین ایستادم روبروی همسرم. هر دویمان شوکه شده بودیم. خانه می لرزید اما ما حتی نفس هم نمی کشیدیم. وقتی صدای گریه پسرم را شنیدم متوجه غیر عادی بودن شرایط شدم . تکانش زمین که تمام شد چند پتو و متکا و یک زیرانداز برداشتیم و زدیم به دل خیابان. کنار ورودی آپارتمان دیدم دختر آقای عباسی زار می زد ، آنها همسایه طبقه بالایی ما بودند و دخترک وقت زمین لرزه دویده بود وسط راه پله و زیر دست و پای مستاجران طبقه بالا افتاده و قوزک پایش شکسته بود. از درد به خودش می پیچید و گریه می کرد ولی خبری از آمبولانس نبود. ساعت بیست دقیقه مانده به یک نیمه شب، وقتی دخترک هفت ساله نزدیک به یک ساعت و نیم گریه کرد و درد کشید سر و کله یک آمبولانس از ته خیابان پیدا شد. آنها گفتند ماشین ها تمام مسیر بی آر تی و خطوط ویژه ایی را که برای ماشین های آتشنشانی و آمبولانس طراحی شده بود مسدود کرده بودند. هر کسی می خواسته از آن وضعیت بگریزد. چند نفری هم از ماشین هایشان پیاده شده و با هم گلاویز شده بودند . عملا داشتند همدیگر را به قصد کشت می زدند. هر چقدر هم آژیر و چراغ هشدار آمبولانس زوزه کشیده ونالیده بود، هیچ کدامشان کنار نکشیده بودند. پزشک همراه آمبولانس پیاده شده و سعی کرده بود مردم ترس خورده و هراسان را متقاعد کند که به آمبولانس راه بدهند.یک عده دیگر از ترس زلزله، مسیر بر خلاف خیابان را طی کرده بودند . ماشین ها جوری سر در گریبان هم گذاشته و در هم  قفل و بسط شده بودند که به نظرمی رسید به این آسودگی رفت و آمد عادی در آن خیابان مقدور نخواهد بود....

طبقه چهارم

آقای عباسی یک پژوی 405 کهنه با چهار فرزند و یک زن مبتلا به ام. اس. دارد. آنها طبقه چهارم ساختمان گلها زندگی می کنند . ساختمانی که برای ویران شدن نیاز چندانی به زلزله ندارد. حتی با عبور ماشین های سنگینی که از آن حوالی یا حتی در امتداد خیابان انقلاب می گذرند، خیال می کنی هر لحظه قرار است کل ساختمان فرو بریزید. وقتی زمین شروع به لرزیدن کرد آقای عباسی که دیر از کار تاکسیرانی برگشته و یک کاسه از آبگوشت مانده روز قبل را نوش جان کرده بود. یادش رفت که نباید بچه هایش را روانه راهرو کند. به هر حال آنها طبقه چهارم بودند و هر چقدر که می دویدند تا انتهای زلزله به کوچه تنگ و باریکشان نمی رسیدند. همین شد که «زهرا» دختر آقای عباسی زیر دست و پا ماند و پایش شکست. دو ساعت بعد وقتی آمبولانس رسید زن و بچه آقای عباسی ته ماشین 405 جا گرفته بودند. آنها همان جا خوابیدند. آقای عباسی هم با زهرا راهی بیمارستان امام خمینی شدند. تمام مسیرها بسته بود. هیچ کس به آمبولانس آنها راه نمیداد. دخترک گریه می کرد و بوق ممتد آمبولانس هم کارساز نبود. آنها بین راه یک آمپول مسکن قوی به زهرا تزریق کردند و امیدوار بودند که خوابش ببرد. بیمارستان پر بود از آدم هایی که از هول زلزله تصادف کرده یا حین فرار افتاده بودند و دست و بالشان زخمی شده بود. آقای عباسی بالاخره دمادم صبح وقتی به خانه برگشت، زهرا را با پای آتل بندی شده گذاشت بغل مادرش که صندلی جلوی ماشین چمباتمه زده بود. جایی برای پناه گرفتن خودش توی ماشین نبود. به همین دلیل هم رفت داخل آپارتمان و در ورودی را برای احتیاط باز گذاشت. آقای عباسی فکر کرد اگر یک زلزله واقعی حادث می شد چطور ممکن می شد نیروهای امدادی خودشان را به مردم حادثه دیده می رساندند. قریب به نه میلیون انسان هراسان خودشان را می رساندند به خیابان ها و می خواستند از مرکز بلا بگریزند. تمام مسیرها قفل می شد و امید نجات هیچ در آوارمانده ایی باقی نمی ماند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

زمین لرزه در شمال کرمان/مردم شب را در خیابان ها خوابیدند

۳۰ آذر ۱۳۹۶
خواندن در ۲ دقیقه
زمین لرزه در شمال کرمان/مردم شب را در خیابان ها خوابیدند